گفتگوی امروز ما با کسانی است که همواره تلاش دارند باتظاهرات ملایم و با انقلاب مخملی، آخوند را به عقب رانند و دموکراسی و آزادی را برای مردم ما به ارمغان آورند.
هم میهنان ما شاید تا کنون دریافته اند که این رژیم خونخوار به هیچ روی عقب برو و حتی بر جای ایستادنی نیست، و دربرابر مسالمت و دوستی مردم، این رژیم همواره بی حیاتر، سرکش تر، و یاغی تر شده است. دلیل آن هم بسیار روشن است، زیرا افراد این رژیم باافکارپوسیده و خرافاتی دین خون ریز و طغیان گر اسلام، و هم چنین خرافات بیشتر و استبداد فزون تر مذهب شیعه خو گرفته، و پرورش یافته اند. از این روی، هرگز نمی توانند و نخواهند توانست گروه، فرقه، قوم، و یادیگر باوردینی سوای همان لاطائلات کتاب ها ی مجلسی و رساله های ضد انسانی آیت الشیطان ها را بپذیرند و یا حتی تحمل کنند. و ما بر این باوریم که: «ترحم بر پلنگ تیزدندان، ستمکاریست بر گوسفندان»
نیاکان ما در جریان ۱۴ سده تجاوز و جنایات تازی و تازی نژادها، با آن ویژگی های پندار، کردار، و گفتار نیک که سر آمد انسانی و انسانیت است، تلاش نمودند تا با یاغیان و صحراگردان عربستان از در سازش، و دوستی درآیند. اما همواره شکست خورده، و اگر عقب نشینی نکرده، پیشروی نیز نداشته اند.
کشور ایران در زمان یورش تازیان و در دوران خاندان ساسانی بنا به شهادت تاریخ، و آن چه در همه جا به ثبت رسیده است، یکی از چند کشورپیشرفته جهان بوده، که هم چون ستاره ای بی مانند در آسمان آن زمان می درخشیده است. اما امروز ما کجا هستیم؟. گرچه مانند لبنان، و مصر، ودیگرکشورهای آفریقایی فرهنگ و زبان خود را کاملاً از دست نداده ایم، ولی برکنار نیز نیستیم، و درمیان راه گیر کرده ایم، و به تله افتادیم.
بودن کسانی چون خائنه ای، احمدی نژاد و چند دوجین آخوند تهی مغز و شکم بزرگ دیگر در سیاست کنونی کشورمان، نشانگر پس رفتگی، و دورماندن کشورمان از پیشرفت و تمدن است.
اکنون نزدیک یک سال است که هم میهنان دربند و ستم دیده ما که از زور و ستم خون آشامان رژیم به تنگ آمده اند، تلاش می کنند که بندها را پاره کنند، و خود را ازشر آخوند رهایی یابند. ولیکن، خدمتگذاران و ساقدوشان رژیم مانند کدیور، مسعود بهنود، اکبر گنجی، هوشنگ امیر احمدی، دکتر علی رضا نامور حقیقی، و شماری دیگر، وابسته، و یا ناوابستگان به رژیم، که در کشورهای باختری خوش نشینند، در تلاش آنند که رژیم بماند، ولی شکل ظاهری و گردانندگان صحنه و به اصطلاح آرتیست های دست اول آن جابه جا شوند.
در درون ایران نیز گروه زیادی از جمله آقای موسوی که هم اکنون خود را به عنوان ستاره درخشان رستاخیز مردم ایران جای گرفته، باهمکاری همسر گرامی اشان، آنی از تکریم و تمجید اسلام و انقلاب مقدس اسلامی و دوران طلایی خمینی مردم شکن غافل نیستند. ایشان و شماری از هم پالکی های گرداگردشان، نمی خواهند صورت مساله را عوض کنند، بلکه می کوشند اعداد و ارقام مساله آن چنان که مورد دلخواهشان است، تغییر یابد.
از سوی دیگر نیز، جوانان و ستارگان بخت و قربانیان این کشتارگاه عظیم اسلامی، هم چنان به سلاخ خانه می روند.
در بیرون گود نیز در گوشه و کنار، و یا حتی در تلویزیون آمریکا، سوای چند دل سوخته که در اندوه کشور بباد رفته غم در گریبانند، شماری بازهم، دست از اسلام و۱۴۰۰ سال سواری آن بر ملت بدبخت، و بانیان جنایت کار ان برنمی دارند، بیشتر گفتگو ها و درخواست ها، در راستای کنار آمدن ایران باآمریکا و توافق آنان در مورد مشکل انرژی هسته ایست که آنان را نگران ساخته است. اما در این مقوله از شکست و عقب رفتن ایران، ورشکستگی سیاسی و اقتصادی، تلف شدن و به هدر رفتن نیروی جوانان، ستم و فشار بی حد و حصر بر بانوان، به تاراج رفتن سرمایه و هستی کشور، و نهایتاً زجر و شکنجه، تجاوز و به خاک و خون کشاندن فرزندان این آب و خاک گفتگو و نگرشی نیست.
آقای سازش کارا، و آقای نوری زاده که در آغاز پای گیری رژیم کذایی نیزآتش گردان معرکه بوده اند، هم اکنون نیز گاهی یکی به نعل، و دیگر بار به میخ می زنند، تا تعادل بهم نخورد، و سایه ملای متقیان نیز در زندگی مرگبار کنونی ما کم نشود، و ما هم چنان در نکبت و بدبختی خود دست و پا بزنیم.
تلویزیون های دیگر نیز یا مستقیماً رسالت دارند تا این انقلاب شکوهمند و اسلام عظیم در جای خود پایدار بماند، و یا قهرمانان خاص و هم چنان خوش نشین خود که جنبش انقلابی اشان شعار دادن، و سخن رانی نمودن در مواقع حساس است، وکار دیگری ندارند، در فرصت مناسب کرسی ها را در وطن از دست رفته و درب و داغون شده به دست آورند، تا بتوانند در جای دیگر، و ودر کنار سفره ای دیگر، به شعار دادن خود ادامه دهند..
البته بازهم، قهرمانان و جانبازان دربند ضحاک ماردوش هم کماکان به سلاخ خانه می روند.
آز آن چه گفته شد، هم میهنان دربند ما که سلسله گردان اصلی این خیزش و همایش ملی هستند، باید ابعاد دشمنی و کینه توزی گروه درکنار خود و یا پاسخ فرستندگان حاشیه نشین را به خوبی درک کنند وبدانند که دشمن ۱۴۰۰ ساله، بسیار درنده خو و بی رحم است. نمی توان بدو فرصت مماشات و نفس کشیدن داد. هرگونه کوتاهی، و یا گذشت و بزرگواری نشان دادن به این جانوران، و گوش به حرف مزدوران دادن آنان، برابراست با چند سده دیگر بردگی فرزندان و نسل های آینده این کشور.
بنابراین، به باور نویسنده، هنگامی که دشمن خونخوار دوستی و آرام بودن مردم ما را نادیده می گیرد و به فرزندان این آب و خاک ضربه می زند، باید به آنان نیز ضربه وارد کرد تا رقیب اگر هم عقب نشینی نمی کند، دست کم از حرکت و جنبش باز ایستد.
ما بر این باوریم که، مبارزه مردم ما باید در چند جبهه باشد:
۱- اعتصاب و برخورد منفی- نباید در مجلس و محفلی که آخوند، شبه آخوند، و و ابستگان آن ها است شرکت نمود.
۲- باید این مزدوران، و یابستگان آنان رابه گروگان گرفت، و به سخن گفتن از جنایاتشان واداشت.
۳- باید محطی نا سالم، همراه باترس و دلهره و ناراحتی برای هرکدام از این جانوران ساخت تا آرامش خود را از دست دهند. سروصدا و فریاد و یا گفتن الله اکبر هرشب برای یک یا دو ساعت در پشت بام ها، کمک بزرگی در ناآرام گذاشتن رژیم و هم پالکی های آنست.
۴- باید در شرایطی مناسب به جایگاههای آنان یورش برد و بازهم آنان رادرتنگنا گذاشت.
به طور کلی، مبارزه ما با رژیم کنونی باید پایه ای، ریشه ای، وبر اساس تغییر منبای فرهنگی و بنیادی باشد. وگرنه این نکبت و بدبختی می تواند برای ما، فرزندان ما، و نسل های آینده ادامه داشته باشد، و در بهترین شرایط، کشور ما می تواند یکی از کشورها و قطب های وابسته به کشور های اسلامی به شمار آید.
آیا شما می توانید در کشورهای اسلامی، پیشرفت، آزادی، و کرامت انسانی مشاهده کنید؟ اگر چیزی دیدید، ما رانیز روشن نمایید.
مبارزه کردهای گرامی، هم میهنان فرهیخته ما در این چند روز مورد ستایش و بالیدن است. ما به این قهرمانان و دلاوران خاک میهنمان افتخار می کنیم.
بی تردید، مبارزه بزرگ کردان عزیز می تواند پیشاهنگ و راهنما و راهگشای دیگر مردم کشورمان، و آزادی کشورو مردم در بند ما باشد.