اکنون بیش از ۱۴۰۰ سال می گذرد که کشور ومردم ما درطلسم خرافات و بی خردی دین و مذهب گرفتار شده است. دکان داران دین ویا خرد باخته های کم دانش و نا آگاه، در پایداری و حتی تقویت این خرافات خانمان برانداز همیشه در تلاش بوده، و یا حتی با یکدیگر همکاری و هم اندیشی نیز داشته اند.
مردم آگاه و میهن پرست ایران، همیشه خون دل خورده اند، و بسی جان و یا هستی و زندگی خود را در چالش و برخورد با نا آگاهان و یا دکان داران دین از دست داده اند.
نیاکان ما با سختی و دشواری بسیار توانستند رفته رفته از خشونت، شقاوت، بی رحمی، بی دادگری، کشت و کشتارو خون ریزی اسلام تحمیلی تازیان بیابان گرد صحرای عربستان بکاهند، آن را با محبت، دوستی، و انسانیت بر اساس سه ویژگی و خصلت بزرگ پیشینیان ما؛ پندار، کردار، و گفتار نیک رنگ و جلا و صیقل دهند. ولی بازهم یک حکمران و یا پادشاه نادان و بی خرد باتوسل به آخوند ها که همیشه سودجوی، کیسه اندوز و دکان دار دین و مذهب بوده اند، توانستند از خردگرایی مردم بکاهند، و بر جهل و نادانی آنان گسترش بخشند.
مذهب گرایی و خرد باختگی رژیم گذشته، و در نتیجه میدان دادن و یا همکاری آن با آخوند، موجب گردید که مردم در تاریکی و بی خردی مذهب بمانند و یا با آن دست به گریبان باشند.
برداشت عمومی هم میهنان ما از آخوند، همان چهره ظاهرالصلاح و آرام، با کلمات فریبنده آنان بود. رژیم گذشته ندانست و یا نخواست که چهره دروغین و مکار آخوند با آن همه بی رحمی و قساوت قلب او را آشکار و برملا سازد. نتیجه این که انقلاب راستین و مردمی ایران بدون داشتن رهبر و شناخت از شرایط کنونی آن زمان با دخالت شماری به اصطلاح روشن فکر ولی خرافاتی، خردباخته و کم مایه و ناآگاه، و یافرصت طلب مانند آقایان بنی صدر، دکتر یزدی، قطب زاده، ( مشهور به مثلث بیق) و، دکتر سنجابی، و مهندس بازرگان به بیراهه رفت و مردم ما را از چاله به درون چاه سرنگون نمود.
اکنون که می رود تا باردیگر باتلاش و کوشش جوانان سلحشور و پاکباز ما انقلابی در کشور رخ دهد تا بلکه مردم ما به آزادی که برای به دست آوردن آن ۱۰۶ سال است می جنگند برسند، باز هم آخوندنماها و یا ملاهای بی دستار درون کشور با سودجویان و کیسه اندوزان برون مرزی برآنند که تنها رنگ و روغن رژیم را تغییر داده، و همان خرافات، بی خردی، و پس ماندگی رژیم ضد بشری اسلامی را بر جای خود نگاه دارند. برای آگاهی بیشتر به شرح کوتاه زیر می پردازیم:
۱- آقای مسعود رجوی- آقای رجوی اگر به گفتار خود راستین و صادق باشد، با آن تلویزیون که بخشی از آن تکرار تلویزیون رژیم شاهنشاهی است، و بخش دیگر سر شار از خرافات مذهبی، فقط یک عبا و عمامه کم دارد تا به آقای خامنه ای همانند شود.
بدیهی است رئیس جمهور برگزیده ایشان نیز که کوچک ترین رابطه ای با ۷۰ میلیون جمعیت ایران ندارد، به جای آقای احمدی نژاد خواهد نشست.
گمان نمی رود که آقای رجوی در گذشته سیاست مدار بوده و یا در آینده نیز درخشش و تشعشعی در ایشان دیده شود. نخست، ایشان یا از روی فرصت طلبی و یا بدون شناخت پله های ترقی آقای خمینی بود. ایشان و همراهانشان موجب گردیدند که رژیم منحوس اسلامی در ایران پای گیرد و روضه خوان هایی مانند خمینی، خامنه ای و چند صد جانور مرگ آور و ضد بشر دیگر بر هستی و نیستی کشورمان سوار شوند، و طوق خواری و بندگی را بر گردن مردم ما بیفکنند.
اگر تلاش های آقای رجوی در برپایی این رژیم آدم خوار از سادگی و نا آگاهی ایشان بوده، در این صورت ایشان نمی توانسته و نمی تواند سیاست مدار باشد، و اگر نامبرده از خمینی و یال و کوپال او شناختی داشته است، پس همه کارها و تلاش ایشان از روی فرصت طلبی بوده، بهتر است از ملت زجر کشیده و مصیبت دیده ایران پوزش بخواهد زیرا در پای گیری و جنایات نخست رژیم، شریک رژیم به شمار می آید.
ضمناَ پناهنده شدن به کشور عراق و پیوستن به دشمن همیشگی ما صدام، و همکاری با او، هم چنین از روی نادانی و بی سیاستی به مرزهای ایران یورش بردن به نام مسخره فروغ جاویدان، که موجب گردید نخست صدها جوانان بی گناه و پاکدل نا آگاه مجاهدین قربانی شوند، از کارهای ناپسند و بی سیاستی ایشان است. دیگر این که بهانه به دست رژیم کشتارگر ولی وقیح داد تا به انتقام و بهانه جویی در سال ۱۳۶۷ بیش از ۱۲۰۰۰ از همان جوانان بسیار میهن پرست ولی ساده دل از جگر گوشه گان کشور ما را سر به نیست کند.
آقای رجوی که هردم و هر لحظه مانند آخوندهای کلاش ورد و دعا می خواند، خوبست برای یک بارهم که شده، قرآن را به درستی می خواند تا به معنای آن پی ببرد که در این کتاب جز کشتار و بی رحمی چیزی نیست و چنین کتاب بی محتوا و خشنی هرگز نمی تواند از سوی خدایی دادگر و مهربان برای بشر آمده باشد.
آقای رجوی باید بداند که مردم کشورمان برای مشتی تازی یورش گر که در سرزمین ما چریده و در همین جا بامرگ خود مردم را از شر وجودشان آسوده ساختند، تره خورد نمی کند. درگذشته آنان را بانفرت بیاد آورده، ودر زمان کنونی باشناخت بیشتر آخوند، هرگز بدان ها توجه نخواهد کرد.
آقای رجوی برای ارزیابی تبلیغات خرافی و شستشوی مغزی تلویزیون شما همین اندازه باید بداند حتی آقای عبدالکریم سروش تحصیل کرده مدرسه حقانی که بی تردید در دوران انقلاب یکی از چرخ های متحرک و پیشرفت این رژیم مرگبار بوده ، و خود به یک آخوند بی دستار نزدیک تر است، تازگی به این نتیجه رسیده است که قرآن از جانب خدا فرستاده نشده، بلکه از ابتکارات محمد است.
مثل معروف ؛ «مرده آنقدر آش و لاش بود، که مرده شور زارزار برآن می گریست» در مورد گفتار کنونی آقای سروش در باره قرآن هم ردیف است و مطابقت دارد.
۲- آقای بنی صدر- آقای بنی صدر در اوان انقلاب ۱۳۵۷ از دید مردم ایران ناشناس بود. هنگامی که دولت کویت اقای خمینی را به کشور خود راه نداد، آقای خمینی بنا به درخواست و تقاضای آقای بنی صدر به پاریس رفت. در آن جا با نیرنگ و شعبده بازی های آقای بنی صدر، آقای قطب زاده و آقای دکتر یزدی، آخوند سرگردان یک لا قبا که در حد چهارم ابتدائی سواد خواندن و نوشتن نداشت، به جهانیان شناسانده شد و سرنوشت شوم کنونی را برای کشور ما رقم زد.
آقای بنی صدر که برای شناساندن خود در دوران انتخابات ریاست جمهور، عبایی به دوش کشیده، آخوند وار در هر شهر و دیار ایران به سخن رانی می پرداخت، بنا بر توصیه و سفارش های شخص خمینی به آخوندهای ریز ودرشت گرداگرد خود، به جبران خدمت های بی دریغ ایشان، به ریاست جمهوری برگزیده شد.
در میان تبلیغات انتخاباتی آقای بنی صدر این شعار به چشم می خورد: « بنی صدر صد در صد». بدیهی است در این شعار، آزادی وجود ندارد و در آن دیکتاتوری آشکار نهفته است که صد در صد مردم به یک نفر رای دهند.
آقای بنی صدر که بی تردید به دموکراسی اعتقادی ندارد، و در برخوردهای خود پیش و پس ازبرگزیده شدن به ریست جمهوری به اثبات رسانده است، هرگز با این شعارهای زورگویی و دیکتاتوری مخالفتی نشان نداده است.
تفاوت آقای بنی صدر نیز بایک آخوند در نداشتن عبا و عمامه است. خرافات گرایی و هزیان گویی ایشان در مورد دین، دلیل بر نا آگاهی ایشان به خشونت، بربریت، سبعیت، بی دادگری، و خون آشامی اسلامی است که ایشان بدان وابسته اند.
گویا تحصیلات آقای بنی صدر دردین (مذهب شیعه) و اقتصاد بوده است. نخست این که اگر ایشان به درستی به نوشتارو بن مایه های تاریخ نویسان در مورد اسلام مراجعه می نمودند، تا کنون باید از جلد خرافاتی و آخوندی خود بیرون آمده باشند. وانگهی، دین و اقتصاد بایکدیگر مغایرت دارند و هیچ گونه همگنی و همراهی در میان این دو دیده نمی شود.
آقای بنی صدر با نوشتن و پخش کتاب اقتصاد اسلامی در آغاز انقلاب، و همکاری اولیه اشان با ٱقای مسعود رجوی نیز بیان گر نا آگاهی ایشان از سیاست و باورهای دینی اشان است که هردم از آن ها سخن می گویند. بسیار دوست داریم ببینیم آقای بنی صدر چگونه تز خود را در باره اقتصاد اسلامی به دانشگاه سوربون پاریس ارائه دادند، و داورها چگونه آن را ارزیابی نمودند.
خوانندگان جوان ما بدانند که نگارنده و همکاران ما کمترین کینه توزی و غرض ورزی نسبت به آقای رجوی، آقای بنی صدر و دیگر هم میهنان خود نداریم. ما جوانان خود در هر گروه وسازمان که باشند و به کشورمان، پیشرفت و آینده اش عشق بورزند، می ستاییم ، و برایشان بهترین ها را آرزو میکنیم، و امید واریم که این نوشتار را شخصی و نوعی کینه توزی تصور نکنند، بلکه آن ها را انتقادی سازنده بدانند.
در بخش دوم این گفتار، در هفته جاری از آقای رضا پهلوی، آقای موسوی، آیت الله کهروبی و هم چنین صدمه ها و زیان های جبران ناپذیری که مذهب شیعه بر فرهنگ، آئین، و دیگر باوران دینی و پس ماندگی کشورمان به وجود آورده است، سخن خواهیم گفت. به امید دیدار