چهارده سده پیش زمانی که کشور ایران یکی از پیشرفته ترین کشورهای دنیا، و پیشتاز فرهنگ، خرد، و دانش بود، بیابان گردان تازی استان به میهن ما یورش آوردند، کشتند، غارت کردند، و به اسیری بردند، و خرافات و خرد زدایی را بر مردم ما تحمیل نمودند.
دوسده تمام، چند نسل ایرانی در بی خبری و ناآگاهی از نیاکان و گذشتگان خود به سر بردند. زبان مادری، آیین و فرهنگ ملی و باستانی خود را فراموش کردند، و به نشخوار کردن زبان بی محتوا و خشونت بار تازی، و پیروی از یک فرهنگ تجاوزکارانه وعقب مانده، و فرمانبرداری از دین و آیین بیابانی پرداختند.
بیش از هزارسال پیش، فردوسی، چکامه سرای میهن دوست، در برابر فرهنگ متجاوز تازی بپاخاست، سی سال رنج برد و زحمت کشید تا زبان و فرهنگ برباد رفته پارسی را به جامعه و مغز و شعور نیاکان ما بازگرداند. آن گاه، سخنوران و چکامه سرایان دیگری چون حافظ، سعدی، خیام، و دهها دل سوز و تلاش گر دیگر، برنامه های فردوسی را دنبال کردند، و از فراموشی و نابودی زبان و فرهنگ پارسی آن چنان که در کشورهای دیگر، چون مصر، سوریه و لبنان، و یا تونس و مراکش دستخوش یورش تازیان قرارگرفت، جلوگیری نمودند.
فراموشی دین، زبان، فرهنگ، آئین، آداب و رسوم ایرانی از یک سوی، و جانشینی آن با دین و فرهنگ برخاسته از خون و شمشیر، از سوی دیگر، نیاز به چالش و تلاش همگانی در هرزمان و یا درهر مکان داشت که بدبختانه نیاکان ما نتوانستند کاملاً در برابر آن ها پای زیستی کنند.
بدبختانه و هزار بدبختانه، نیاکان ما نتوانستند از گسترش و ریشه دواندن دین و آئین خشونت بار اسلام که محمدابن عبدالله به دلیل خودکامگی و شهوت رانی خود آن را ابدا و اختراع کرده بود، و جایگزینی آن با اصول زیبا و انسانی؛ پندار، کردار، و گفتارنیک در کشورمان جلو گیری نمایند.
به ویژه آن که با ساختن مسجد ها و حسینیه ها، و تبلیغات گروهی مزدور ، مفتخور وسربارجامعه به نام آخوند، روزبروز بر خرافه گرایی و خرد زدایی مردم ساده دل و نا آگاه ایران افزوده شد.
نیاکان ما، با دست بردن در دین، و به وجود آوردن صوفی گری، ایجاد و اختراع مذهب شیعه، پیدایش فرقه اسماعیلیه، و دین و آئین بهائی، توانست با چند پاره کردن و تفرقه افکندن در اسلام، از نفوذ و قدرت بی رویه و بی خردانه آن، آن چنان که در کشورهای عربی زبان وجود دارد، جلوگیری نماید.
آخوندهای شیعه که می توان آنان را همان فرزندان یورش گران تازی دانست، همواره در تلاش بوده اند که با ایجاد مسجد ها و سخن رانی های بیشتر، و گسیل دادن بی سوادان و نا آگاهان به سوی خرافات مذهبی، هم چنان به غارت گری و چپاول کشور ادامه دهند. در این راه نیز، همواره از شاهان و بستگان آنان، و بازاری های کیسه دوز کمک گرفته، و بهره برده اند.
اکنون رژیم مرگبار ولایت وقیح، با حذف تاریخ درخشان گذشته ایران از کتاب های تاریخ، دستبرد در روزنگار(تقویم) و از میان برداشتن روزهای ملی و جشنواره های ایرانی، کاهش درس های علمی و تاریخ از کتاب های دانشگاهی، محدود کردن و فشار آوردن بر فیلم سازان، سینما گران، نمایشنامه و سناریو نویسان، تا در راه گسترش دین خرافاتی و مذهب بی محتوای شیعه گام بردارند، یک نوع پس گرایی و عقب رفتن در برابر یورش تازیان می باشد.
کسانی مانند کسروی که خواسته اند با آخوندها مبارزه نمایند و دست آنان را روی کنند، ویا درمسیری سوای خواسته آخوندها گام بر می داشتند، به کمک مزدوران خود مانند نواب صفوی و خلیل تهماسبی از پای در آوردند.
فرصت طلبان و مزدورانی مانند جلال آل احمد و علی شریعتی نیز آبشخور آخوندها بوده اند، و توانستند گروهی از جوانان نا آگاه و بدون مطالعه کشورمان را باخود همراه، و در بند خرافات گرفتار کنند.
اینجاست که تا ما نتوانیم این دین و آئین بیابانی را مهار کرده، و آن را آنچنان که هست به مردم بشناسانیم، اسیر و در بند خرافات، و در زیر دست آخوند جنایتکار، هم چنان دست و پا خواهیم زد، و تلاش هایمان به جایی نخواهد رسید.
با این گفتار، نویسندگان، چامه سرایان، اندیشمندان، و تاریخ نگاران می توانند در این نهضت و انقلاب فرهنگی نجات بخش فرهنگ، آئین، آداب و رسوم ما باشند، و تاریخ درخشان گذشته کشورمان را به ما بازگردانند.
شادروان دکتر شجاع الدین شفا در دو دهه گذشته توانست با تلاش و کوشش کم نظیری، واقعیت و حقیقت دین پرخشونت و کشتارگر اسلام را به ما بیاموزد. نوشته های این مرد میهن دوست و بافرهنگ می تواند چراغ راه آینده کشورمان، و آغاز یک انقلاب فرهنگی باشد. بنا براین بر یکایک ما ایرانیان ضروری است و ایجاب می کند که نوشته های این فرهنگ دوست را بخوانیم و به دیگران نیز سفارش نماییم.
آقای دکتر مسعود انصاری از دیگر فرهیختگان و دانشوران کشور ما است که نامبرده نیز توانسته است با نگارش کتاب های گوناگونی مانند بازشناسی قرآن، دین اسلام را آن چنان که هست بشناساند، و وظیفه ملی و مردمی خود را به پایان رساند.
جا دارد که هم میهنان گرامی به جای آن که در فیس بوک دائماً به پای هم بپیچند، و به ناسزاگویی یکدیگر پردازند، در شناسایی فرهیختگانی مانند زنده یاد شجاع الدین شفا و یا دکتر مسعود انصاری و گروه دیگری که در این لحظه نامشان را فراموش کرده ام بپردازند، تا جوانان ما به آن چه حقیقت دارد در مورد دین اسلام، و پیامد یورش وحشیانه تازیان به فرهنگ و تاریخ کشورمان، آگاهی یابند.
در پایان، از هم میهنان بسیار گرامی و فرهیخته درخواست می شود که در پخش این نوشته که بار ملی و فرهنگی دارد، با ما همکاری کنند، و دیدگاههای خود رانیز برایمان بنویسند تا راهنمای کارهای آینده ما باشد.