روی سخن ما با جوانان، بیش از ۷۰٪ مردم ایران است. تجربه سال ۱۳۵۷ به ما نشان داد که نباید بی گدار به آب زد. اگرمناری می دزدیم، باید از پیش دراندیشه مخفی کردن آن باشیم.
آقای موسوی و همسرشان خانم زهرا رهنوردی در گذشته چند باراز انقلاب مقدس و عظیم ایران یاد آور شدند. انقلابی که هزاران انسان های فرهیخته ما را به خاک و خون کشاند، سرمایه های ملی ما را بباد داد، ولی ایشان و همسرشان را به نان و نوائی رساند.
آقای موسوی خود نیز در گذشته موجب و مسئول گروهی از این کشتارها بوده اند، که تاکنون بدان ها اشاره ای نکرده اند، و از ملت بزرگور ما پوزشی نخواستند.
به هر حال، به دنبال این گونه جانبداری های غلط و بی جای آقای میر حسین موسوی، سیل مخالفت ها در سراسر ایران و کشورهای دیگر بلند شد و به گوش همگان رسید.
تا آن جا که هم میهنان ما به شعاردادن؛ «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای»، وسرانجام؛ «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» پرداختند.
این شعارها، همه آخوند های بادستار و بی دستار، و همه کسانی که با فرصت طلبی و سودجوئی مملکت را غارت کردند و می کنند، و یا بازهم برنامه های سودجویانه ای دارند تا آن را هم چنان به عقب نگه دارند، در بر می گیرد.
اگرآقای میر حسین موسوی هم اکنون که بسیاری از مردم کشورمان خوشبینانه به دنبال ایشانند، و به ایشان رای می دهند، موضع قاطعانه خود را مبنی بر عبورکردن از جمهوری آخوندی و برنامه ریزی برای تاسیس یک جمهوری آزاد و دور از دخالت دین و مذهب را از هدف های اصلی خود اعلام نکند، در زمره همان دیکتاتورها خواهد بود، و شعار مرگ بر دیکتاتور، ایشان را نیز در بر خواهد گرفت. البته ما امید واریم این چنین نباشد، ودرحقیقت آقای موسوی همان پیک آزادی و فرشته نجاتی باشد که ما مردم به دنبال آنیم.
سر انجام این که، آقای موسوی و نزدیکانشان این را باید بدانند که تغییر رژیم به صورت پله به پله و گام به گام یقیناً مورد خواست و موافقت هم میهنان ما نیست، زیرا که می تواند سالیانی دیگر، کشور و مردم ما را هم چنان از صحنه پیشرفت جهانی پس مانده و عقب نگاه دارد.
هم میهنان ما از دو ماه پیش بارستاخیز وبرپائی های بزرگ خود، به اثبات رساندند که هدفشان فقط وفقط به گورستان تاریخ سپردن رژیم مرگبارآخوندی در تمامیت آن است.