جای بسی شگفتی، اندوه و تأثر است که ما از انتقاد دیگران آزرده می شویم، و به جای اندیشیدن وبیشتر موضوع را بررسی کردن، جبهه می گیریم، پرخاش می کنیم، و انتقاد کننده را به باد فحش و ناسزا می گیریم. این برخورد و روش، نه تنها نکوهیده و زشت می باشد، بلکه از هردموکراسی وآزادی خواهی نیز به دور است. در حقیقت ما ملت مظلوم ظالم پروریم، و این را در تاریخ چند هزار ساله خود نشان داده، و به اثبات رساندیم.
یک کار زشت که درفرهنگ ما جا افتاده، و همیشه چوب آن را خورده ایم، و بازهم تکرار می کنیم، قهرمان پروری بی چون و چرا، و بالا بردن فردی بدون اندک خلل پذیری، و اندیشیدن در مورد سستی ها، و نقاط ضعف آن شخص است. به گفته دیگر؛ «ما ملت آوازخوانیم، و نه آواز». ما به دنبال آنیم، کی سخن می گوید؟، ونه این که چی سخن می راند؟. وباز به عبارتی دیگر، ما ملت کیش شخصیتیم و به محتوای کلام توجهی نداریم.
هدف، روشن شدن مطالب، بهتر شناختن راه، روش، و عملکرد افراد، و پیش گیری از بت سازی، و قهرمان پروری است. اگر از کسی سخنی، و یا کاربرد نادرستی نقد می شود، کوچکترین جنبه شخصی و خدای ناکرده کینه توزی و دشمنی ندارد. شخص مورد انتقاد ممکن است دارای سجایا و خصوصیات فردی و اجتماعی بسیار بالنده و خوبی باشد، ولی از دیدگاه و نقطه نظر سیاسی، مطلوب و کار ساز دشواری ها و کلاف سردرگم کنونی کشور ما به شمار نیاید.
نکته دیگر این که دوستان و هم میهنان ما مقاله های نوشته شده که ساعاتی زمان می برد تا آماده شود، را نمی خوانند و به بن مایه های داده شده رجوع نمی کنند، بلکه باخواندن عنوان مقاله که از یک و یا دوسطر بیشتر نیست، نتیجه گیری می کنند، و آن گاه شروع به بدگویی و ناسزاگویی می نمایند. بسیاری از خوانندگان، به کیفیت مقاله اهمیت نمی دهند، بلکه به دنبال نام و مشخصات نویسنده می گردند.
این هم یک اشتباه فرهنگی دیگر است. زیرا شماری از ایرانیان که تیتر خاص دکترا، ویا کارشناسی، و سمتی را در دانشگاه و یا مؤسسات دیگری که در کشورهای غربی فراوان است، به یدک می کشند، و ممکن است وابسته و جیره خوار رژیم باشند، و یا دیدگاه سیاسی آنان در راستای منافع مردم و کشور ما نباشد، با مقاله و سخن رانی های هدف دار خود، مردم مارا بیشتر گمراه می کنند. باز به گفته دیگر؛ ما همه به آوازه خوان توجه داریم، و نه به آواز!.
برای آن که به مفهوم دموکراسی پی ببریم بهتر است به پارلمان و یا دادگاه های کشورهای دموکراسی جهان سری بزنیم، و به گفت و شنود، مشاجره، و برخورد سیاسی ویا داوری آنان گوش فرا دهیم. در پارلمان ها، دو یا سه گروه از حزب مخالف، همدیگر را به باد انتقاد می گیرند. کوتاهی ها، اشتباهات، کندروی، تند روی، رشوه خواری، وابستگی فامیلی، و دیگر جریانات و نکاتی که می تواند به زیان مردم و کشور باشد، به باد انتقاد می گیرند. یکدیگر را متهم به همه ناروایی و کمبود ها می کنند، ولی هرگز نه به هم توهین می کنند، ویا ناسزا می گویند. و سر انجام قضاوت همه آن برخوردها را به مردم واگذار می کنند.
این یک صحنه از نشست احزاب مخالف یکدیگر و بحث و چالش آنان، در پارلمان انگلیس است. توجه فرمایید که چگونه نمایندگان به جان هم می افتند،همدیگر را به باد انتقاد می گیرند، ولی به یک دیگر توهین و ناسزا نمی گویند. خوبست آنان که ادعای فعالیت سیاسی دارند، تا این اندازه آزادمنش و دموکرات باشند، که سخن و گفته انتقاد آمیز دیگری را حذف نکنند، وبه فحاشی و ناسزاگویی نپردازند.
همین گروه از احزاب گوناگون، پس از پایان آن همه بحث و جدل ها، بسیار دوستانه دست یکدیگر را می فشارند، و بارها دیده شده، با همدیگر به رستورانی برای صرف غذا می روند، و در بیرون پارلمان و یادادگاه، از موضوعاتی دیگر مانند خانواده، مسافرت، دلبستگی های شخصی، و سوای آن چه گذشت به گفتگو می نشینند، و از یکدیگر تجربه می آموزند.
در همه سازمان های دولتی و یاشخصی، پس از پایان کار، کارمندان از هر رتبه و مقام، رؤسا، و حتی خدمتگذاران، به دورهم، نزدیک به هم، و یا برسر یک میز می نشینند، غذا می خورند، و بایکدیگر به گفتگو می پردازند. واما، ما ایرانیان، هیچ گروه سیاسی گروه دیگر را به حساب نمی آوریم. به گفته، نوشته، و تزسیاسی رقیبان خود کاری نداریم، مگر آن که به دنبال نکاتی باشیم تا بخواهیم طرف مقابل را بی دلیل، و بی مدرک به بهانه ای خرد و لکه دار کنیم.
اگر به رستورانی می رویم، با قطاری مسافرت می کنیم، هرآن که یک ایرانی را می بینیم، جای خود را تغییر داده، به دورترین جا می رویم. ما نه تنها ملت انتقاد ناپذیر و خودکامه ای هستیم، بلکه ملتی تک رو، خود بزرگ بین، ایراد گیر، بهانه تراش، تهمت زن، و لکه دار نمودن یکدیگریم. اشکال بزرگ ما، اشکال فرهنگی است، نه سیاسی. تا زمانی که نتوانیم از دیدگاه فرهنگی خود را آموزش دهیم، و تا آن جا که همدیگر را قبول نداشته، و انتقاد ناپذیر باشیم، کار ما به جایی نمی رسد، و به آزادی و دموکراسی نخواهیم رسید.
برای روشن شدن این موضوع، به مقاله پیشین خود به نام؛ «شیرین عبادی جاسوس رژیم، یا ژاندارک ایران؟» باز می گردیم:
در این مقاله تحلیلی، ما شخصیت سیاسی خانم عبادی را ورای شخصیت اجتماعی، فامیلی، و خصوصیات فردی ایشان، بررسی و زیر پرسش آوردیم.
در این نگارش، با استناد به تاریخ و وقایع روز، روشن شد که در سال ۲۰۰۳ جایزه صلح را که به راستی حق افراد دیگری مانند جان پل ۲ پاپ اعظم کاتولیک های جهان بود، به خانم عبادی که کمترین نشانه ای از اقدامات میان کشوری ( بین المللی) نداشته است، دادند. بنا به گفته خودخانم عبادی؛ ایشان به عنوان یک زن مسلمان این جایزه را دریافت کرده است.
نخست این که ما در مقاله های پیشین نشان دادیم که هدف کشورهای غرب برقراری رژیم های اسلامی در خاورمیانه و اسلامیزه کردن منطقه برای حاکمیت و تسلط هرچه بیشتر آن کشورها، بر مناطق نفتی، و همچنین جلوگیری از نفوذ وزیاده روی چین و روسیه در منطقه است.
دیگر این که، وقتی خانم عبادی خود را تنها زن مسلمان اعلام می کند، بی درنگ هویت ایرانی بودن خود را از دست می دهد، و برای ما بیگانه است. اگر ایشان اعلام می کرد که من نخستین زن ایرانی ام که این جایزه را می گیرم، و یا دست کم من یک ایرانی مسلمانم، گفتار ایشان پذیرفته بود، و در میان ایرانیان وجهه و آبرویی داشت.
خانم عبادی از همان آغاز بدون کمترین توجهی به زندان ها و زندانیان کشورمان که صدها انسان فرهیخته، پاکباز، میهن دوست، درزیر چرخ جنایات ولی وقیح هرآن خرد و نابود می شوند و فریاد شکنجه، تجاوز، و بی حرمتی رژیم نسبت به آنها و خانواده اشان به آسمان می رود، به انتقاد از زندان گوانتنمو، و پشتیبانی از بمب گذاران، و آدم کشان اسلامی پرداخت.
این عملکردها به آسانی نشان می دهد که خانم عبادی در راه اجراء اهداف دولت های غرب و اسلامیزه کردن خاورمیانه و همراه باسیاست آمریکا ستیزی رژیم اسلامی گام بر می دارد، و دلبستگی به تاریخ و کشورما ندارد. ما درمقاله پیشین به خوبی نشان دادیم که ایشان به راحتی با داشتن بالاترین پشتیبانی از کشورهای جهان، می توانست پرچم دموکراسی خواهی را به دست گیرد، و در زمانی کوتاه، مردم و کشورمان را به آزادی رساند. کاری که از عهده ایرانیان دیگر در آن زمان ساخته نبود. بدبختانه ایشان نخواست از آن موقعیت طلائی بهره برداری کند. اکنون دیگر که ایشان پشتیبانی و حمایت مردمی را از دست داده، و رژیم توانسته تا دندان خود را مسلح نماید، دیر است تا ایشان بخواهد کاری از پیش ببرد.
خانم عبادی در کار قضاوت خود نیز تا آن جا که ما آگاهی داریم، پیشرفته و موفق نبوده است. ایشان تلاش داشت که متهمین را با قانون شریعت، پشتیبانی و آزاد کند. این تلاش بیهوده، و آب در هاون کوفتن است. در باره قتل های زنجیره ای، و یا زهرا کاظمی از آن جا که ایشان نتوانست و یا نخواست از رژیم و یا قانون شریعه حاکم بر ایران خرده گیری و انتقاد کند، کاری به جایی نبرد، و از هر گونه آسیب و گزندی مصون و برکنار ماند. همکاران فعال و میهن دوست ایشان مانند خانم ستوده، یا در گوشه زندان و زیر شکنجه رژیم به سر می برند، ویا فراری از شهری به شهری، واز کشور به کشوری دیگرند.
حال، اگر این نوشته و نگارش پیشین ما نادرست است، بسیار سپاسگزار می شویم که هم میهنان بامنطق درست، نه با شعار دادن، و یا ناسزاگویی انتقاد فرمایند، نه آن که بخواهند ما را از سخن گفتن و نقد واقعیت ها باز دارند. ما در گذشته کپی این مقاله را برای خانم رودی بختیار و خانم صابری فرستادیم که بی درنگ از سایت خود پاک نمودند. آیا این است معنا و مفهوم آزادی و دموکراسی؟ این دوبانو که ادعای فعالیت سیاسی و پشتیبانی از حقوق بشر دارند، تحمل دیدن یک نوشته از آن چه خود دوست ندارند رانداشتند. آن ها گوش خود را می بندند تا فریادی سوای خواسته و دلبستگی خود نشنوند. آیا این هامی توانند پرچمدار آزادی و آزادی خواهی مردم ایران باشند؟.
همه ما ایرانیان آقای احمدی نژاد، دروغ هایی که می گوید، ادعاهایی که می کند، و دیگر ویژگی های این پاسدار را می شناسیم. این را هم می دانیم و به ما گفته شده که هرکس نامه ای به هر عنوان حتی خرده گیری و انتقاد برا ی او بفرستد، شخصاً به پاسخ گویی آن می پردازد.
حال، این دوبانو که پست هایی نیز در آینده سیاسی خود در کنار بانوی جایزه دار ایران پیش بینی کرده اند، تا این اندازه طاقت و تحمل رسیدن نگاشته ای ورای خواسته خود ندارند. باید دید چه برنامه و نقشه شومی برای آینده ایران در پیش گرفته اند.
آخرین نکته که گفتن آن در این جا ضروری است، آنست که مثال فارسی؛ «دشمن دشمن ما دوست ما است» اشتباه و نادرست است. ما همیشه این اشتباه را می کنیم. مردم ما خمینی را حمایت کردند، چون ضد رژیم بود. چه بسا دشمن دشمن ما هزاران بار، ازدشمن ما خطرناک تر و بدتر باشد، که بود.
مثال دیگر: سوای مجاهدین که جوانان پاک باخته و میهن دوستی می باشند، مسعود و مریم رجوی هم دشمن رژیم آخوندی اند. ولی به هیچ روی مورد خواست و مطلوب مردم کشورمان نیستند. آگر روزی آن ها روی کار بیایند، رژیم ولایت وقیح دیگری در ایران برپا شده، و خلافت از بنی امیه به بنی عباس رسیده است.
ما با آن که به شخصیت اجتماعی و خانوادگی خانم عبادی احترام می گذاریم، و ایشان را فردی درست و خوب می دانیم، ولی به فعالیت سیاسی ایشان اعتقاد و باور نداریم.
بهتراست کیسه دوزان و فرصت طلبانی که می خواهند از ایشان یک بت بسازند، پیش از آن که طبل رسوایی اشان در کوچه و بازار به صدا در آید، دکان مکر و دسیسه خود را ببندند، و به جا ی دیگری رجوع کنند.