شادروان آیت الله منتظری یکی از چهره های فراموش نشدنی فرهنگ و آئین کشور ما است. یادش گرامی، و راهش استوار و پا برجاباد.
آقای منتظری که نفرت دارم او را به نام بی مسمی و دروغین آیت الله نام ببرم، یکی از فرزندان راستین و ازچهره های مردمی جامعه مابود.
سوای تعصبات زهر آگین و بی خردانه مذهبی که از حوزه علمیه قم در نهاد وی نیزآکنده شده بود، منتظری یک ایرانی مسلمان بود که ویژگی های فرهنگ راستین و مالامال از نیک اندیشی، نیکو کاری و گفتار نیک در وجودش بر تعصبات خشن و بی منطق او می چربید.
نگارنده در سه نشستی که در گذشته با ایشان داشتم، شادروان منتظری رامردی ساده، بی تکلف، و مهربان و سراپا حقیقت و دوستی یافتم. به گفته دیگرخصوصیت و ویژگی های خوب ایرانی در ایشان به حد فراوان دیده می شد.
البته همان گونه که می دانیم نیکان ما از چند هزار سال به خدای یگانه باور و اعتقاد داشتند. شعار، برنامه زندگی، و عملکرد آنان پندارنیک، گفتارنیک، و کردار نیک بود. این شعار های پر ارزش و والای انسانی که بدون تردید از یک ایزد بخشنده، دادگر، ومهربان سرچشمه می گیرد و از باورهای نیک نیاکان ما بود، پس از زایش، نخست از سوی مادربه نوزاد، و سپس ازسوی پدر، و آن گاه از سوی دیگر بستگان و فامیل، و سرانجام از سوی آموزگار، رهبرهای دینی، و یکایک مردم جامعه به نوجوان و جوان آموزش داده می شد. تا آن جایی که یک جوان بالغ و به ثمر رسیده، این سه شعار را از سرشت و ذات خود می دانست.
واما اسلام چه کرد؟ و چه بر سر ما آورد؟. آن گونه که همه مسلمانان میدانند ولی به روش و سرانجام آن نمی اندیشند، اسلام دین خون و شمشیر است. دراین دین، منطق، وعدالت وجود ندارد. در نتیجه یک دیکتاتوری و زورگویی تمام و کمال است.
مردم کشور ما به خدای یگانه باور داشتند، راستگو، درست کردار ونیک اندیش بودند. اما به زور شمشیر تازیان، و با چند سده یورش و کشتار و تجاوز آنان، به ناچار برای حفظ جان خود مسلمان شدند. از یک دین و باور راستی، درستی، و نیک اندیشی، دست کشیدند، و تسلیم دین زورگویی، تجاوز، دروغ گویی، وبی دادگری شدند.
بیشتر مردم ایران گرچه ظاهراً اسلام را پذیرفته اند، ولی به طور سطحی بدان باور دارند، و مغز وسرشت آنان فارغ از خشونت ها، و بی دادگری ها، و بی پایگی و بی ارزش بودن اسلام است.
نوزادان و نوجوانان، هنوز هم در کنار مادر و پدر خود به ارزش های خوب انسانی که یادگارنیاکان ما می باشد، صیقل داده می شوند و با پوست و خون آنان آمیخته می گردد. بدبختانه، در پله دوم آموزش، یعنی آموزشگاه، اعم از دبستان، دبیرستان، و حتی دانشگاه، و یا جاهای آخوند پروریعنی حوزه های فرار از علم و دانش، و یا مساجد؛ مراکز شستشوی مغزی و زهر آگین کردن مغزو سرشت پیر و جوان، به تدریج خوی انسانی و بزرگ منشی خود را از دست می دهند و به هیولایی به نام مسلمان تبدیل می شوند، که شمشیر کشیدن و خونریزی، بی دادگری و زورگویی منطق و شعار آن ها است.
ما بر این باوریم که مسلمانان ایران بردوگونه اند: ایرانی مسلمان، و مسلمان ایرانی. ایرانی مسلمان کسی است که به گذشته کشور و باورهای دینی نیاکان خود آگاهی دارد، بدان ها عشق می ورزد و با یاد آوری آن ها احساس سر افرازی و غرورمی کند. پاسدار و نگهبان کشور خود، آئین و رسوم، و ارزش های تاریخی آن می باشد. دین آموخته شده به خود را می آزماید، زیبایی های آن را می پذیرد و زشتی های آن را به دور می ریزد.
در جایی که، مسلمان نوع دوم، نیکان ما را مردمانی بی سواد، نا آگاه ، بی شعور و گمراه می داند که از برکت نوراسلام ارشاد شدند و به راه راست هدایت گردیدند. ایرانیان مرزهای خود را بر روی لشکر اسلام گشودند، و به پیشباز آنان رفتند. چنان که آیت الله طالقانی نیاکان مارا خر و گاوهایی می دانست که آداب های مسخره ای مانند چهارشنبه سوری را اجرا می کردند.
اینان بر این باورند که در جهان؛ دین، دین اسلام، و زبان، زبان عربی است.
بدون تردید این چندین صد هزار آخوند و آخوندچه سر زمین بلا زده ما، از نوع مسلمان ایرانی می باشد. اینان به آن چه تازیان بر سر ما آوردند، کشورمان راغارت کردند، به زن ها تجاوز نمودند، دختران و پسران را به کنیزی و بردگی بردند، و در بازارهای برده فروشی به زیر دست و پای سوسمار خورهای تازی انداختند، حاشا و انکار می کنند، و به دستورات قرآن که بر اساس آدم کشی، و بی دادگری به وسیله محمدابن عبدالله نوشته شده، گوش فرا می دهند و بدان عمل می نمایند.
آقای منتظری برخلاف گروه بیشماری از این آخوند های خرد باخته، دارای سرشت های خوب ایرانی مانند راستگویی، دادگری، محبت و مهربانی بود. او با شهامت و پاکدامنی در برابر جنایات خمینی ایستادگی کرد و از پست ومقام و آینده خود چشم پوشی نمود.
ولی باید بدانیم که ایشان نیز مانند همه آخوندها، به دستورات غیر انسانی قرآن و روایات مانند سنگسار، اعدام، ودیگر اعمال غیرانسانی اسلام باورداشت.
بنابراین رفتار و منش ایشان از نظر سیاسی نمی تواند الگوی سرنوشت آینده کشور ما باشد.
از این روی، بر جوانان ما لازم و واجب می آید که آخوند را به طور کلی از صحنه سیاسی آینده کشورمان دور بسازند. وگرنه ما سالیان و سده های دگرمانند ۱۴ سده گذشته هم چنان نوکر و درطلسم آخوند و بی دادگری و توحش اسلام اسیرو درگیرآنان خواهیم بود.