هم میهنان گرامی، آقای دکتر سازگارا، و آقای دکترنوریزاده، بادرود به شماها، این پرسش برای ما وشمار زیادی از هم میهنان ما مطرح است که خط سیاسی شما چیست، و چه چیز را دنبال می کنید.؟
بدیهی است، زحماتی که می کشید و روشنگری هائی که می کنید، در خورستایش و ارج پذیر است وما هم برایتان احترام زیادی قائلیم، ولی حمایت بی دریغ و غیر مستقیم شما از رژیم ولایت فقیه موجب می شود که عده ای ناوارد و نا آگاه به سیاست روز را به دنبال خود، و به طرفداری رژیم ولایت فقیه جلب کند.
شما شخصاً اختیارخود دارید که هرگونه فکر سیاسی داشته باشید وبدان عمل کنید، ولی درست نیست که وسیله تبلیغاتی شوید که رژیم غیر مردمی آخوندی از آن بهره برداری کند.
پیش از انتخابات، توصیه و سفارش شماها به ویژه آقای نوریزاده این بود که همه مردم باید و بهتر است بروند رای دهند. این گفتاربا خواسته های آقای خامنه ای که برای بقای رژیم خود، کراراً و بااصرار، مردم را به شرکت در انتخابات تشویق و وادار می کرد، هم آهنگ و همراستا بود. وانگهی، به کی رای دهند؟ کدام یک از کاندیداها، برگزیده و انتخاب شده مردم بودند، و کدام یک سابقه و گذشته درستی در راه مردم، و برای مردم داشتند.؟؟ آیا اگر مردم را تشویق به رای ندادن می کردیم بهتر نبود؟.
در فرهنگ ما این موضوع کاملاً جاافتاده و جایگزین شده، که اگرما از کسی خوشمان نمی آید، به دیداراو نمی رویم، در مجلس بحث و گفتگوی اوشرکت نمی کنیم، اگر رادیو یاتلویزیون باشد، آن برنامه ویا به همه سیستم نگاه نمی کنیم ویا گوش فرانمی دهیم. حال چگونه است که شما ها، تمام بحث، انتقاد و حمله اتان به طرف و سوی آقای احمدی نژاد است؟.
آخر این احمدی نژاد کیست، کسی که دست خامنه ای را می بوسد، و حتی آماده است پای او راهم ماچ کند. آیا احمدی نژاد بیشتر گناهکار است، یا مرشد او؛ خامنه ای؟ولی شما کمترگفتگو و بحثی دارید از خامنه ای که سرچشمه همه بدبختی ها، جنایت ها، و غارت گری ها است. اوست که خلافت اموی در ایران به وجود آورده، واوست که باید از پشت زین به پائین کشیده شود. تصور می کنم این خواسته بیشتر مردم، بویژه ۶۸٪ جمعیت ایران، یعنی جوانان است.
شما هایقیناً داستان میرزا رضای کرمانی را بیاد می آورید. وقتی پدر میرزارضا به وسیله نوکران حاکم کرمان کشته شد، میرزا در صددانتقام به کشتن حاکم برآمد. در این میان یکی از دوستان وی به او گفت؛ «کشتن حاکم مشکلی را حل نمی کند، زیرا آب از سر چشمه گل آلود است.» این سفارش و توصیه دوستانه سبب گردید که میرزارضا به تهران رود، و شر ناصرالدین شاه را پس از ۵۰ سال کشتار مردم و به ورشکست کشاندن کشور ازجامعه آنروز ما کوتاه کند.
آیا، رژیم مرگبار کنونی جنایتی کمتر از ناصرالدین شاه انجام داده؟ آیا در این سه دهه، کمترثروت های ملی ومردمی ما ببادرفته؟ آیا سی سال اخیر در این دوران شکوفائی و پیشرفت دانش و خرد کمتراز پنجاه سال شاه قاجارارزش دارد؟ و یا آیا جوانان غیور و سلحشور کنونی کمتر از آن دوران حماسه آفرینند؟ کمتر روشنند؟ ویا حقیقت های تاریخ ودین و مذهب را آن چنان که هست به خوبی نمی دانند؟ آیا فریاد مرگ برخامنه ای را نشنیدید؟ خواهشمند است خودتان کلاهتان را قاضی کنید و به این پرسش ها پاسخ دهید.
اگر یکی از پاسداران ویا بسیجی ها که می گوئید بسیار وطن پرستند نتوانند مشتی به دهان آیت الله خاتمی بزنند، تا با فضله پراکنی خود درنماز جمعه، موجب شکنجه و کشتار صدها جوانان ما درزندان نشود، ویا جلوی فاطی کماندو نماینده به اصطلاح مجلس گرفته نشود که نقل افشانی می کند که باید جوانان را به اعتراف وادارند و ازتلویزیون پخش کنند، این پاسداران، به ملت و کشور بدون تردید خیانت می کنند. هم چنین، آخوند های سهمیه گیرکه میلیاردها سرمایه ملی را به یغما بردند، در این رسوائی و خیانت شریکند.
واما، آقای میر حسین موسوی، ایشان گذشته درخشانی ندارد. مدتها پیش نیز دم ازانقلاب مقدس اسلامی می زد. خوشبختانه، سیل خروشان و غرنده جوانان دخترو پسر شیردل کشورمان در دو ماهه اخیرچنان رژیم ضحاک ماردوش را تکان داد، که خواب و آرامش را از خلیفه جماران برگرفت.
آن چنان که شواهد و قرائن نشان می دهد، آقای موسوی از نظام مقدسشان که تا کنون باعث جنایت های بی شماری بوده، وآقای خامنه ای روح هیتلر را شاد وسرفراز ساخته است، هم اکنون دست کشیده اند، و بدنبال نسل جوان کشورمان برای ساخت وساز کشوری نو، سربلند در جامعه بین المللی و با افتخار به پیش می روند. ماهم برایشان بهترین ها را آرزو می کنیم.
ممکن است به دلیلی که برای ما روشن نیست شما صلاح ندانید واقعیت های دین و مذهب را آن چنان که هست، و آن چه به راستی در قرآن نوشته، بیان و آشکار کنید. البته این نکته تا آن جا که ما تجربه کرده ایم، هم میهنانمان به ویژه جوانان درون کشور از این مرزها عبور کرده اند. و چیزی به نام خرافات و معتقدات بی اساس و پایه دینی تنهامی تواند در جلوی آنان برای اندک زمانی سدی کاغذین بوجود آورد، ولی در زمان طولانی تر این سدهای پوشالی به راحتی ازمیان خواهد رفت.
آنگاه کسانی مانند عبدالکریم سروش، دکترعلی شریعتی، سیدجمال الدین اسد آبادی، و آخوندهای هزارفامیل کنونی که سوار بر ابرخرافات شده اند، و شعور مردم ما راهمیشه به بازی گرفته اند، مانند یخ به آب تبدیل خواهند شد. امید وارم شماها از این گروه نباشید.