در کشورمان، گروهی تنها خود را مسلمان، و یا امت مسلمان می دانند. آنان تاریخ، تمدن و پیشرفت، و آن چه در ایران از فرهنگ، هنر، و دانش دیده می شود، آن را مربوط به از زمان فرار پیامبرشان از مکه به مدینه تاکنون، و زاییده اسلام می دانند.
این گروه خردباخته بر آن باورند که نیاکان ما درجهالت و نادانی به سر می بردند، ولی با تابش نور اسلام دل هایشان روشن، و پای به مدنیت، دانش، فرهنگ و هنر، و پیشرفت گذاشتند.
برای آن که به عملکرد این مسلمان های ایران ناشناس و بی تفاوت به تمدن چند هزارساله کشورمان آشنا شوید، به ذکر چند مثال زیر می پردازم:
۱- درکنار موزه ایران باستان پس از زدن چوب حراج بر آثار بسیار بسیار گرانبها و تاریخی ایران، و به غارت بردن اشیاء کمیاب آن، موزه ای اسلامی با تعدادی درب، پنجره، منبر، نیزه، پرده، نوشته های عجوج مجوج کوفی، بر پا کردند، و به اصطلاح تمدن اسلام و اسلامی را به رخ مردم ایران کشاندند.
این اقدام و کوشش آخوندی از دوجهت مسخره و چندش آور است: نخست؛ هنر، صنعت، تکنولوژی، و هرگونه پیشرفتی نمی تواند اسلامی باشد. همان گونه که ما هنر و دانش مسیحی، یهودی، نمی توانیم داشته باشیم. هنر، و دانش به ملیت، قوم، و کشور بر می گردد، و نه به دین.
دیگر این که، گرد هم آوری یک مشت چیزهای کم ارزش، دربرابر عظمت موزه ایران باستان، جز نشان دادن کوته فکری آخوند، پوشالی بودن این دین سرکش و متجاوز، نشان گر چیز دیگری نمی تواند باشد.
موزه عظیم قاهره، موزه لندن، و لوور پاریس، نشان گر تمدن و پیشرفت کشورها و ملت های بزرگ جهان دور از هرگونه اثر و اندیشه مذهبی بوده است. آثاردینی در این موزه ها نیز نتیجه و برداشت خرد انسان هایی است که از تاریخ و تجربه پیشینیان خود بهره گرفته اند و کوچکترین ربطی به دین نداشته است.
۲- چند سال پیش کتابی کهنه از تلاش یزدگرد سوم برای لشکر یابی، پس از خیانت تنی چند از مزدوران سپاهیانش به دستم افتاد که هنگام خواندن، ناگهان مورد یورش و حمله یکی از بستگان اسلام پناه و دوآتشه خود قرار گرفتم. چیزی نمانده بود که اگر فرار نکرده بودم، گرفتار بسیجی مسجد کنار خانه شده، و به جرم محارب باخدا در لیست کافران قرار بگیرم.
۳- دوستی را می شناسم که پس از چند سال دوری از میهن، با اصرار خواهرش که در تهران زندگی می کرد، با فرزند خود رهسپار ایران شد. دوست ما در چند روز اول زندگی با آن ها، متوجه شد که خواهر و شوهر خواهرش، هرظهر و شب کار و زندگی و پذیرایی از میهمان های خود را فراموش کرده، به مسجد می روند، و پس از بازگشت تا پاسی از نیمه شب به تماشای تلویزیون و شاهکارهای رژیم می پردازند.
آنان، از شجاعت ها و شیرین کاری های احمدی نژاد و سخن رانی های بلیغ و دانشمندانه ولی وقیح، غرق در شادی و شادمانی می شدند، و از ظلم بی رویه، و بی دادگری اسرائیل صهیونیست غاصب، مجلس سوگواری برپا می کردند، و به یاد تشنه لبان و ستمدیدگان حزب الله لبنان اشک می ریختند.
هرآن نیز کسان مخالف با آن برنامه و روش سیاسی، کافر، وطن فروش، محارب با الله، و مستحق مرگ می دانند.
دوست فلک زده و درمانده ما با فرزندش که هر آن منظره زندان اوین، پاسدار، کهریزیک را به جلو چشم می آوردند، برخود می لرزیدند، و ناقوس مرگ را به گوش خود می شنیدند. از این روی، پس از چند روز اندوه و نگرانی، افسرده و وامانده، در یکی از شب ها جل و پلاس خود را جمع کرده، و از آن خانه دراکولا فرار نمودند.
این گونه پیش آمدها نشان می دهد که مردم ما دشمنی با اسلام ندارند، کما آن که هرگز با هیچ دین و مذهب دیگری نیز در تضاد نبوده اند، ولی از مسلمانان خرد باخته بی هویت و بی فرهنگ در امان نیستند.
در حقیقت این مردم نیستند که به جنگ اسلام می روند، بلکه اسلام است که به جدال ومنازعه با مردم پرداخته است. عملکرد سه دهه گذشته رژیم جهل و جنایت با مردم و کشورمان، گویای این حقیقت است.
همیشه این پرسش پیش می آید؛ آیا مسلمانی که دین اسلام راموجب نجات نیاکان وحشی و بی تمدن ما می داند، می تواند ایرانی باشد؟
از این روی، لازم می آید که میان یک ایرانی مسلمان، با یک مسلمان دو آتشه که خود را تنها وابسته به بلاد اسلام می داند، و برای زبان، آداب، رسوم، تاریخ، و تمدن کشور زادگاه خود ارزشی قائل نیست، حد، و مرزی وجود داشته باشد.
اینجاست که ما، مسلمان بی اعتناء و یا مخالف با تاریخ و تمدن ایران را ایرانی نمی دانیم. شاید بتوان آنان را مهاجر و در نوع بدتر، متجاوز و یا تازی و تازی گر به سرزمین خود بنامیم.
گروه های دیگر، مانند ایرانی زردشتی، ایرانی یهودی، ایرانی ارمنی، ویا آسوری، همه ایرانی دگراندیش بایکدیگرند که ما آن ها را بایکدیگر به لفظ تنها و عمومی « ایرانی » خطاب می کنیم و تفاوتی میان آنان نمی بینیم.
خوشبختانه با گسترش دانش، آسان شدن رفتن به کشورهای دیگر، دسترسی به کتاب خانه ها، ارتباط ساده از راه تلفن، فکس، ای مئیل، و اینترنت، شناخت مردم از دین و مذهب، و خرافات آن چنان بالا رفته، تا آن جایی که اسطوره و افسانه ادیان ابراهیمی دست کم برای بسیاری از جوانان ما که آینده ساز کشورند، به خوبی آشکار و روشن است.
ما در ضمن این که به پیروان همه ادیان احترام می گذاریم، ولی حاضر نیستیم و نمی توانیم آن همه خرافات و بی خردی ها را تحمل کنیم. خرافاتی که ۱۴۰۰ سال است مردم و کشورمان را به بیراهه کشانده است. خرافاتی که دامنگیر زندگی، آرامش، پیشرفت و خردگرایی مردم است.
ما به وجود بیش از ۱۵۰ هزار مسجد، حسینیه، تکیه، و دکان های مذهبی که به تحمیر و خردزدایی کودکان، و نسل جوانانمان هستند، و پدران و مادران را دربرابر نوجوانان و جوانان قرار می دهند، اعتراض داریم، و با آنان درجنگ و ستیزیم.
امید واریم که جوانان اندیشمند ما با فرو پاشی این رژیم جهل و جنایت، مسجد و دکان های دیگردینی را به کانون آموزشی و شوراهای محلی برای بررسی مشکلات زندگی مردم هر ناحیه تبدیل کنند، واز کار این بنگاههای خرسازی جلوگیری نمایند.
ما از بانوان جامعه خود بیشتر انتظار و توقع داریم که در این سنگر با ما همراه باشند. زیرا که اولین قربانیان ادیان اسطوره ای و افسانه ای ابراهیمی، بانوانند.
ما دین اسلام را در خلاف جهت جریان آب، خلاف پیشرفت، خلاف انسانیت، و خردمندی می دانیم. ما در تلاشیم که رنج و اندوه و مصیبت آن را از روی شانه مردم و از سیاست و دخالت در زندگی روزمره آدمی به دور داریم. ما کاری به ریشه کنی و براندازی آن نداریم.
البته این نکته هم یاد آور می شویم که الله مدینه ساخته و پرداخته محمد ابن عبدالله است. او برای سودجویی خود اللهی خشمگین ، انتقام گیرو عذاب دهنده برای مردم ترسیم کرده است، که نیاز به پرستش، بردگی، به خاک افتادن، دعا خواندن، و زیارت خانه اش دارد. و تنها هنگامی رحیم و مهربان است، که صد در صد و کورکورانه مطیع او و پیامبرش باشی.
یک عقل درست به آسانی در می یابد که این ویژگی ها مربوط به انسان نیاز مند است، نه الله به همتا و بی نیاز.
از آن جا که هردم دکان داران دینی از روی عوام فریبی با مثالهای کودکانه می خواهند سر مردم شیره بمالند که جهان نیاز به یک آفرینش دارد که همانا الله مدینه است، باید گفت که ما خدا را در خرد و شعور خود دنبال می کنیم، ونه در آسمان ۷ طبقه آخوندی.
اگر پروردگاری وجود دارد، که بی تردید با این جهان به هم پاشیده و پر از ستم نمی تواند دادگر و عادل باشد، بهتر است که او خود را به ما بشناساند نه این که ما در تاریکی به دنبال او بگردیم.
در هرحال، از آن چه گفته شد، هم میهنانی که پیرو اسلامند تا زمانی که اسلام را موجب نجات ایرانیان مجوس ندانند، و نخواهند به زور به ما بچسبانند که ملت ایران خود با آغوش باز به پیشواز و پذیرش اسلام رفت، برایمان محترمند، و از خود جدا نمی دانیم.
نکته دیگر این که با گسترش سریع دانش و شعور انسانی، خود به خود خرافات و انسان ستیزی دین روزبه روز کم رنگ تر می شود.
در چند سال کنونی با شناختن و پی بردن به راز کهکشان ها، فرستادن ونصب ایستگاههای فضایی، دیگر حنای آخوند و دین رنگی ندارد.
اکنون زایش و پیدایش و مرگ ستارگان و اقمار به دور آنان شناخته شده، و مطالب بر اساس قانون فیزیک و ریاضی است.
دانش فضا شناسی نشان داده که:
تنها در کهکشان ما میان ۱۰۰-۲۰۰ میلیارد ستاره می باشد که یکی از آن ها خورشید است. در این فضای بی انتها، نزدیک به ۲۰۰ میلیارد کهکشان دیگر شناخته شده اند، و هر کهکشان دست کم دارای همان اندازه ستاره است، و برای رفتن از یک سوی به سوی دیگر هر کهکشان شاید نزدیک به دویست و بلکه بیشتر ازدهها میلیون سال نوری وقت لازم باشد.
بی تردید افکار پوسیده و خمیده آخوند حیله گر و امت بی خرد در مورد امام، امام زاده، امام ته چاه، دخیل بستن به این تازیان به خاک رفته و پوسیده شده، و یا به طور کلی اساطیر و افسانه پیامبران که ساخته و پرداخته مشتی شیاد و یا بی خرد می باشد، دیگر خریداری نخواهد داشت.
در دهه دوم و سوم این سده، فرزندان سرزمین ما با دنیای خرد و دانش روبرو خواهند بود، و دکان مکر و حیله و رمالی آخوند و آخوند نماها، برای همیشه بسته خواهد شد.