این مقاله دو سال پیش نوشته شده، ولی از آن جا که ما با ترسو بودن خود همچنان به آخوند سواری می دهیم، برای یاد آوری، باردیگر به پخش آن می پردازیم، و از شما هم میهنان گرانمایه نیز درخواست داریم تا در بازپخش آن با ما یاری فرمایند.
وقتی به تاریخ پر سوز و گداز کشورمان می نگریم، شورش و یورش های پی درپی را می بینیم که عموماً بی پاسخ مانده اند، و یا چندان مقاومت و برخوردی همه جانبه و کارساز و پردوام از خود نشان نداده ایم. درنتیجه یورش گران فرصت یافتند تا نفس تازه کنند، به سوخت و ساز خود پردازند، بر ما بیشتر بتازند، و سرانجام توانستند موریانه وار به درون لانه وکاشانه امان رخنه نموده، و ما بیگانه شدگان را از خانه بیرون رانند. به عبارتی آن قدر به میهمان رو دادیم که سر انجام صاحبخانه شد.
تازیان چنین کردند، و چون در برابرخود آن چنان مقاومت و ایستادگی ندیدند، موزیانه ادامه دادند تا آن جا که با همیاری شماری از مزدوران و کیسه دوزانی بر مردم و سرنوشت کشور پیروز شدند، تا امروزکه ما همچنان در زیر سلطه و نفوذ آنان، ملاها نمایندگانشان، و حتی مردگانشان، گرفتاریم و به سختی دست و پا می زنیم.
شورش مغول و تاتار، ترکان، ازبکان، و روسها، نیز کم و بیش به همین روش آغاز، و چون ایستادگی مداوم، همیاری وهم صدایی میان مردم نبود، گرگ ها، و شغال ها در خانه و کاشانه ما لانه کردند، و ما ناچاربه ترک شهر و دیار خود شدیم.
البته دو عاملی که همیشه پیروزی این جانوران و تسلط آنان بر جامعه ای را آسان می سازد، خیانت برخی مزدوران، و بی خردی و نا آگاهی بسیاری از مردمان است.
وقتی خبرنگاری از چرچیل رمز پیروزی بریتانیای کبیر در داشتن آن همه مستعمره را پرسش می کند، چرچیل می گوید: «رمز پیروزی ما، بودن شماری مزدور و گروه بیشماری خردباخته و نادان در چنین مستعمره ها بوده است.»
سی ویک سال پیش ناآگاهی گروه بیشماری از مردم که شناختی از آخوند و اسلام نداشتند، همچنین خیانت شماری ازمزدوران موجب گردید که انقلاب مردمی ایران بیراهه رود، و سر انجام به دست آخوند بیافتد و به اصطلاح ملا خور شود.
تا آن که، رفته رفته پس از گذشت چند سال، جنایات و غارتگری رژیم بر همگان روشن شد. در آن سال ها، رژیم آن چنان قدرت و نفوذی نداشت تا بتواند از خود دفاع کند. ولی بدبختانه، مردم ایران آن چنان از خود هم آهنگی و همسویی نشان ندادند. نتیجه این که رژیم روزبه روز قوی تر، قلدرتر، گستاخ تر، و بی رحم ترشد. تا به امروز که به یک غده سرطان بزرگ و تقریباً بی درمان تبدیل شده است.
ماعلت اصلی شکست خود را باید نخست درتعداد بیشمار خیانت کار، مزدور، و سودجوی کشورمان بدانیم.
به عنوان نمونه آخوندها که عموماً سوای چند نفر، یا وابسته به رژیم هستند، یا رژیم هنوز آنان را به بازی نگرفته، و در نوبت ایستاده اند، و یا سر در آخور خود مانده، و یا به ظلم و جوری که به مردم روا می شود، کاری نداشته اند.
اگر بگوییم در میان سپاه، و یا بسیجی، میهن پرست و یا طرف داری هست، باور نکردنی است. زیرا کشتار، تجاوز، غارتگری و صدها عمل حیوانی دیگر رژیم به مردم بی گناه و دربند کشورمان تاکنون، باهیچ برخورد و عکس العملی از سوی این گروهها دیده نشده و باید به آسانی گفت که بدبختانه در میان پاسدار و بسیجی نیزوطن پرستی نیست. اینان نیز مانند ملاها، مزدوران و خیانت کاران مردم ایرانند.
حال، که کشور را سراسر خائن و مزدورفرا گرفته، چاره چیست؟ آیا باید هم چنان، دست نشانده و نوکر آخوند ماند، ویا می توان کاری کرد، و بندهای اسارت و بردگی رااز هم گسیخت؟
وضع ما، با وضع حیوانات شکار شونده در بیابان و جنگل مانند آهو، گوزن، و گاوهای وحشی همانند است. همان گونه که آنان همیشه طعمه جانوران درنده مانند شیر، گرگ، و حتی کفتار و شغال می شوند، مانیز همواره طعمه و شکار کفتار، و شغال هایی چون آخوند و بسیجی ایم.
وقتی شیر و یا پلنگی به یک جانور مانند گاو وحشی و یا حتی زرافه حمله می نماید، حیوانات دیگر فرار می کنند، ویا در کناری بی خیال به نگاه کردن می پردازند، و یا به چرای خود ادامه می دهند.
در مورد جانوران شکارکننده، روش شکار کردن این چنین نیست. هنگامی که شیر، ببر،گرگ، کفتار، ویا سگ های وحشی، شکاری را بزرگ تر و قوی تر از خود می یابند، با جانوران مانند خود بهم آمده، تیمی به شکار یورش می برند. در فارسی ما شنیده و گفته ایم:« پشه چو پرشد، بزند پیل را».
آخوندها نیز مانند شیر، کفتار، و سگ های بیابانی تیمی حمله می کنند. دریک نماز جمعه ناگهان در یک روز، مانند سگ های هار، در سراسر ایران، به یک گروه، به یک شخصیت، و یا به یک فرد، یورش می آورند، و به شکار بی گناه و تنها مانده امان نمی دهند.
امروز در زندان، بیگناهی را به دار می زنند. مردم می شنوند، و فقط زیر لب غرغر می کنند. فردا بانوی بیگناهی را به جرم واهی زنا که کار روز وشب ملایان است، سنگسار میکنند. ما بازهم سوای افسوس خوردن، قدمی به پیش نمی گذاریم و کاری انجام نمی دهیم.
روزدیگر؛ روزنامه نگار، وبلاگ نویس، سخنور، و یا سیاستمداری را به اتهام واهی محارب با الله به دار می آویزند. ما نفهمیدیم که نخست چرا خود الله قادر به دفاع از خود نیست که یک مشت آخوند خردباخته شکم بشکه و بیما ر روانی، به جانبداری وی پرداخته اند؟. دیگر این که این الله چرا آن قدر طلبکار است، و ما ناچاریم شبانروز، در برابرش کرنش کنیم و از او سپاس و شکر گذاری نماییم؟. در هر حال، باز هم بر جای خود ایستاده ایم و جنبشی نمی کنیم.
و اما، عملکرد ما چه گونه است؟. پاسدار و بسیجی به ما یورش می آورد، اما هم میهنان ما یا فرار می کنند، و یا درکناری به نظاره می ایستند. نمونه های این تکروی و بی اعتنا از برابر دیگران رد شدن است.
در گذشته، اکبر محمدی، چندی پیش، ندا، پریروز، سهراب اعرابی، امروز، ترانه موسوی، فردا وروزهای دگر نازنینان و جان برکفان ما همچنان به خاک و خون می غلتند، ما می نگریم، آه می کشیم، ولی کاری انجام نمی دهیم. من، تو، او، دیگری، و دیگران، هنوز یادنگرفته ایم تا ما بشویم. ما در کشتی پیشرفته، ولی در فوتبال، وامانده ایم. در ما، ما وجود ندارد. آن چه هست من است. من، من، ومن، همین و بس. در نتیجه این منیت ها، ما بازنده ایم. و تک تک مان به شکار درنده ها و گرگانی چون، آخوند، بسیجی، و پاسدار در میاییم.
درگذشته، ما شاهد تظاهرات و بر پاخیزی بختیاری ها، کردها، ترک ها و گروه های دیگری به طور جداگانه بودیم. از آن جا که گروههای دیگر و مردم دیگر همراهی و همکاری نکردند، صدا در گلوها خفه شد، تظاهرات سر کوب گردید، و نقشه ها نقش بر آب گشت. وقتی لر ویا بختیاری بلند شد، دیگران نظاره گر بودند. هنگامی که کردستان برخاست، جای دیگر تکان نخورد.
اکنون دختر بیگناهی به نام الناز در تبریز طعمه لاشخوران بسیجی شده است. آیا در آذربایجان کانون شیر زنان و آزادمردان ایران، و یا جای دیگر از میهن ما واکنشی نشان داده شد؟. آیا مردم ایران می خواهند هم چنان با سکوت و همکاری نکردن بایکدیگر، شکار و طعمه این لاشخوران باشند؟.
اکنون هم برای چند روزی است که بازار تهران هم چنان در برابر رژیم تا خرخره مسلح، ایستادگی می کند. ولی بازارهای دیگر شهرهای ایران نظاره گر سرکوب شدن بازاریان تهرانند، و تاکنون، جنبشی آشکار، ویا سرنوشت ساز، ازخود نشان نداده اند.