ناراحتی آقای افتخاری؟داری منفجر میشی از حسادت؟ روح هنریت آزرده شده؟ احتیاج به توجّه و محبّت مردم داری؟
دوست داری تو را هم استاد خطاب کنند و برات سر و دست بشکنند؟ حس می کنی که داری تو ایران حیف می شی و کسی قدرت و نمی دونه؟
زهی خیال باطل، آرزوهایی رؤیائی و خام، سرزمینی که بزرگان و دریا دلانی چون استاد بزرگ آواز شجریان را در خود دارد،برای چاپلوسان و پاچه خوارانی مثل تو جایی نیست.
آن روزی که با رئیس جمهور محبوبت دید و بوسی می کردی، و او را همچون برادری خونی در آغوش می کشیدی، بایستی فکر این روز ها را هم می کردی.
آن زمانی که در ستاد انتخاباتی این مزدور فعالیت می کردی و برایش بازار گرمی می کردی، لحظه ای به این می اندیشیدی که زمستان رفتنیست و این سیاهی است که به روی زغال می ماند؟.
با چه رویی می توانی از مردم و ایران سخن بگویی. زمانی که دستان آن آدم کش و جنایتکاری را که قاتل جوانان این ملت است و بسیاری از خانواده ها را داغدار کرده، می فشردی و خرسند بودی از اینکه در جوارش نفس می کشی، در اندیشه فردایی ذلت بار چون امروز برای خود بوده ای؟ حال چگونه به خود جرأت دادی که از استاد شجریان انتقاد می کنی؟
با افتخار اعلام می کنی که این انقلاب، تو را علی رضا افتخاری کرده، و تو هر چه داری از انقلاب است؟ ای بی شرم،گستاخانه در روزنامه های زرد دولتی اعلام می کنی که استاد شجریان حق نداشت بگوید صدایم را از تلویزیون پخش نکنید، و در صورتی که این جمله را گفته باید هر چه در این سی سال از مردم و تلویزیون به دست آورده،پس بدهد؟
آیا او باید مزد زحمات فراوانی که برای موسیقی ایران کشیده است را بیاورد و دو دستی به تو مطرب بی سر و پا تقدیم کند؟
او نخواست صدایش از رسانه ها پخش شود، به دلیل اینکه مثل تو هرجایی نیست. به خاطر اینکه او از ما است، و ما باهمه وجودمان به او دلبستگی داریم. چرا که با رشادت اعلام کرد که او نیز با ما است و صدایش صدای خس و خاشاک است. اما، تو چه کرده ای؟
جز اینکه خواستی از آب گل آلود ماهی بگیری و در نبود استاد بشوی تک ستاره ی موسیقی سنتی ایران، و تیتر اوّل روزنامه ها باشی؟ جز اینکه دست دوستی و رفاقت دادی با کسی که زندگی خیلی ها را نابود کرده است؟جز اینکه بیعت کردی با رهبر کثیف انقلاب؟
تو که نان به نرخ روز خوری، تو که خائن به ایران و مردمان مظلومش هستی، تو که آبروی هنر را با نامیدن خود به عنوان هنرمند خدشه دار کرده ای، تو که عصمت و پاکی هنر را که همیشه در راه آزادی و مبارزه با ظلم مورد استفاده قرار گرفته، با دوستی با خونخواران وجلادان لکه دار کرده ای، چگونه به خود اجازه می دهی راجع به مرد بزرگی همانند استاد شجریان سخن بگویی؟
چگونه خود را ایرانی می دانی و اعلام می کنی که تو هر چه داری از مردم است؟ تو چیزی جز آن سبیل های مسخره ات نداری که دلقک. آن ها را هم بتراش و برو زیر سایه ی آقایت و بزن زیر آواز که از زمره ی مردان خارجی.
آقای افتخاری،می توانی در چشم مادران پارک لاله نگاه کنی و بگویی که تو هنرمند این مملکتی؟ شرم برتو، نفرین برتو
تو فرقی نداری با آن هرزه ی پیر پروانه ی معصومی که در دیدار با رهبر کج و کوله ی نظام اعلام کرد که تب ۴۷ درجه دارد و خلاصه به فیض الهی رسیده است.
علی رضا خان، تو نیز برایمان تمام شدی و به گورستان افراد پست و خود فروخته ی تاریخ پیوستی. حال، هی بال بال بزن و بگو که من انقلابیم و منتظریم که تا چند روز آینده کارت فعّال بسیجت را نیز رو کنی و عکسی با ساندیس پرتقال و بعدش شاید تو نیز درجه ای گرفتی و فرمانده ی گردانی آدم کش شدی و آواز و آواز خوانی را بوسیدی و گذاشتی کنار و شدی مداح مخصوص حرم آقا!
خدا را چه دیدی، شاید از فردا بیلبورد بزنند که روضه ی علی اصغر در مهدیه ی تهران با مداحی مداح نامدار اهل بیت عصمت و طهارت،حاج کربلایی سیّد علی رضا افتخاری!
تو هر روز خوار تر می شوی و بزرگانی نظیر استاد، دریای مردانگی و بزرگواریشان انتها نخواهد داشت.
در ضمن یک تصنیف را هم برایت پیشنهاد می کنم که قبل و بعد از مجلس روضه ات تلاوت کنی: من مانده ام تنهای تنها…
در پایان درود می فرستم به تمامی بزرگان موسیقی ایران و آرزوی آرامش دارم برای روح عزیزمان ایرج بسطامی…