ایران امروز ما به لطف اتّحاد ما ایرانیان چندین مالک و صاحب پیدا کرده که هر کدامشان،خود را نماینده ی بر حق مردم می نامند و از طرف مردم زبان بسته ی ایران سخن ها می گویند و نطق ها ایراد می کنند. در این مقاله به تعدادی از این افراد که ایران را ملک شش دانگ خود میدانند، می پردازم.
۱- امام زمان (عج):
ایشان فرزند امام حسن عسگری، یازدهمین پیشوای شیعیان جهان است که فقط و فقط بین شماری از مردم ایران، و تعدادی از جیره خوران حکومتی ساکن لبنان به ایشان اعتقاد داشته و بر این باورند که این شخص شخیص، روزی از درون چاهشان که در قم حفر شده است، بیرون آمده، و جهان را با کشتارعمومی مردم، پر از صلح و عدل و داد خواهند کرد.
ناگفته نماند که این امام غایب، سال ها در درون یکی از چاههای بصره و یا نجف به سر می بردند، و پس از آغاز خلافت امام چهاردهم ولی وقیح، گویا از سوی الله مدینه مأموریت یافتند تا از چاه بصره و یا نجف، به چاه قم تغییر مکان دهند.
باید دانست هیچ گونه نشانه ی علمی و یا برهانی که با عقل انسان سنخیت داشته باشد، وجود ایشان را ثابت نکرده، هیچ کسی ایشان را ندیده، هیچ احدی با ایشان هم صحبت نشده، و فقط و فقط طبق احادیث ائمه ی اطهار مسلمین، مهدی موعود وجود خارجی پیدا می کند.
نکته ی قابل توجّه اینست که حضرت قائم خود از ترس کشته شدن به دست حاکمین آن زمان وقتی کودکی بیش نبوده، به درون چاه رفته و قایم شده است.
باعث تعجّب است،که چگونه می توان یک مملکت را با هفتاد میلیون نفر جمعیت به همچین انسان ترسو و خود دوستی سپرد و او را صاحب مملکت خواند و به نام ایشان، و برای محافظت از کشور آینده ی ایشان که ایران خودمان است، جوانان دلیر این مرز و بوم را زندانی و شکنجه و یا اعدام کرد.
۲- آیت الله سیّد علی خامنه ای:
در تفسیر نام و شخصیت ایشان همین بس که تاریخ، جلّادی همچون این پیرمرد بر خود ندیده است و در هیچ کجای دنیا آدم زورگو و مستبد و دیکتاتوری همانند سیّد علی وجود ندارد.
هر آن نام خامنه ای پیش می آید، انسان بی درنگ به یاد هیتلر، پینوشه، استالین، و صدام می افتد.
خامنه ای خود را نایب بر حق امام زمان بر روی زمین می داند و به هیچ احدی اجازه ی چشم داشتن به جایگاهش را نمی دهد،چرا که معتقد است تنها عالم و فقیه و فیلسوف بر روی زمین است که شایستگی رهبری ایران را تا زمانی که آقایش مهدی ظهور کند، دارا می باشد.
ایشان مجیز گویان و تصبیح گویانی نیز در اطراف خود دارند که هر از گاهی با جمله هایی که در رابطه با شخصیت والای او می گویند، و او را بیش از پیش عاشق و دلداده ی خود می کنند و امر خود بزرگ بینی و خود ستایی را که به شکل یک جنون روانی در او وجود دارد، تحت تاثیر خویش قرار می دهند.
جمله ایی که سودجویان از خود در ستایش ولی وقیح، این بی خرد زمان ما می گویند از این گونه است:
-عقل من اجازه ی شناخت رهبر خامنه ای را نمی دهد(مصباح یزدی)- البته آیت الله مسواک یزدی حق دارد، زیرا عقل و شعور ایشان تا آن اندازه نیست که کسی را بشناسد. گویا مغز ایشان با مغز موش جا به جا شده است.
-خامنه ای نعمتی است از طرف خداوند برای بلاد مسلمین(مصباح یزدی)- بازهم گفتن چنین لاطائلات از بی خردی این جانور است.
-خامنه ای از طرف خود خدا به عنوان رهبر برگزیده شده است(نوری همدانی)- بشر چند هزار سال است به دنبال خدا می گردد، و هنوز رد پای او را پیدا نکرده، چه برسد به این که فرستاده ای هم داشته باشد.
چند صباحی است که پایه های نظام سراسر ظلم و ستم خامنه ای این آخوندک پنج تومانی مشهدی، به لرزه درآمده، از این روی، این رهبر فیلسوف ایران لشگری از چاقوکشان و قداره داران و گردن کلفتان تهیه دیده، تا مردم را با کرامات و نوازش های اسلامی به منزل، زندان و در بیشتر موارد به گورستان هدایت کند.
۳- مسعود رجوی:
در رابطه با او همین بس که مورد استقبال گرم شخص صدام حسین، قاتل هزاران هزار ایرانی دلاور قرار گرفت و در عملیاتی نظیر فروغ کم نور، آفتاب نیمه تاب، و چهل چراغ خاموش، ،سربازان شجاع ایران را که برای دفاع از آب و خاک و ناموس خود و همه ی ایرانیان به جبهه های جنگ رهسپار شده بودند را به خاک و خون کشانید، و جوانان پاکباخته و گمراه شده گروه خود را قربانی نمود، و بسیاری از ایرانیان را نیز اسیر کرد.
بین سید علی خامنه ای و مسعود رجوی از نظر انجام جنایات بر ضد مردم ایران تفاوتی دیده نمی شود. بلکه رجوی بسیار پست تر و رذل تر است و از آب گل آلود نیز ماهی گرفته است و در هنگام جنگ به جای اینکه کنار مملکتش بایستد و از خاکش دفاع کند، توپ و خمپاره و موشک و گلوله به سمت کشورش و سربازان هم وطنش شلیک کرده است.
علاوه بر آن چه گفته شد، ترور شماری از سردم داران رژیم، مانند رجایی(رئیس جمهور وقت)، محمد جواد باهنر(نخست وزیر وقت) و آیت الله بهشتی و تنی چند از ائمه ی جمعه، نیز به ایشان نسبت داده می شود.
رجوی، بزرگترین موجود متوّهمی است که من تا کنون بعد از خامنه ای و احمدی نژاد شناخته ام. وانگهی، او با اندیشه های خرافی مذهبی، از هر آخوندی پیشی گرفته، و بی تردید در پی جانشینی با ولی وقیح، با همان مقام و منزلت، و نشستن بر کرسی خلافت می باشد.
این که او با چه وقاحتی خود را رهبر ایران می داند و مریم رجوی را که همسرش می باشد رئیس جمهور منتخب ایران نامیده است، زبان از بیان این وقاحت و بی شرمی کوتاه است. دادگری، و قضاوت آن همه کج روی، و فرصت طلبی، به شما خواننده ی گرامی سپرده می شود.
۴- شاهزاده رضا پهلوی:
شاهزاده، که این عنوان را همیشه باخود به یدک می کشند، با نقشه ی ایرانی که به یقه ی کت خویش می چسبانند، احساس وطن پرستی شدیدی به ایشان دست می دهد.
از اینکه ایشان در آمریکا نشسته اند، و سال هاست مقاومت مردم ایران را تماشا می کنند، و هر از چندگاهی بیانیه ای می دهند و از مردم و شجاعتشان تشکّر می کنند، به خود می بالند، می تواند خود را رهبر دموکراسی و سکولاریسم ایران بداند؟.
نکته ی جالب دیگراین جاست که شاهزاده، با زیرکی خاصی که در نوشتن و یا بیان سخن هایشان به کار می برند، قصد دارند جنبش مردمی و دلاورانه ی سبز را نیز به نام خود، و در کارنامه ی اعمال خویش به ثبت رسانند.
به هر حال، بیرون گود نشستن و فرمان لنگش کن دادن که بسیار آسان است و از عهده ی هر انسانی بر می آید.
ناگفته نماند که هم شاهزاده، و هم ملا مسعود رجوی، و یال و کوپالشان همیشه دست به دعا هستند، و شب های جمعه شمع روشن می کنند تا آمریکا و یا اسرائیل به سرعقل در آید و بایورش نظامی، کشتن شاید صد هزار مردم بیگناه و ناتوان، و ویرانی کشور، هریک از آنان بتوانند بر خر مراد سوار شوند، و خود را ناجی مردم و کشور ایران بنامند.
از سوی دیگر، گویا شاهزاده از ملا مسعود رجوی گوی سبقت را ربوده اند، و خود را رهبر مخالفت ها و اعتراض های مردمی می دانند و با محبوبیتی که در بین گروهی از مردم و انجمن های سلطنت طلب دارند، سعی بر تسخیر ایران پس از فروپاشی نظام دارند.
هموطن آزادی خواهم، جداً اعلی حضرت شاهزاده رضا پهلوی که اسمشان را با سه تا تریلی نمی توان کشید، چه کاری برای آزادی ایران زمین انجام داده اند؟.
البته نباید فعالیت بزرگ ایشان را نادیده گرفت؛ ایشان تا کنون بارها، و بارها، مجالس خودی و خودمانی تریتب دادند که دور از چشم ما بیگانگان بوده ، و به سخنرانی و صرف شام و شیرینی پرداخته اند، که با کف زدن های ممتد دوستان ایشان همراه بوده است.
باید گفت، کت شلواری تر و تمیز پوشیدن و کراوات زدن و نقشه ی کوچک ایران را به یقه ی کت چسباندن و استفاده از کلمات و لغات محبت آمیز در قبال ایران، دردی از مردم بی نوای ایران دوا نمی کند.
افراد دیگری نیز هستند که در مقاله ی بعدی ام به آن ها می پردازم. ولی ای ایرانی، ای هم میهن، ای دلاور مردان و شیرزنان آریایی، ما سختی های بی شماری را به جان خریده ایم، ما هر کدام مان به سهم خویش دلبسته ای را که برایمان عزیز بوده است، فدای آزادی ایران کرده ایم.
خانواده ای ندا قربانی داده است، دیگری سهراب نوزده ساله را هدیه کرده است، مادری هر روز چشمش به در است تا حضور مجیدش را بار دیگر در خانه لمس کند، و این که ما ظلم و ستم را روی روح و جسم خویش لمس و باخود حمل کرده ایم.
ما جنگیده ایم برای آزادی، آیا باید گذاشت تا همه ی زحمت هایی را که برای آزادی ایرانمان کشیدیم را با رهبری از پیش تعیین شده ی یکی از این اشخاص به هدر برود؟
ما آزادی می خواهیم و بر این باوریم که هر ایرانی می تواند رهبر ایران باشد به شرط برگزاری انتخاباتی سالم و خواسته ی مردم.
آری هموطن، من و تو باید برای آینده ی ایرانمان تصمیم بگیریم و رهبر و راهنما انتخاب کنیم.
زنده باد ایران و پاینده باد هر ایرانی در هر کجای این دنیا که قلبش به عشق وطنش می تپد.