دیروز محسن آقا که در کوچه ما زندگی می کنه، و ما او را از نزدیک می شناسیم، به دفترکارمون اومد، و با اتل متل خبرنگار ما به گفتگو نشست:
محسن آقا- امروزه به هیچ آدم و حتی به هیچ جنبنده ای نمیشه اعتماد داشت. باید به هر کس، هر چیز، ودر هرجا، بدبین بود. باید هرآن، یک عینک بدبینی و بی اعتمادی ضخیم با نمره بزرگتر از ۵/۵، حتی هنگام خواب هم برچشم داشت. تا هر آن، خدای ناکرده جاسوسی و نقشه کشی دیگران، از چشمان حقیقت بین ما دور نماند.
محسن آقا ادامه داد: برای روشن شدن جریان، به چند مورد ناگوار و ناراحت کننده از چیزهایی که به تازگی در زندگی و حتی درون خانه ما اتفاق افتاده، اشاره می کنم و از خواننده هاتون، برای زندگی در چنین محیط سرشاراز خیانت و نادرستی، کمک و راهنمایی می خوام:
۱- چندی پیش کلفت ما نه نه زینب، از بام تا شام راجع به اسدالله خان همسایه سر کوچه گف می زد. این چند مثال از گفتار اونه:
« اسدالله خان به تازگی یک یخچال آمریکایی دست دوم خریده که میگه کارش از یخچال های خودمونی خیلی بهتره…»
« آقا فرهاد پسراسدالله خان که او را فری ویا فری جون صدا می کنند، در آمریکا در رشته زنبورعسل درس می خونه، همه اش از زنبورهای عسل و محصولات اون جا حرف می زنه.»
نه نه زینب- من بهش گفتم نه، نه، زنبور عسل، زنبور عسله، همش وز وز می کنه و به دستشویی می ره ( ببخشید، گلاب به روتون، منظورم اینه که می رینه و خیلی بی تربیته) حال چه فرق می کنه زنبورعسل ایرونی باشه، یا آمریکایی.
آقا فرهاد- (در حالی که سگرمه هاش را توهم کشیده و کمی عصبانی بود،) گفت: نه، نه نه زینب شما وارد نیستی، اشتباه می کنی. آخر زنبور عسل اونجا اصلاح شده، و از نژاد برتره ..
محسن آقا- (نه نه زینب ادامه داد)- « ای واه، خاک عالم، چرا شما آقافرهاد حالا این جوری نژاد پرست شدی ؟، چرا همش مثل هیتلر از نژاد برتر حرف می زنی؟ کمی بیا از امام امت مایاد بگیر و مردمی باش…»
محسن آقا (نه نه زینب بازهم ادامه می دهد) – «هفته پیش فی فی جون عیال اسدالله خان، (منظورم همان فاطمه خانم است) می گفت: « دلم برای آمریکا تنگ شده، دلم می خواد اگر گذرنومه ام درست بشه، همراه با اسی جون (اسدالله شوهرش) یک سری به انگلیس و آمریکا بزنیم، و چند تا خرید با حال هم از اون جاها داشته باشیم…..»
۲- محسن آقا بازهم ادامه داد: ما یک خروسی داریم که به تازگی متوجه شدیم اون هم جاسوس خارجی از آب در آمده. برای این که، هر روز صبح وقت نماز همسایه ها، (ببخشید، ما نماز نمی خونیم و روزه نمی گیریم. به جاش مدتیه قرصش را می خوریم که خدا قبول کنه ) شروع می کنه به قول قول کردن و سرو صدادر آوردن.
محسن آقا ادامه می دهد: «اسدالله خان که همش زیارت نومه آمریکا می خونه، او هم خروسی داره که درست در همان موقع شروع می کنه به قیل و داد کردن، و به زبون خروس ها، پاسخ به خروس ما دادن.
این مکالمه و گفتگوی میان دو خروس، بازهنگام سحری خوردن هم شروع می شه، و تا وقت نماز صبح ادامه داره.»
خبر نگارما (خطاب به محسن آقا)- « شما که گفتید روزه نمی گیرید و به جاش قرصش را می خوری، چه جور سحرها، به تماس خروست با خروس همسایه پی بردی؟»
اسدالله خان- آره ما روزه نمی گیریم، ولی اداش که می تونیم در بیاریم.
خبرنگارما- متوجه منظورت نیستم. کدوم ادا؟ مگه روزه گرفتن هم ادا و اطوار داره؟
اسدالله خان- آره جونم، آره عزیزم، ماهم سحر ها بلند می شیم، سحری می خوریم، کمی راجع به آمریکا و اروپا صحبت می کنیم، آن گاه دهنمون را می شوریم و می خوابیم، و صبح برای ناشتایی بلند می شیم..
اسدالله خان (ادامه داد)- این بی خود نیست که زمام داران این کشور به ویژه ولی وقیح، از جاسوسان خارجی و دخالت آنان در کارهای انقلابی و پیشرفت های سریع و چهار شتره کشورمان داد و فریادشان به آسمان بلنده.؟
چنانچه اگر خدای نا خواسته لوله آفتابه ولی وقیح گیر کنه و آب آزش بیرون نیاد و ایشون هنگام طهارت معطل و سرگردان بمونه، این جور باورمی کنه، که کار، کار آمریکایی ها و دخالتشون در کارهای این کشوره.
از این جهته که دائماً به امت درصحنه و بیرون صحنه هشدار می ده که هر کس و همه کس، در همه جا دشمن و جاسوس آمریکای صهیونیست، و اسرائیل جهانخواره.
چیزی نمانده که این ولی وقیح، حتی به دردانه و نازنازی های مرکز خلافت خودش مثل انگلی نژاد و حتی به آقا مجتبی که پا به پا در اجرای فرمان پدرروحانی خود، در کشتن ضد انقلاب ها، و مفسدین فی الارض همواره و شباروز شرکت و همکاری تنگاتنگ داشتند، شک کنه و این جور گمان ببره، که اونهاهم، مانند خروس ما جاسوسند. هرشب در اورشلیم افطار می کنند، و هرسحر در واشینگتون سحری و یا قرص آن را می خورند…