به نام خداوندی که هر چه می کشیم از اوست!!!
چند وقتیست که حالم به شدّت خراب است.
نپرسید چند وقته، که خدا بر سر شاهده نمی دونم.
تمام درد و بلا ها یک جا بر فرق سرم نازل شده، فکر می کنم آن شبی که این نذورات الهی بر من فلک زاده همگی با هم فرود اومدند، شبی در مایه و مضمون شب قدر بود.
نه که فکر کنید خدایی نکرده منظورم شب قدر افسانه ای و کریم است ها…
نه، هرگز من قصد جسارت به آن شبی که خداوند عزّ و جلّ تمامی برکاتش را همچون قطرات درشت و بی شمار باران در صحراهای خشک و بی آب و علف آفریقا،بر سر مردمان گرانقدر و عزیز گرفتار کشور آفت زده ام ایران،می باراند را ندارم.
اصلا من کوچکترین شکّی به این امر ندارم که اگر در آن شب روحانی یک خط عربی را حتّی با تلفّظ غلط غلوط بخوانی، همانند آن است که تمامی قرآن کریم را یک دور کامل با صوت و تلفّظ بلال حبشی خدا بیامرز دوره کرده ای.
خداوند متّعال، تبصره های بی شماری را برای آن شب از خودشان تراوش فرمودند!!!
همانند این ایرانسل که یکی می خرید و دو تا دو تا می برید!!!
درشب قدر هم یک آیه می خوانید و کلّ محتویات پر محتوای قرآن را یک جا و در یک ثانیه به اذن پروردگار و بدون شرکت در قرعه کشی برنده می شوید و ثواب تک تک کلماتش با سود ۲۳% به حساب شخصی شما در بهشت، بانک پیامبر اعظم، شعبه ی مرکزی، واقع در چهار راه مهدی غائب، خیابان شهید جعفر طیّار، نبش سازمان آب حسین ابن علی، واریز می شود.
در ضمن سود حسابتان هم روز شمار است!!!
داشتم در رابطه به آن شب می گفتم که شب قدر نبود بلکه مانند شب قبر یا شب زجر یا هر کدام از شب های تاریک این مملکت که فرقی با شب درد ندارد(همه ی شب ها به استثناء شب قدر!!!) بود.
نشسته بودم و با خود ذکر پروردگار عالم را می گفتم که نا غافل به جادّه خاکی زدم و سوالات بی شمار خود را از سر گرفتم که:
آقای محترم خدا،
با سلام و خسته نباشید و با تبریک ایّام فرخنده ی ماه مبارک رمضان و ضمن تسلیت سالروز جان گداز شهادت مظلومانه ی ملای متّقیان علی(علیه سلامات بی شمار و چاکرات و مخلصات فراوان) و دوباره لیالی پر برکت قدر را خدمت سرور گرامیم شاد باش و بادا بادا مبارک بادا و دودورو دودود و تهنیت عرض می نمایم. خرده عرایضی داشتم که با کسب اجازه از بزرگان دربارتان،
عالی جنابان:
-حضرت آیت الله العظمی روح الله خمینی که هیچ گاه در انجام فرمایشات شما که توسّط خود پیامبر عظیم الشأن اسلام به ایشان تلگراف می شد، کوتاهی نکردند و مقام و مرتبه شان تا معصومیت صعود کرد و امید است که ایشان برای صعود به مرحله بعدی که پیامبری است، تلاشی نکنند چرا که در آن صورت مشتی محمّد مصطفی خاتم الأنبیا باید کاسه کوزه ی خود را از دربار جمع کرده و به ولایت خود برگردند و امرار معاش از طریق شغل پدریشان که چوپانی است، از سر بگیرند.
-حضرت آفت الله سیّد علی حسینی خامنه ای پایین خیابانی(ایشان مقام آیت را دیگر قبول ندارند. (چرایش باشد برای بعد که الان نه من حوصله ی گفتن دارم و نه شما طاقت شنیدن!!!) معروف به سیّد علی گدا، ،سیّد علی بنگی، و کنیه ی افسانه ای او که زخم بر هر دل عاشقی می زند: سیّد علی چلاقه!!!
ایشان در امر آدم کشی و سلّاخی به نام نامی شما هیچ گاه لحظه ای درنگ نکرده اند، و روزانه ده ها نفر به فرمان ایشان، به دست سگان ولایت و در راه آسمانی شما دریده می شوند.
آ سیّد علی، پلّه های ترقّی را به سرعت هر چه تمام تر، در این دو سال اخیر طی کردند و تا جایی پیشرفت نموده اند که فرمان ظهور آقایتان و آقایشان مهدی موعود را ایشان باید بدهند، و سر لشگر فیروز آبادی با دیدن امضای رهبری، آن را تأیید فرمایند. پس از آن، فکسی به بسیجیان همیشه در صحنه ابلاغ می شود که بروید و با زبان نرم اسلام و تنها با تذکّر، مهدی را راضی کنید که از چاه بیرون بپرد و اگر گوش نکرد او را تهدید کنید که در چاه را با بتون خواهید بست تا از کمبود هوا و نبودن نور کافی ابتدا کور شود بعد همانجا جان بدهد!!!
بیم آن دارم که ایشان زبانم لال، بر علیه شما نیز کودتایی ترتیب دهد و شما را از تخت پادشاهی به پایین کشد و رسماً اداره امور دنیوی و اخروی بندگان بی نوایتان را به دست بگیرد!!!
-حضرت آغا دکتر سیّد محمود احمدی نژاد که ملیجک درجه ی یک در سطح بین المللی دربارتان و دربارشان است و زبان آدمی قاصر است از توصیف وجنات و کمالات و ادبیات و تنبیهات و درصد تشبّهات آق محمود به وحوشات و جلال و جبروت و هپروت ایشان.
رابطه ی ایشان با شما و آن ها به قدری به هم وابسته و نزدیک است که به قول خود گرامیش همانند چرخش خون در رگهاست!!!
این سیّد بزرگوار که به تازگی به عنوان عضو جدیدی از ته مانده های پیامبر اسلام است، توسّط استاندار قزوین شناخته شده، و اینجاست که از خود شما هم در امر دروغ پردازی، و جفنگ گویی، پیشی گرفته و در طول تاریخ بشر و ما قبلش جانوری نتوانسته خزعبلات را همانند او سر هم کند و هیچ کس در طول تاریخ پر گهر ایران بعد از حبیب شما محمّد، نتوانسته این چنین ایران را پیش چشم جهانیان خار و ذلیل و بی آبرو کند. او هم هواهای بسیاری در سر دارد، وهم آمال فراوانی در دل.
گمان می کنم که امروز و فرداست که بیاید در تلویزیون سرتا ملّی امان که به سختی متعلّق به مردم فهمیده است بنشیند و اعلام کند که: من می خوام امروز یه سوال کوچولو موچولو مطرح کنم برای همه ی بچّه مچّه های توی خونه (منظور این است که بچّه ها و جوانان و پیرانی که در گوشه ی زندان های سیاسی شکنجه می شوند جزء آمار ایشان نیستند).
خب بچّه ها جونم، همتون می دونید که اون ممه رو لولو برد!!!
ولی صحبت های امروز من، و عمو محمود راجع به اون ممه نیست. اصلا راجع به ممه نیست!!!. چرا که شماها خشگل مشگلای ترگل ورگل من که نخبه های به کرّات وطن پرست میهن عزیر اسلامیمون نیستید که از اون سر دنیا بکوبید بیاید و لبیک منو بگیرید و دعوت منو قبول کنید و بشینید تا من براتون از ممه ی ننه جونم حرف بزنم که چه جوری اون لولوی صهیونیسم بی معرفت اونو قاپید و رفت پی کارش!!!
من می خوام ازتون بپرسم، حالا که تو کشور ما به برکت وجود آقا خامنه ای آزادی مطلق حکم فرماست، می خوام که یه رفراندوم واستون بزارم که خودتون انتخاب کنید کی اداره ی امور دنیوی و اخرویتون را باید به دست بگیره؟
دو تا گزینه هست بچّه ها!!!
یکی اون خداهه که همش می کشه و می سوزونه و جهنّم داره، یکیم من البتّه زیر نظر آمرانه ی ولی امر مسلمین.
اگه من خدا بشم قول می دم که در تعطیل هاتون، به جای جهنّم، ببرمتون پارک ارم و باغ وحش، و اگه پا داد، مرقد مطّهر امام(ره).
منتظر جواب و نامه های قشنگتون هستم گوگولی مگولی های من!!!
فقط می توانم دعا کنم که خدایا مواظب خودت باش!!!
پس از تحفه ی آرادان، فرصت می رسد به مأمور مخصوص حاکم بزرگ(سیّد علی) در زمین، یعنی آیت الله العظمی مصباح یزدی، مشهور به تمساح درّنده ی اسلام و سگ دست آموز رهبر کبیر انقلاب.
حاج تمساح هر از گاهی از خودشان شیرین کاری درو می کند و البتّه شایان ذکر است که ایشان جان نثار مخصوص آقا هستند و همین چند وقت پیش نطق فرمودند که: «من نمی دانم خداوند چه صبری به آقا داده؟، و محبّت ایشان چه طول و عرضی دا؟، و آقا با این که می دانست یکی از بزرگان نظام(رفسنجانی)خائن است امّا بیست سال هیچ چیز نگفت.»
او همچنین هر چند وقت یک بار یک حدیث جدید از پیامبر یا ائمه ی اطوار نقل می کند که حتّی خود آن ها نیز از این همه اطّلاعات از این تمساح کف کرده اند، و گویند که به تنگ آمدندی، و سوی خدای رفتندی، و شکوه بسیار بردندی که ما راضی نیستیم که این جانور، تمامی اسرار شخصی ما را(حتّی چیز هایی که ما فقط به آن می اندیشیدیم و هرگز بر لب نراندیم) فاش و برملا کند و از تو ای پروردگار عالم تقاضا داریم که عمر نکبت بارش را کوتاه و زبان گزنده اش را لال بفرمایی!!!
امّا خداوند، از خلقت این تساح خوشحال است. نه از عمرش می کاهد، (بلکه عمر دیگران را نیز می گیرد و به او می دهد) و نه او را لال می فرماید.
این شیخ کبیر با بی شرمی تمام، دستور تجاوز به زندانیان سیاسی زن و مرد را صادر کرد و گفت که خداوند می خواهد که این ها زجر بکشند و…شرمم می آید بقیه اش را قلم بزنم.
سرورم، سیاهی لشگر ها در دربارتان زیاد شده اند و من در این جا تنها به ذکر نام آنان می پردازم :
-مزدوران نظام
-نخبگان وطن فروش
-علی رضا افتخاری عزیز دل آقا
-تمامی ریش و پشمی هایی که علاقه ی شدیدی به ساندیس دارند
-نیروی انتظامی و گه گاهی سربازانی که شرافت خود را به دو روز تشویقی فروخته اند.
-سربازان نه چندان گمنام امام زنان، نه ببخشید امام زمان(عج)
-تمامی سران مملکت عزیزم که همگی سر در یک آخور دارند
-تمامی طویله هایی که آخوند تربیّت می کنند.
-پاسداران،سپاهیان، اطّلاعاتی ها،لباس شخصی ها
(عرایضم را که یادتان نرفته است؟؟؟)
به محضر جنابعالی می رسانم.
خدایا، تو تیمی را که تو انتخاب کرده ای، همین جانورانی هستند که نام بردم. گرگ هایی که به نام تو هیچ کس را از دریدن در امان نمی گذارند. حالا از من انتظار داری که بیایم و در تیم تو که سراسر به خون انسان های شریف و بی گناه و دلاور مردان و شیر زنان این مرز وبوم آلوده است بازی کنم، برایت قلم بزنم، و توراستایش کنم که بال در بیاوری و ذوق کنی که عجب کاتبانی داری در درگاه پر از ظلمت؟
هرگز، من ندا ها، و سهراب ها، و کیارش ها را به تو و هر آنکه که به اسم تو بر سر ما می زند نه فروخته و نه می فروشم.
من برای شب قدر تو پشیزی ارزش قائل نیستم. چرا که می دانم شب قدر آن شبی بود که مادر ندا از غم فراق دخترش زجّه می زد، و فریاد می کشید.
شب قدر آن شبی بود که همگان در غم و اندوه پر پر شدن سهراب و جوانمرگ شدن کیارش و اعدام شیرین، سیاه بر تن کرده بودند و اشک های نقره فام خود را به روح سبز شهیدان راه آزادی هدیه می کردند.
اگر سهم من از این همه ستاره سوسوی غریبی است، باکی نیست. ولی من این کورسوی غریبانه ام را در شب های تاریک و سرد خفقان به تمامی زندانیان سیاسی در بند و اسیر هدیه می کنم تا بدانند که هنوز کسانی هستند که شبانه روز را به یاد آنان سپری می کنند و آرزوی آزادیشان بزرگترین و بهترین آرزوها برای ماست.
به امید آزادی تمامی زندانیان سیاسی و رهایی ایران اشغالی از چنگال حاکمان ظالم و خدای ظالم نواز ایشان.