دیروز نشست و گفتگویی کنار یک میز دراز درطویله سرای چماقداران مرکزخلافت امام چهاردهم نماینده الله برزمین وستارگان وکهکشان هابرگزارشد:
شرکت کنندگان دراین گردهم آیی عبارت بودنداز:
۱- ملا مجتبی جلاد بزرگ و راسپوتین جدیدایران ۲-آقای بمبول انگلی نژاد رییس جمبول ومنیژک امام دوازدهم ۳-چند تن ازهویجی ها وستاد کاسبکاران ۴-آکلت الله شاخ بزی دادستان ۵- سفیه مرتضوی ۶-گروه چماق ۷-هویج الله انترالاغی بزرگ کانگاستراقتصادایران ۸- قوری وجب آبادی
راسپوتین مجتبی (خطاب به انگلی نژاد)- ما شما را به ریاست جمهوری برگزیدیم تا ملت خس و خاشاک، واراذل واوباش را سرکوب کنید. توضیح دهید که تاکنون چه کار کرده اید؟
انگلی نژاد (باصدای شکسته ولرزان درحالی که بینی خود را باآستینش پاک می کند)- من از دست این اراذل واوباش به تنگ آمده ام. شما مرا رییس جمهور کردید، ولی ملت خس وخاشاک ازمن نفرت دارند، وآقای ملاحسین موسمی نژاد قهرمان جنگ های ۸ ساله وهمسر دانشمند و فوق دکترای ایشان دررشته وقاحت، طهارت و فضاحت زرداب کلثوم بیگم را برمن ترجیح می دهند، و می گویند من انگل اجتماعم. بنابراین، نام مرا ازانگوری نژاد به انگلی نژاد عوض کردند و برایم تره خرد نمی کنند.
راسپوتین مجتبی-شاید صورت کریه ونازیبای شما موجب بیزاری ونفرت مردم شده.
انگلی نژاد- قربان قد خپله شما گردم، این هم تاحدی درست است. زیراهمان گونه که خدمت خلیفه بزرگ، پدرعمامه دارشماعرض کردم، من درکودکی حیوانات را اذیت می کردم. روزی گربه و شامپانزه ای ازمن انتقام گرفتند وبه صورتم چنگ زدند. از آن روز تاکنون شکل پنجه این دوحیوان بر صورتم نقش بسته است.
راسپوتین مجتبی(در حالی که افسرده ونگران می شود)- آیا تاکنون اقدام به معالجه هم کردید؟
انگلی نژاد-قربان، هنگامی که من در سازمان دول متحد درنیویرک نظرکرده شدم ونوار نورانی دورسرم پیداشد، درشب نشینی با ولی اصل امام شماره ۱۲ (ٰع) در حالی که پدربزرگ عمامه دارتان امام چهاردهم هم حضورداشتند، از ایشان تقاضای کمک کردم. حضرت قایم، ازپدرتان خواستند که درمعالجه صورت کریه ونازیبای من سریعااقدام کنند.
راسپوتین مجتبی- قربان، پدرشما مرا به نزد آقای دکترابلیس به دوبی فرستادند.
راسپوتین مجتبی- به من بگویید تخصص دکترابلیس چیست وبرای شماچه کار کرد؟
قربان، دکترابلیس درشهرآنجلای لوس مطب دارد. اوگهگاهی بنا به تقاضای روحانیون وشماری ازبازاریان وامت کذب الله به دوبی می آیدتا بخش پایین تنه وپشت آنان رامعالجه وفعال کند.
راسپوتین مجتبی-پدرمن بااین دکترچه کاری داشته، وازکجااو را می شناخته؟
انگلی نژاد-قربان، همان گونه که می دانید، پدرشما هنگامی که درکودکی درمشهد گاری راهل می دادند، دستشان به زیرگاری رفت وچلاق شد. بدبختانه دکترابلیس نتوانست دست پدرشما ویا صورت مرادرمان کند. تنهاکاری که اوکرد، فعال کردن پایین تنه من وپدرتان بود که مدت ها ازکارافتاده بودند.
راسپوتین مجتبی-دیگرچه کوششی برای درمان خود کردید؟
انگلی نژاد-قربان، تنهاکاری که من توانستم انجام دهم اینست که از آن تاریخ تاکنون من با تکه ای از زیرشلواری فاسدعربات که به عنوان سوقات در سفر سی سال پیش خود از فلسطین به ایران، به امام ازبک (امام سیزدم) داده بودند گردن و بخشی ازصورتم را می پوشانم.
راسپوتین مجتبی-کاربسیارخوبی کردید، منهم باموافقت پدرعمامه دارم، به سران ستادکاسب کاران، بازاری ها، هویجی ها، و فاطمه کماندوها دستور داده ام که اززیرشلواری اهدایی فاسد عرفات به گردن خود ببندند.
راسپوتین مجتبی(خطاب به همه نوکران وسرسپردگان)- همان گونه که بارها درنشست های گذشته به شماهادستور داده ام، ازپشت بام، درون مردم، و راههای دیگری که می دانید، اراذل واوباش را به خاک و خون بکشانید وترتیبی دهید تا انگلی نژاد را ما به تخت ریاست جمهوری نشانیم ومنهم خلافت و فرمانروایی خود رابه جای پدرم آغاز کنم.