ملا پررو هست ولی ما تاکنون ملائی پرروتر از این آخوندک، کدیور ندیده ایم. همه می گویند نر است، او می گوید بدوش.
دوشب پیش با وقاحت، حماقت، شقاوت و پرروئی، مطالبی در تلویزیون گفت که گویا با کور تیلیت می خورد و مردم بپا خاسته و هوشمند ایران دست این آخوندک فرصت طلب و نوکیسه را نمی خوانند. سیل اعتراضات مردم در این دوروزه در سطح جهان نشانگر آن است که چگونه به آسانی مردم ایران به فرصت طلبی این آخوندک چرب و نرم، وچاق و چله پی برده اند.
ما نفهمیدیم که این ملاها از کجا به دنیا می آیند، نخست بسیار پررو و بی حیایند، و دیگر این که دم به دم دروغ می گویند و هنگامی که دروغشان بر ملا و فاش شد، با دروغ پردازی بیشتر و بیشتر به مغلطه کاری می پردازند.
از کودکی به ما آموخته اند که دروغگو دشمن خداست، و دشمن خدا طبق فتوای ولایت وقیح محارب الله و محکوم به مرگ است. تصور نمی رود که ما آخوندی را بشناسیم که دروغ نگفته باشد، در حقیقت آخوندی را نمی توان یافت که راست گفته باشد.
در این جا به شرح گذشته این آخوندک و گفتار او می پردازیم تا میزان فرصت طلبی و دروغ گویی او مشخص شود:
کدیور در سال ۱۳۵۶ به دانشکده مهندسی دانشگاه شیراز راه یافت. این دانشجوی دورنگر و بسیار فرصت طلب با پیروزی انقلاب و اشغال همه کشور به وسیله یک گله آخوند ریز و درشت، شکم بزرگ، چاق و چله، آینده خود راپس از پایان لیسانس مهندسی محدود و گمنام می بیند. از سوی دیگربایاد آوری علی شریعتی که توانسته بود افسار خریت را برگردن بسیاری از جوانان آن دوران بیاندازد، و آنان را به دنبال خود بکشاند، و با نگرشی از آخوندهای مفت خور و سربار جامعه که همیشه ملتی را به حماقت کشانده، و مسخره خود کرده ، خود و خانواده اشان بر روی ابرها پرواز می کنند، دانشکده مهندسی با آینده گمنام و محدود آن را کنار می گذارد، یک سره به قم رفته، و به فیضیه می پیوندد. در آن جا سفره و بساط مفت خوری، بازار چرند بافی و چرند گویی پر رونق، و باب دندان و میل باطنی او بود.
با پایان دوره آخوند بازی و پشت هم اندازی فیضیه، دکترائی در همان راستا، و باهمان معلومات، به دست می آورد.
آخوندهای دیگری مانند شیخ الاسلامی که توانسته بود باچند خیمه شب بازی برای خود مدرک، مقام، و در آمد سرشاری کسب کند، از اصطهبان در همسایگی فسا، می توانسته الگوی خوبی برای این شیخ نوکیسه باشد.
ملا کدیور انتظار داشت که در دستگاه خامنه ای به جاه و جلالی بسیار بالا، فانتزی و افسانه ای برسد. ولی ملا خامنه ای چندان توجهی به این آخوند نوپا نکرد واو را برای مدت کوتاهی بازداشت کرد.
ملا کدیور لاغر به زندان رفت، و چاق از آن بیرون آمد. از آن جا که در ایران برای خود امکان فرصت طلبی بیشتر نمی دید، و آخوندهای دیگر این ملای پرمدعا و نوظهور را به میان خود نمی پذیرفتند، راهی کشور بی در و تخته آمریکا شد.
ما می بینیم که هرکس از نه نه اش قهر می کند و به آمریکا می رود، بلادرنگ در فلان دانشگاه نشنیده استان، استاد، محقق، و پژوهشگر می شود.
البته برای آمریکائی که نمی داند اسلام دین خون و شمشیر است، فلسفه، منطق، و حکمتی سوای زورگویی، تجاوز، تحمیر کردن، و بی منطقی، در آن نیست، شاید گزافه گوئی و چرند بافی برایش این ملای پر مدعا جالب باشد، و در واقع کفش کهنه دربیابان نعمت خداست.
ولی برای کشوری مانند ایران که همیشه گهواره علم و دانش بوده، فیلسوفان و خردمندانی چون ابن سینا، فخر رازی، خیام، سعدی، مولوی،ناصرخسرو، حافظ، قاآنی، فرخی، نظامی گنجوی، و گروه دیگری از اندیشمندان و سخن شناسان، چرندیات و لاطائلاتی که به نام فلسفه، حکمت، و منطق اسلام به یاد می آورند مطرح نبوده، و تنها به درد فرصت طلبان و نوکیسه هایی چون ملاکدیور می خورد و بس. دانش و آگاهی های ایشان به درد عمه اشان می خورد، و بنا به مثلی؛ «این ها برای فاطی تنبون نمی شه».
آیا جای دریغ و افسوس نیست که امثال طبرزدی ها، اصانلوها، بهاره هدایت ها، و صدها جان برکفان دیگر در زندان زیر شکنجه و رفتار زشت جلادان، بپوشند، و خاکستر شوندو ولی امثال این آخوندک های نوکیسه و فرصت طلب به دنبال پست های آینده و چپاولگری باشند.؟
هم میهنان ما باید از تلویزیون آمریکا، انتظار حقیقت و راستی نداشته باشند. تلویزیون آمریکا از دید ما؛ خانه قمر خانم است که تنها برای سرگرمی و جوک گفتن مناسب تر است.
در این خانه قمر خانم، فقط آقای چالنگی است که مدیریت دارد، دل می سوزاند، و می تواند گفتار و عکس العمل های میهمانان دعوت شده خود را کنترل کند و از چرند گوئی ولاف زدن آنان جلو گیری نماید.
بدبختانه خانم ستاره درخشش باوجود خدمات پدرشان به کشور نتوانسته اند انسان هایی را دعوت کنند که در راه خیزش مردمی و سربلندی ایران کار کنند، ویا در برابر هرزه گویی آنان ایستادگی کند.
در پیش هم گفتیم بسیار بجا بود که در کنار این آخوندک پررو، افرادی میهن پرست و دانا مانند آقای بهرام مشیری را دعوت می کردند تا این ملا در سرازیری،آن چنان تند نرود و آنقدر شکر افشانی نکند.
به طور کلی آخوند نمی تواند یک ایرانی باشد. تنها به دنیا آمدن در ایران کافی نیست. همان گونه که در پیش گفته ایم، تا زمانی که یک آخوند یورش تازیان به خاک کشورمان و به کنیزی و بردگی بردن فرزندان خاک ما را محکوم نکند، آن آخوند نه تنها ایرانی نیست، بلکه دشمن تاریخ و مردم ایران است.
به عنوان نمونه استاد و خدای دانش این ملاکدیور، شادروان آیت الله منتظری بود. نامبرده ولایت وقیح را ساخت و به حلق مردم مافرو کرد. منتظری به این مهاجرین عرب که به خاک ما آمدند، و ما را غلام و برده خود می دانستند ارادت داشت، گورشان را زیارت می کرد و می بوسید. آیا ایشان می توانست یک استاد راهنمای خوبی باشد تا شاگرد باسوادی تربیت کند؟ ما با کسی دشمنی نداریم ولیکن نمی توانیم قبول کنیم که پس از ۱۴۰۰ سال بردگی تازیان، و نادیده گرفتن فرهنگ راستی و درستی ایرانی، باز هم همچنان نوکر بمانیم و چند ایرانی نمای نوکر شده و مسخ گردیده مانند خمینی وخامنه ای و نهایتاً ملا کدیور بر ما سوار شوند، وبازهم خرسواری کنند.
واما دروغ های ملا کدیور-
۱- ملا کدیور افاضه فرمودند که روحانیان پرچمدارورهبران جنبش مشروطیت بودند. این ادعا سرتاپادروغ است. روحانیان همگی تنها و یا با یکدیگر، از آغاز تا انجام با مشروطیت مخالفت کردند، و به دنبال مشروعیت (دیکتاتوری دینی) می گشتند. تنها یک آخوند بود به نام نائینی که نظریه متفاوتی داشت.
اگر این ملای فراموشکار مایل است بخش های تاریخی آن زمان که خیانت ملاها را ثابت می کند برایشان پست کنیم.
۲-ملاکدیور که خود را وابسته و عضوفعال جنبش سبز می داند، کاملاً دروغ است. جرس سایت رسمی جنبش سبز تلویحاً این موضوع را رد می کند. گویا ایشان با سریشم ویا چسب اسکاچ می خواهد خود را به گروه سبز بچسباند.
چنانچه گروه سبز ایشان را به عنوان عضوفعال خود بشناسد، ما براین باوریم که مردم ایران، مردم سیلی خورده و توهین شده از آخوند نمی توانند این موضوع را قبول کنند. بی تردید مردم نسبت به این جنبش، بدبین و دلسرد خواهند شد.
۳- مردم ایران هرگز شعار ندادند؛ «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران» این دروغ ها ساخته و پرداخته خود این آخوند است. سایت جرس هم به این موضوع اشاره کرده، و محترمانه دروغ این آخوند دوپای دروغگو را آشکار کرده است. در ضمن این سایت با دلیل های گوناگونی نشان می دهد که چرا مردم ایران از نام بردن و حمایت متوالی و ممتد غزه و لبنان، بیزارند.
آز آن جا که آخوندهای ایران مسائل انسان دوستی و بشریت را بکلی انگار کرده، و سر ودمشان به غزه و لبنان ، و فلستین وصل شده و از گروههای تروریست حزب الله و حسن نصرالله پشتیبانی و حمایت می کنند، مردم به همان اندازه از این بیگانه پرستی و ضد ایرانی بودن آخوندها در رنجند، و از آن ها بیزارند.
اگر بازهم به گفتار این آخوند دروغگو گوش دهیم، چهره هزارچهره و واقعی احمدی نژاد را در سیرت او مشاهده می کنیم.
اگر قرار باشد ما به یک آخوند اعتماد داشته باشیم آن آیت الل کاظمینی بروجردی است. آن هم مشروط بر آن که در آینده وارد سیاست ایران نشود.
آیت الله صانعی نیز برای ما قابل احترام است، ولی اگر گذشته درخشان تاریخ ایران را فراموش کند، و به دنبال تازیان باشد، ایشان هم ازدید مردم خردمند ایران خواهد افتاد.
درپایان از هم میهنان فرهیخته ام درخواست می کنم این نوشته را هرچه می توانند پخش کنند، تا این نوکیسه مانند دیگر همکاران فرصت طلبش سروش، گنجی، ابراهیم نبوی، و… برای مردم شناخته تر شوند. در غیر این صورت چنانچه این افراد دست اندر کار جنبش سبز باشند، باتوجه به این که آقایان موسوی وکهروبی نیز نافشان به ناف اسلام بسته شده، مصلحت آن است که از حمایت و پشتیبانی جنبش سبز در شرایط کنونی دست برداریم.