اکنون بیش از ۱۴۰۰ سال می گذرد که کشور و مردم ما اسیر وگرفتار خرافات دین و دکان داران آنند. در هرزمان و هردوره تاریخ گذشته کشورمان، گروه هایی وحشی و بیابان گرد مانند تازیان، اقوام زردپوست، مغول ها، ازبکان، و تاتارها به کشور پهناور و پیشرفته ایران یورش آوردند، ولی باوجود و همکاری شماری مزدور میهن فروش، همچنین نفاق، دورویی، چندرنگی، وتک روی گروهی از مردم این کشور، موجب گردید که متجاوزین و یورش گران در خانه و کاشانه ما بمانند و رفته رفته تا آن جا پیش روند که از حالت میهمان ناخوانده، درآمده، بابیرون راندن صاحب خانه، خود بر زندگی و هستی مردم این کشور تکیه زنند.
با آن که کشور ایران از دیدگاه فرهنگ، تاریخ، آگاهی، و دانش همگانی از بسیاری از کشورهای دیگر مانند هندوستان، آفریقای جنوبی، آمریکای جنوبی و خاورمیانه پیشرفته تر بوده است، با این وجود می بینیم که این کشورهای دور از تمدن و با داشتن جمعیتی زیاد، توانستند به آزادی و دموکراسی دست یابند در جایی که ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
۱۰۴ سال پیش شیرزنان و دلاور مردان ایران توا نستند حکومت استبدادی و زورگویی را پشت سر گذارند، و با گشایش مجلس شورای ملی وبرگزاری قانون اساسی، دموکراسی را در کشورمان تجربه کنند. اما دیری نپایید که خاندان پهلوی دستاورد جانبازان و دلاوران مشروطیت را نادیده گرفته، و دموکراسی نوپای مشروطیت را به زباله دان سپردند.
در برابر ای عقب گرد تاریخی، هندی ها با اتحاد و همآهنگی بایکدیگر، به همت مهاتما گاندی در سال ۱۹۴۷ میلادی، و آفریقای جنوبی نیز بازهم با اتحاد بیشتر گروهها، توانستند باهمیاری نلسن مندلا، در سال ۱۹۹۲ به آزادی و دموکراسی برسند.
کشورهای اروپایی مانند دانمارک، لهستان نیز با پیوند و همکاری همگانی، قشون نازی و یا کمونیست را از کشورشان بیرون راندند. کشورهای دیگر نیز کم و بیش تلاشهای آزادی خواهانه ای داشته اند که وضع سیاسی اشان از شرایط کنونی کشور ما بهتراست. واما بازهم بگوییم، ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.
سیاستمداران بی سیاست کشورمان که در گوشه و کنارجهان خودنمایی می کنند، سوای خود و شماری از همراهانشان به هیچ کس و هیچ برنامه و بیان یا گفتاری اعتقاد ندارند. تکروی و خودبزرگ بینی آن چنان در وجودشان جای گرفته، که جای دگر اندیشه و یا دگر پدیده ای نیست.
فرهنگ ما که آمیخته ای از دهها فرهنگ بیابان گردان، و متجاوزان به این آب و خاک می باشد، دور از هرمنطق و بهم آیی و کارهای انجمنی و گروهی است.
بنا به گفته زنده یاد دکتر حسابی استاد دانشگاه تهران، « ما یاد نگرفته ایم که به گفتار یکدیگر گوش فرا دهیم» و یا به گفته زنده یاد مهندس ریاضی رئیس دانشکده فنی تهران؛ هرکدام از ما خود را در راس هرمی می یابیم که دیگران در پائین آن جای دارند ولی ما آنان را نمی بینیم».
این بیماری خود بزرگ بینی و نادیده گرفتن دیگران، بیماری بدون درمان جامعه ماست. بدیهی است، جایی که تعصب حاکم است، منطق و استدلال خریداری ندارد.
۱۴۰۰ سال است که ما دین بیابان گردان را نخست با کشت و کشتار و شکنجه به ناچار پذیرا شدیم. آن گاه خود در در پذیرفتن و گسترش آن، آن چنان جلو رفتیم که از بانیان اصلی آن یعنی همان تازیان پیشی گرفتیم.
به همان روش، نزدیک به چهار سده پیش مذهب شیعه را که تنها ۱۵ در صد مردم کشورمان بدان باور داشتند، بازور و کشتار دیگر به حلقمان فرو کردند. حال، خودمان در پذیرش این پدیده مالامال از جنایت و بی خردی آن چنان پیش رفته ایم، که نه تنها گوشمان به گفتار کسی، و چشممان به نوشتار بازمانده و برگرفته از تاریخ نیست، بلکه آماده ایم با هریک از دیگر مدعیان مخالف باورهای خود، به جنگ و ستیز در آییم.
اگر نگاهی بهتر به مدعیان سیاسی امروز کشورمان بیاندازیم، نخستین ویژگی هرگروه آنست که بنا به گفته مهندس ریاضی خود را در راس هرمی می بیندکه نمی تواند وجود دیگران را احساس کند. به گفته دیگر خودبزرگ بینی و خودنمایی آن چنان در پیکر هر فرد یا گروه سیاسی جمع آمده، که بدان فرد یا گروه امکان نزدیک شدن نیست. درزیر به ذکر چند مثال می پردازیم:
۱- طرفداران رژیم پادشاهی- این گروه همه چیز و همه جا حتی همه مردم را در وجود شاه می یابند. شاه بت مقدسی است اشتباه و انتقاد ناپذیر. آن چه می گوید وحی منزل است، و آن چه را انجام می دهد بی تردید بهترین است. شعار این گروه خدا، شاه ، میهن است. البته ذکر خدا در این جا یک تعارفی بیش نیست. در حقیقت خدا شریکی است ساکت، صامت، و بی ادعا. اصل در این سیستم شاه است زیرا میهن فقط می تواند در خدمت شاه قرار بگیرد.
طرفداران رژیم پادشاهی نیز که خود را در راس هرم قدرت می یابند، یادیگران را نمی بینند، و یا همانگونه که روغن باآب قاطی نمی شود، نمی توانند باگروه سیاسی دیگری کنار آیند، و حتی برسر یک میز بنشینند.
۲- مجاهدین خلق- این گروه بر راس دو محور قدرت جای گرفته اند. آنان مانند پشتیبانان رژیم شاهنشاهی به رهبر و فرمانده خود تکیه دارند، و همه چیز و همه کس فدای رهبر می شود، چنان که در شعارشان پیداست؛ « ایران؛ رجوی، رجوی؛ ایران» دیگر این که خرافات دینی و اطاعت کورکورانه پیروان از این خرافات، چندان از روش و عملکردشان از رژیم آخوندی دور و بیگانه نیست.
از آن جا که روش سیاسی این دوگروه بر اساس کیش رهبری و به کاربردن بی چون و چرای دستورات وی می باشد، از این دوگروه انتظار آزادی و برابری نمی توان داشت. به ویژه در مورد مجاهدین باوجود این رهبر و روش سیاسی اشان، یک ولی وقیح دیگر، و یک حکومت اسلامی دیگر خواهد بود که بر راس دو هرم دیکتاتوری رهبری، و دیکتاتوری مذهبی تکیه دارد.
شگفتی آن است که میان این دوگروه شاهنشاهی و مجاهدین شباهت های زیادی است. نخست آن که هردو گروه وابسته و دارای یک رهبر دیکتاتور می باشند، دیگر این که هردوگروه وابسته به قدرت های خارجی اند و دست به دامان آن ها شده اند تا به پست و مقامی برسند، و نکته آخر این که از هجوم و حمله نیروهای خارجی به کشورمان با کشته شدن مردم بیگناه و خرابی و پست رفتن کشور نگرانی ندارند، و تنها هدفشان به قدرت رسیدن خودشان است.
ممکنست طرفداران رژیم شاهنشاهی ادعا کنند که شاهزاده به دنبال دموکراسی است و فردی آزادی خواه است. باید گفت که مشروطیت و دموکراسی به همت والای پدربزرگ و پدر تاج دار ایشان سال هاست از ایران رخت بربسته و ایران دوران پهلوی از نقطه نظر آزادی و دموکراسی بادوران قاجار چندان تفاوتی نداشت. ایشان هم باسکوت خود هرگز روش دیکتاتوری گذشته را رسماً نفی نکرده اند. بنابراین، می توان انتظار داشت که شاهزاده و همراهانشان به دنبال یک حکومت دیکتاتوری مانند گذشته اند.
۳- گروه سبز- این گروه که ظاهراً طیف بزرگی از مردم ایران را در بر می گیرد، در حقیقت در دست مذهبیون فراری از رژیم ولایت وقیح مانند موسوی و همسر گرامی اش، و نوکیسه ها و سودجویانی مانند کدیور، ۷۲ تن شهیدان زنده که در مقاله های پیشین به آنان اشاره کردیم اداره می شود. این گروه آش شله قلمکاریست که نهایتاً رونوشتی از رژیم کنونی ولی کمی ملایم تر و آسان تر بر مردم ایران حکمرانی خواهد کرد. روضه خوانی ها، آش نذری ها، خمس و زکات و روزه و همه چیز دیگر بر جای خود خواهد بود. دیگر باوران همچنان در اقلیت به جای مانده و یارای نفس کشیدن نخواهند داشت.
آزادی و دموکراسی را بنا به تعبیر و تعریف آقای خاتمی و نه بر اساس قوانین بین المللی پیاده خواهند کرد. اجازه نفس کشیدن هست، ولی با شرطی و شروطی.
بنابراین، دل خوش نباید داشت که این گروه دارای آرم و نشانه اسلام راستین که هنوز هم گروهی بر آن باورند که درست پیاده نشده، به رهبری میرحسین موسوی که همچنان شیفته دوران طلایی خمینی مردم شکن می باشد، با شعار یاحسین، میر حسین، بازهم مردم را به لب آب می برد و تشنه باز می گرداند، یا نه؟
۴- مشروطه طلبان- گمان نمی رود با نبودن مشروطیت که سال هاست درب دکان آن تخته شده، و در سال ۱۳۵۷ به رژیم شاهنشاهی «نه» گفته شده است، باردیگرمردم به بازگشت رژیم شاهنشاهی رای دهند. و اگر رای دهند، به چه کسی رای خواهند داد؟ این ها را می توان درفردای آزادی ایران در یک همه پرسی بدان پاسخ داد.
Pingback: با خیانت کارانی که موجب تجزیه، ویرانی، وعقب ماندگی کشورمان شدند آشنا شوید ادامه مطلب: با خیانت کارانی که موجب تجزیه، ویرانی، وعقب ماندگی کشو()