خداوند تبارک و تعالی سراسیمه از خواب و رؤیایی که درآن فرو رفته بود، از جا پرید و از خود پرسش نمود: یعنی چه؟ کجا هستم؟ تاکی درخواب بودم؟ چرا فضای گرداگرد خود راچنین تارو بی صدا می بینم؟. آنگاه، لحظه هایی دراندیشه فرو رفت و سرانجام دشواری و ناهمآهنگی را دریافت، و به اندیشه ای دیگر پرداخت.
خداوند ازخود پرسید، « یعنی چه؟ چرا تاکنون نظم و ترتیبی به این فضای بی انتها نداده ام؟. چرا برنامه ریزی نکردم؟ چرا اساسنامه و مقرراتی به وجود نیاوردم؟ و..»
سرانجام آن چه را اندیشیده بود به شرح زیر در ۶ گام پیاده کرد:
گام نخست- فرمان داد کره ای به وجود آید، و بالای آن سقفی با پایه هایی از گل و سنگ مانند میخ ( البته خداوندعالم در آن زمان از میخ آگاهی نداشت بلکه ۶ میلیارد سال پس ازآن، میخ به دست بشرساخته شد) بر زمین استوار گردد. این کره را زمین، سقف درخشان را آسمان، و میخ های خاکی و سنگی را کوه، و کوهپایه نامید.
گام دوم- فرمان داد روشنایی پیدا شود. درون آن سقف نیز نقطه های روشنی به وجود آیند تا نورشان برزمین تابیده شود و زمین را روشن سازند. این نقطه های روشن درون سقف را ستاره، و مجموعه آن ها را کهکشان نامگذاری کرد.
گام سوم- در این میان دیده شد که با همه پیش بینی ها، بازهم زمین گاهی در تاریکی فرو می رود. بنابراین، برای جبران آن دستور داد که درزیر سقف و بالای زمین، کره روشنی پیدا شود که چراغی برای زمین باشد. آن گاه خداوند این کره درخشان را خورشید نامید.
سپس به خورشید فرمان داد که به احترام زمین که یک گام جلوتراست، به دور آن به چرخش در آید.
گویا در این مورد خداوند اشتباهی دستور داد، ویا آن که خورشید باغرور و تکبری که داشت، فرمان خدا را نادیده گرفت، و او خود به زمین دستور داد که به دورخودش، و به دور اوبچرخش در آید. این اشتباه الله، و یا نافرمانی و گستاخی خورشید، موجب گردید که شب و روز پدید آید، سایه و روشن به وجود آید، و زمان معنی پیدا کند، و گام، یا بخشی از زمان، نام شب و یا روز به خود گیرد.
روز چهارم- در بیداری بعدی، خدواند متعال براین اندیشه شد که زمین خشک برهوت را جلا و زیبایی بخشد. از این روی، درخود فرو رفت و پس از اندکی فرمان داد تا آب پیدا شود، و سطح زمین را فراگیرد. الله مدینه از آب گیری در عربستان که خود خانه شخصی دارد، و هم چنین بخش بزرگی از آفریقا مانند سودان، اتیوپی، و مانند آن غافل ماند. گویا درآن لحظه تصمیم گیری دچار فراموشی شده بود، ویا اطلاعات جغرافی کمی داشت.(اشتباه نخست الله)
روزپنجم- الله بزرگ آن گاه به این اشتباه پی برد که همه جا را آب فراگرفته، وسطح زمین ناپدید شده است.(آشتباه دوم الله)
از این روی، فرمان داد تا سطح زمین ناهموارشود، و در آن تپه، کوهپایه، و دره هایی به وجود آید، و آب به درون گودی ها رود. گویا الله بزرگ در مورد بنگلادش و پاکستان فراموش کرد، و یا فرمانش تا بدان جا نرسید تا درست بررسی کند، و این مشکل فراگرفتن آب به وجود نیاید. (آشتباه سوم الله)
روزششم- امروز الله کبیرما بسیار خسته و نگران بود، و گهگاه خمیازه می کشید. ولی راه علاجی برای خود نمی یافت. از این روی، به دنبال جایی بود که لخته ای اززمان از خود بی خود شود، درر خود فرو رود، و انرژی از دست رفته رابازیابد.
از آن جا که خورشید تابناک بیشتر انرژی را زایل می کرد، او نیاز به سپری داشت که دربرابرخود و خورشید سوزان حمایل کند، و از سوزش شراره آن در امان باشد. این اندیشه، او را به خلقت درخت، سبزه، و جویبارهدایت کرد. بدین روی، لحظه هایی غنیمت شد تا زیر درختی بزرگ و در کنار جویباری بیاساید، و به نغمه های گذر آب گوش فرادهد، واندیشیدن ها را به آب روان، و به باد وزان سپارد.
روزهفتم- الله گرانقدر و متعال ما، پس از ۶ روز معماری و مهندسی در ساختن زمین، زمان، و کهکشان ها، بسیار خسته و ناتوان بود. بنابراین، پیش از آن که به ضعف وناتوانی دچار شود که کارش به بیمارستان بکشد، به ویژه آن که در آن زمان بیمارستانی در کار نبود، و ناچار می گردید به طب خانگی معروف به طب علفی مراجعه کند، برای جلوگیری از حادثه روزهفتم را به روز تن آسایی وآرام زیستن نام نهاد.
البته الله بزرگ ما، نماینده برحق خود ملا خاگینه ای را فراموش نکرد. بلکه، به امت خود امرفرمود تا در این روز، نمازهای جمعه را برگزار کنند، و به گفتار نغز و سراپا حکمت و دانش ولی وقیح و پیش تازان تازی نژاد دین بر روی منبرها گوش فرادهند، و برای آخرت خود در بانک الله ثواب و اجر ذخیره نمایند، تا از حوریان ۴۰ تا ۸۰ متری، و پسران خوبروی آن جا دور نمانند، و به فیض برسند.