در آبان ۱۳۸۹ نوشتیم که چرا در هر نشست و محفلی گفتگو از شیرین عبادی است؟، شیرین بانویی که با گرفتن جایزه صلح، مملکت خود را به فراموشی سپرد، و به دفاع و کوشش در آزادی زندانیان کوآن تنمو پرداخت؟!.
براستی جای شگفتی و نگرش است که چگونه یک بانوی فرزانه و خردمند ایرانی، آن همه ستم و بی دادگری، تجاوز، شکنجه و آدم کشی را در زندان های کشور، شهر، دیار، وحتی کنار خانه خود می بیند، فراموش می کند، و به زندانی که درمسافتی چند هزار کیلومتر از ما جای گرفته، و کمترین آشنایی و آگاهی از نوع زندانیان و نحوه کار آنان نداریم، می پردازد، و در محافل میان کشوری (بین المللی)، سینه سپر کرده، فریاد وا حسرتا، وا بی عدالتی ها، و واستمگری های خود را در فراز گیتی، به آسمان می رساند.
این درست مانند آن است که آخوندهای ما، در درازای چهارده سده، دشواری ها، ستم گری، و بی عدالتی ها هر آن و هرلحظه به یاد حسین به فغان آمده، جامه از تن می درند، و زندگی را بر قوم و ملتی چون شب تار، تیره و تاریک می سازند.
در حقیقت حسین ها و اصغرهای میهنمان در زیر فشار زندگی جان می دهند، و می پوسند، ولی این بی فرهنگ های بیگانه و دشمن آب و خاک ما، به یاد تشنگی حسین ها و اصغرهای تازی، زندگی و هستی را از مردم گرفته، و فرزندان این سرزمین را به زیر خاک می کنند.
حسین و فرزندان او در عذاب بودند؟، این چه غم بزرگی است، آخر یزید بدجنس آماده نشد که از سلطنت کناره گیری کند، و دودستی آن را پیشکش حسین نماید!.
این مصیبتی است که از چهار سده پیش تاکنون بلای جان، مال، هستی، ما، پدران، و مادرانمان، و فرزندانمان شده است. لاشخوران آخوند بر سرنوشت ما تکیه زده اند و سورچرانی می کنند.
تخم و ترکه های آنان با دزدی میلیونی از مال مردم، در کشورهای اروپایی، کانادا، و کشورهای عربی، به عیش و عشرت ،لات بازی، و شهوت رانی می پردازند، ولی ۴۰٪ مردم بیچاره و دربند ایران زیر خط فقردر حال جان کندند، و جوانان و فرزندانمان برای اعتراض و دفاع از حق خود، نا سزا می شنوند، شکنجه می بینند، مورد تجاوز جنسی قرار می گیرند، و با تنی پاره پاره، و آش ولاش، در گودالی مانند حیوانات دور از چشم و آگاهی بستگان و عزیزانشان، به زیر خاک می روند.
این ها اهمیتی ندارد، و مورد بحث و کنکاش شیرین بانو های جامعه ما نیست. اگر ۷۰ میلیون دربند آخوند اسیرند، و هرآن از نظر روانی، و حتی جسمی شکنجه می شوند، موضوع تز وعملکرد شیرین بانو، و شیرین بانوها نمی باشد، بلکه هدف فرزندان تشنه لب حسین، عربده کشی تازیان لبنان، شکم پارگی و گنده گویی حسن نصرالله، و چاقی و فربه شدن حزب الله تروریست، آدم کش ها و قداره بند های ولی وقیح است.
این ها، اسلام است، و شیرین بانو هم به عنوان یک زن مسلمان که جایزه را گرفته، وظیفه دارد به دفاع از این همه دست آوردها بپردازد، و به ادای آن چه از او انتظار می رود انجام وظیفه کند.
هنگامی که این شیرین بانو جایزه صلح را باوجود رقیبان سرسختی مانند جان پل ۲ رهبر کاتالیک های جهان را برد، ما در یک لحظه در شگفت ماندیم که چه گونه با آن همه خدمات انسانی و گذشت های بزرگ جان پل ۲، جایزه به ایشان داده نشده است؟.
در این جا به طور کوتاه و فشرده بیان کنیم که جان پل۲ پاپ اعظم، موجب دوستی و محبت میان مردمان بسیاری از کشورهای جهان شد.
او توانست مقدمه آزادی کشورهای اروپای شرقی مانند لهستان، مجارستان را از زیر یوغ کمونیست آزاد کند، و به آزادگی و سربلندی رساند. او موجب گردید، آلمان شرقی ستمدیده و عقب مانده که از پیکر آلمان جدا شده بود، به آلمان اصلی باز گردد، و موجب پیشرفت سریع، و سربلندی مردمان آن شود.
پاپ جان پل ۲، یک مسلمان افراطی ترک که به او تیر اندازی کرده بود، بخشید، و حتی در ترکیه در زندان به دیدن او رفت. در جایی که درکشورما اگر کسی به این آخوند پنج تومانی مشهدی بگوید بالای چشمت ابروست، خود و خانواده اش دود شده، به هوا می رود.
پاپ جان پل۲ درجهان نمونه و مظهر یک انسان پاک و فداکار بود. بادرگذشت او درسال ۲۰۰۵ جهانی به سوگ و ماتم نشست.
حال، پرسش این است که این شیرین بانو چه ویژگی هایی برای گرفتن جایزه صلح نوبل و برتر بودن از پاپ جان پل ۲ داشته است؟ باید در پاسخ، به این نتیجه رسید، که جایزه نوبل، یک جایزه سیاسی است و نه بر اساس لیاقت و عملکرد انسان ها.
در شرایطی که کشورهای غربی برای حفظ منابع نفت خاورمیانه و خاور دور، جلوگیری از نفوذ و قدرت روسیه و چین، سیاستشان بر اسلامی کردن رژیم هایی در افغانستان، عراق، ایران، و حتی ترکیه بوده است، جایزه صلح نیز باید به زن مسلمانی داده شود تا بتواند دانسته و یا ندانسته حافظ منافع آنان در این منطقه پر اهمیت برای غرب باشد.
اگر فرض بر این باشد که این شیرین بانو به راستی مسلمان و اضافه بر آن، یک میهن دوست است، ما به این امید بودیم و انتظار داشتیم که شاهد ظهور یک ژاندارک ایرانی باشیم که با اعتقاد مذهبی شدید خود، برای نجات میهن از دست لاشخوران تازی نژاد، به پاخیزد، پرچم آزادی و ازادگی برافراشد، و ملتی را به دنبال خود، به آزادی و دموکراسی رساند.
خوانندگان گرامی، اجازه دهید در این جا به طور بسیار کوتاه از ژاندارک این دختر کاتولیک میهن پرست و بسیار دلاور فرانسوی که بخشی از کشور اشغال شده خود را ازدست انگلیس ها نجات داد، و در این راه جان باخت، بپردازیم:
ژاندارک (Jeanne d’Arc)، در ۶ ژانویه ۱۴۱۲ از پدر، جک Jacques d’Arc، و مادر، ایزابل، Isabelle در دهکده دومرمی (Domremy) دربخش خاوری فرانسه درمنطقه لورن Lorraine، در یک خانواده کشاورز کاتولیک به دنیا آمد.
او بعدها ادعا کرد که در سن ۱۲ سالگی سه فرشته به نام های سن کاترین، سن مارگارت، و سن میشل به خواب او آمده اند، و از او خواستند که بخش بزرگی از کشورش که زیر نفوذ و سلطه انگلیس قرار گرفته آزاد کند، و آنان را از فرانسه بیرون راند.
ژاندارک با پوشش مردان جوان توانست از خود جلوزه و لیاقت زیادی نشان دهد، و در ماه مارس ۱۴۲۹، مورد توجه و پشتیبانی کلیسای پوآتیه (Poitiers), و سپس مورد حمایت شاهزاده شارل پونتیو (Charles of Ponthieu)، قرار گیرد.
این دختر دلاور بی مانند، اورلئان پاریس Orléans را از محاصره آزاد ساخت، در هشتم ماه مه ۱۴۲۹ جارگودر لوئر Jargeau, Meung-sur-Loire، و در هفته دوم ماه ژون همان سال، بوگنسی Beaugency، و در ۱۸ ژون سپاه انگلیس ها را در پاتی Patay شکست داد.
پس از آزاد سازی تروی Troyes، و شهرهای دیگر، سپاه ژاندارگ شاهزاده شارل را در میان اسکورت باشکوه خود، به شهر رانس Rheims آورد، که در ۱۷ ژوییه همان سال به نام شارل هفتم، تاج گذاری نمود.
در چهارم نوامبر نیز توانست سن پیر لو موتیه St-Pierre-le-Moutier رااز سپاه انگلیس باز پس گیرد.
شارل به عنوان قدردانی از این دختر دلاور و بی باک، جایی مناسب در کنار خود در هنگام تاج گذاری به او داد، در ۲۹ دسامبر ۱۴۲۹ مجسمه نوبلی از او و خانواده اش به او هدیه نمود.
درسال ۱۴۳۰ ژاندارک به وسیله بورگاندی ها که از پاریس حمایت می کردند، دستگیر شد، و به انگلیسی ها فروخته شد.
در ماه مه ۱۴۳۱، در ۱۹ سالگی، در دادگاهی که از آخوندهای کلیسا تشکیل شده بود، به مرگ محکوم، و در میدان شهر روئن Rouen، میان آتش زنده زنده سوزانده شد.
در سال ۱۴۵۶، دادگاه دیگری تشکیل شد، و حکم اجراء شده پیشین را اشتباه، و ژاندارک را بی گناه اعلام کرد. در سال ۱۹۰۵ پاپ بندیکت ۱۵ ژاندارک را سینت (مقدس) نامید.
از زمان ناپلئون تا کنون، نویسندگان، چامه سرایان، تاریخ نویسان، و صاحبان سخن از این دختر بی همتا و بی باک، مقاله ها نوشتند، و سخن ها گفتند:
شکسپیر، ولتر، وردی، چایکووسکی، مارک توآن، برتولت برشت، جرج برنارد شاو، ماکسوئل آندرسون، از این گونه نام دارند.
از آن چه گفته شد، از شیرین بانو که یک هو و یک باره، بدون هر تلاشی، جایزه صلح را ربودند، و درکم تراز یک هفته شهرت جهانی کسب نمودند، انتظار می رفت در آن سال ها، پرچم آزادی خواهی کشورمان را به دست بگیرند، و با پشتیبانی و شهرت جهانی خود، رژیم جنایت کار را پشت سر گذاشته، و آزادی را برای مردم در بند کشورمان به ارمغان آورند.
به عنوان یک زن مسلمان نیز بهتر بود اعتقاد و باورهای خود را جامه عمل بپوشانند، و ژاندارکی برای آزادی کشورمان باشند. هنگامی که یک دختراز خانواده کشاورز از یک دهکده کوچک فرانسه آن هم در قرن پانزدهم توانسته است چنین شاهکاری از خودنشان دهد، این شیرین بانو سوای حرف زدن در باره زندان گوآن تنمو، و به نفع رژیم کار کردن، چه حرکتی تاکنون از خود نشان داده است؟.
اگر بگویند که وکالت عده ای را پذیرفته اند، این کاری است که بسیاری از فرهیختگان کشورمان انجام داده، ویا می دهند. آنان یا درزندان رژیمند، و یا در کشورهای دیگر مانند کولی سرگردان، از گوشه ای به گوشه دیگر در فراری و جا به جا شدنند.
باید دید که هم میهنان فرزانه ما چگونه داوری می کنند، و کوتاهی را از کی، و از کجا می دانند؟.