مردم ما درسال ۱۳۵۷ انقلاب کردند که به آزادی برسند، و خود حاکم سرنوشت کشورشان باشند. بدبختانه آخوند روباه صفت، که سالیانی مردم را در تاریکی و نادانی نگاه داشته بود، حاصل جان فشانی و تلاش های آنان را لگد مال کرد، و بر اسب مراد سوارشد.
بیش از چند سالی نگذشته بود که مردم به اشتباه خود پی بردند، و از این که به آخوند مجال و فرصت دادند، سخت پشیمان شدند. بدبختانه در همه آن دوران، پیش، و پس از انقلاب در خلا سیاسی، رهبر و نشانه ای نبود تا از آن پیروی کنند، و شر این زالوهای تازی نژاد را از سرزمین پاکمان کوتاه نمایند.
هرچه زمان گذشت، با بهره بردن از سرمایه های ملی و مردمی، بکمک خیانت کاران و نوکیسگان، و همراهی دولت های چپاول گر اروپا به سرپرستی بریتانیا، و با دسیسه های روسیه و عمالش حزب توده در ایران، و همچنین همکاری چین غارت گر، هر روز و هر لحظه بر نیرو و انرژی این قوم بیابانی و بی فرهنگ افزوده شد، و به همان ترتیب از نیروی چالش گری و مبارزات مردم نیز کاسته گردید.
در این دوران، تلویزیون های فارسی برون مرزی نیز، سر مردم را گرم، و هر آن، به سویی، و به جایی گمراه، و سرگردان نمودند.
چند گاهی مردم به هخا پناه بردند، و در خیابان ها با لباس و دستبند سپید، به هم لبخند زدند، گاهی نیز به دکان های نانوایی هجوم بردند، و تقاضای نان کردند. یک روز هم هسته خریدند، و هسته کاشتند. یک روز با سفارش فلان سیاستمدار تلویزیونی در خانه ها ماندند، و سبزی پلو خوردند، و روز دیگر پرچم ها در دست، و عکس ها آویزان برسینه باشعار دادن، از خیابان ها گذشتنند.
روزی دیگر، با خرید نوار و صفحه از تلویزیون ها، و بابوق وکرنا، مردم را به عنوان ملت نمک نشناس، و گناهکار، به توبه و پوزش خواهی وادار کردند، وسرانجام در دگرروز، بر دست، پا وهیکل آنان نوار سبز آویزان کردند، هم دیگر را آقا سبزه، و سبزی خانم خطاب نمودند.
براستی که این ملت نجیب و مهربان، در چند هزار سال گذشته چه زجر ها را که نکشیده؟ چه سختی ها را که ندیده؟، و چه سیلی ها را نخورده است.؟
در درازای چند هزار سال، شمار زیادی از پادشاهان که خود را مالک و فرمانروای جان و مال مردم می دانستند، خود، فرزندان، بستگان، سر سپردگان، خدمه ونوکران، و همه یال و کوپال آنان، آن چه را که آرزو داشتند، و هوس می کردند، بر مردم می راندند.
قدرتمندان و دکان داران دین نیز به نام اهورامزدا تمنیات، و خواسته های خود را بر مردم پیاده می کردند.
گهگاهی نیز همکاری این دو شیطان، یعنی شیخ و شاه، مردم را به ستوه، و کشور را به ورشکستگی و ویرانی می رساند. بهم گسیختگی و سرنگونی سلسله بزرگ ساسانی به همین دلیل بوده است.
آنگاه شتر سواران بیابان گرد بیابان های تازی استان از راه فرا رسیدند، با کشت و کشتار، تجاوز، و غارتگری، بی رحمی و خونخواری به نیاکان ما دستور دادند که دین و آئین خود را به دور ریزید، زیرا شما چیزی نمی دانید. به راه ما که پرستش الله و پیامبر اوست در آیید تا رستگار شوید، و گرنه زنان و دختران خود را برای کنیزی، پسرانتان را برای بردگی، و خود را برای کشته شدن آماده کنید.
این نکبت و بدبختی، از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون بر نیاکان ما تحمیل و پیاده شده، و هم اکنون نیز آخوندهای تازی نژاد که از ۴ سده پیش تاکنون، ساخته و پرداخته بریتانیای کبیر، و نمایندگان رسمی آن کشورند، در مملکت ما با تپانچه، تحقیر، زندان، شکنجه و اعدام، هم چنان حکومت می کنند.
در چند سال گذشته مردم ما که جانشان به لب رسیده بود، و از هر جا و هر کنار، و از چپ و راست از دست رژیم قداره کش ولایت وقیح سیلی می خوردند، به پای خاستند، و بر سر تازیان اشغال گر فریاد مرگ بر دیکتاتور برآوردند.
بازهم مانند گذشته نجات دهنده و فریاد رسی از آسمان و زمین فرا رسید و مردم بپا خاسته که بنای نابودی و ریشه کن ساختن تازیان و دکان داران دین را داشتند، به سوی خود کشاند، بردست و پای آنان نوار سبز آویزان نمود، به سر چاه آب برد ولی تشنه بازگرداند.
مردم بپا خاسته که آمادگی داشتند تا چند شبانه روز در خیابان ها پایداری کنند، و دشمن خسته و آسیب دیده را از پای در آورند، دلسرد و ناامید به خانه های خود بازگشتند، و همان روش هخایی، ما هستیم، دکان سنگکی و ما نان می خواهیم، و یا بر شمارش هسته ها اضافه کنیم، و یا ملت از گناه کبیره خود پوزش بخواهند تا رستگار شوند، و مانند آن را در کشورما، و برای مردم ستم کشیده و سیلی خورده ما پیاده کردند.
آقای موسوی که خود و همسر گرامی اشان از غلامان و وابستگان خانه زاد ولایت وقیح می باشند، و در سفره های چرب آن ولایت به آب و نانی رسیده اند، هر لحظه و هرگاه، از انقلاب کبیر اسلامی، امام خمینی نسل شکن، و نظام مقدس، یاد آور می شوند که خدای ناکرده در برابر آن همه نعمت ها و پرخوری ها، ناسپاس نبوده، و مانند مردم سال ۱۳۵۷ گناهکارو خیانت کار به شمار نیایند، و اجباری به توبه کردن و پوزش خواهی نداشته باشند.
از کارهای سیاسی عبادی آقای موسوی گرامی و همسر انقلابی و اسلام پناهشان، در چند هفته گذشته، خوش و بش دیدار و بازدید عید از دوستان و هم پالکی هایشان، ودیداردوستان آزاد شده از بند و یابستگان آنان بوده است.
البته به ایشان و دیگران ارتباطی ندارد که چند صدهزار جان برکفان کشورمان هم اکنون برای سالیانی زیاد در بند جنایت کاران اسلام پناه اسیرند، هم چنان شکنجه می شوند، و به فراموشی رفته اند، ؟ ویا این دید و بازدیدها، برای فاطی تنبون می شه؟ یا نمیشه.؟
از دید آقای موسوی، قانون اساسی کنونی که یادگار ۱۴۰۰ سال پیش زندگی صحرانشینان تازی استان می باشد، اشکالی ندارد. حکومت اسلامی نیز کاملاً مقدس وموهبت است. تنها دشواری کار، آقای انگلی نژاد است، که اگر با آقای موسوی جابجا شود، و آقای خائنه ای پسر خاله گرامی اشان، نیز رضایت دهند، همه کارها درست شده، و خون جوانان ریخته شده کاملاً به جا بوده، و اشکالی ندارد اگر بازهم خون های بیشتری ریخته شود.
خوشبختانه، دوستان و نزدیکان آقای موسوی که برای پست های آینده لحظه شماری می کنند، در تلاش هرچه بیشترند تا باتهیه آمار من در آودی و ساختگی، آقای موسوی را از دیدگاه گروهی مردسال کنند. حال اهمیت ندارد که تاچه زمان پس از گذشت ۱۴۰۰ سال، مردم کشورمان باید غرامت و باج به تازیان، و آخوندها نمایندگان آنان در سرزمین ما بپردازند.
آخرین شاهکار سیاسی عبادی آقای موسوی، فرزند پاک ایران، نامیدن سال نو، به عنوان؛ «سال صبر و استقامت است.» آقای موسوی فراموش کرده اند که نیاکان ما ۱۴۰۰ سال صبر و استقامت داشته اند، هر روز وهر زمان بر نیروی شیطانی و قدرت دیو سالاری رژیم مرگبار برخاسته از بیابان های تاز ی استان، و حاکم بر کشورما افزوده گشت، و به همان نسبت ازتوانایی و کارآیی، و ایستادگی گذشتگان ما کاسته شد، و ما پی در پی به جای بردن، از دست دادیم، و بازهم می دهیم، و هم چنان بازنده ایم.
صبرکردن، به رژیم مرگبار ولایت وقیح فرصت خواهد داد تا خستگی را از خود بیرون کند، و به اندیشه ساختن و آمادگی بهتربرای دامه سرکوبی باشد.
در جنگ های گذشته تاریخ، هر آن فرماندهی باز می ایستاد، و پی گیری جنگ را به زمان دیگری موکول می کرد، سر انجام بازنده بود.
زیرا به دشمن شکست خورده و در حال پس گرایی و عقب نشینی اگر مجال و فرصت دهید، با نیروی بهترو تازه نفس تری به میدان خواهد آمد.
بنابراین، از آن چه که گذشت، باید گفت که سال نو، باید: « سال تلاش بیشتر، نبرد فراتر و چالش روزافزون تر، تا سرنگونی رژیم فاشیستی» باشد.
سوای این، مردم دلسرد می شوند، به خانه ها باز می گردند، و انقلاب از میان رود، همان گونه که به انجامید، و مردم با توصیه غلط و نادرست آقای موسوی، دلسرد و نا امید، به خانه های خود باز گشتند.
امیدوارم که نوشته بالا با دیده انصاف و مثبت تلقی شود. گرچه می دانم که همیشه یک مشت فرصت طلب کاسه لیس دور هرمقام، با منفی گری، تلاش می کنند که گوش خود را در برابر انتقاد های سازنده ببندند و با بهانه هایی، پیشگامان را در تاریکی و نا آگاهی نگاه دارند.