یکی از چند ویژگی نظام های خود کامه و تمامیت خواه، “روان پارگی دشمن سازی” و “روان پریشانی توطئه پروری” است. آنان بر این توهمند که یک دشمن خیالی، ورای همه ی قدرت ها، فتنه می سازد، مردم را به خیابان ها می آورد، تظاهرات و اعتصابات راه می اندازد که آنان را نابود کند. سر نخ هر حادثه ی کوچک را توطئه دشمن خیالی می بینند، نخست به پیشوا پناه می آورند و سپس به دامن الله چنگ می اندازند …
حکومت های تمامیت خواه بر ایدئولوژی استوار هستند. اگر هذیان های قدرتمندان این نوع حکومت ها، با باورهای عقیدتی و دینی ذوب شدگان، همسوتر باشد، با فاشیسم همخوانی بیشتری دارد.
نظام های تمامیت خواه، کلیه جایگزین ها را نابود می کنند و تحمل هیچ نوع اندیشه و نظر دیگری را ندارند. هیچ نهاد مدنی و دموکراتیکی، فرصت نفس کشیدن و زیستن را ندارد.
در این فرآیند، این نظام ها از کلیه حربه های موجود استفاده می کند تا رمق و توان کلیه نیروها را بگیرند، و جامعه را به گونه ای عقیم می کنند که امکان هیچ گونه نیروی متشکلی برای برون رفت از شرایط موجود را نداشته باشند.
توتالیتاریست ها، کلیه امکانات موجود را فلج می کنند و حتی جایگزین های مجازی را نابود می سازند.
توتالیتاریست ها، کارشناسان “بن بست سازی” و “بحران زایی” هستند، چون حیاتشان در لجنزار بحران های سیاسی و بن بست های اجتماعی و اقتصادی به وقوع می پیوندد.
اگر این مرداب تسخیر قدرت سیاسی به یک رودخانه شفاف و طربناک تبدیل شود، نهادهای مدنی توان پیدا خواهند کرد و آنان را از سوراخ های مذهبی و عقیدتی شان به بیرون پرتاب خواهند کرد.
حیات نظام های توتالیتر با تشنج توام است. به عبارت دیگر یکی از ویژگی های این نظام ها تشنج و بحران است. این گونه نظام ها، با باورهای دینی و ایدئولوژی های مبهم خود، تلاش می کنند که در مقابل تکانه ها و لرزه های اجتماعی، استوار و محکم بایستند، اما دینامیک تاریخ و خیزش های مردمی آنان را به نابودی می کشاند.
نظام های توتالیتر، حکومت یک حزب واحد و یک اندیشه همگون است. پیشوا در رأس هرم قرار دارد و قدرت خود را از یک آرمان موهوم (مثلاً الله) می گیرد و الله تدوین کننده کلیه قوانین اجتماعی است و پیشوا میدانگاهی می سازد برای ذوب شدگان.
کسانی که در این حوزه حضور یابند، تسخیرکنندگان قدرت هستند و کسانی که در این حوزه و میدانگاه حضور نیابند، باید نابود شوند یا به هر ذلت و خواری تن در دهند.
ویژگی دیگر نظام های تمامیت خواه، “روان پارگی دشمن سازی” و “روان پریشانی توطئه پروری” است. آنان بر این توهم هستند که یک دشمن خیالی، ورای همه ی قدرت ها، فتنه می سازد، مردم را به خیابان ها می آورد، تظاهرات و اعتصابات راه می اندازد که آنان را نابود کند. سر نخ هر حادثه ی کوچک را توطئه دشمن خیالی می بینند، نخست به پیشوا پناه می آورند و سپس به دامن الله چنگ می اندازند.
به علت وجود سایه ی خیالی توطئه، در تقابل با مشکلات واقعاً موجود، ناتوان می شوند. به همین دلیل است که در کشوری چون ایران، با داشتن سرمایه ی عظیم نفتی، بخش وسیعی از مردمان در زیر خط فقر زندگی می کنند.
ویژگی دیگر نظام های تمامیت خواه، ضدیت با فراکسیون های خودی است. آنان که در وجود پیشوا ذوب نشده اند باید تصفیه شوند.
هر کس که تحمل ناخدای این کشتی را ندارد باید به دریا پرت شود و حتی آنانی که سالها جزو پاروزنان این کشتی بوده اند، به اتهام “فتنه سازان” باید چشمانشان درآید و جزو “مردودان خواص” می شوند و در همان زندان های انفرادی که خود ساخته اند، گرفتار می شوند.
یقه سفیدهای رفرمیست دیروز که صاحب منزلت بودند به دسیسه گران روپوش سفید صاحب ذلت تبدیل می شوند و آقازاده های مافیای مالی، ناگزیر، سرمایه ها را به لندن و ونکوور منتقل می کنند. و آنانی که می مانند چون نمی توانند در “بازی بزرگان” شرکت کنند، از بازداشتگاه هایی ساخته و پرداخته ی دست خود، سردرمی آورند.
در وطن، نمونه های فراوانی داریم که جزو معماران و سازندگان حکومت اسلامی بوده اند و روزی کرامت و منزلت و قدرت داشته اند و امروز به ذلت افتاده اند، همچون:”نهضت آزادی”ها، “ملی ـ مذهبی”ها، “مجاهدین انقلاب اسلامی”ها، “خط امامی”ها، “کارگزاران سازندگی”ها، “تحکیم وحدتی”ها، “روحانیون مبارز″ها، یقه سفیدها، آقازاده ها، رفرمیست ها، و …
نظری به نظام تمامیت خواه “اتحاد جماهیر شوروی” سابق بیندازیم:
در فاصله ی سال های تأسیس شوروی تا فوت لنین (۱۹۲۴-۱۹۱۷) که رهبری با لنین و بلشویک ها بود، منشویک ها(جناح چپ)، آنارشیست ها، سوسیال انقلابیون(اس آرها) تنها راه موجود را در تسلیم محض و ذوب شدگان در بلشویک ها یافتند.
تراژدی اصلی بعد از فوت لنین آغاز شد که پیشوای جدید (استالین) تصفیه های وسیعی را در بالای حزب آغاز کرد. “تروتسکی” یار دیرین لنین تبعید و سپس کشته شد، “کیروف” به شکل اسرارآمیزی به قتل رسید و “زینوویف” و “کامنیف” در دهه ی ٣۰ قبل از شروع جنگ جهانی دوم در دادگاه های استالینی محاکمه شدند.
پس از مرگ استالین، فراکسیون خروشچف، سایرین را تصفیه کرد و تیم “آندروپوف” فراکسیون قبلی را از بین برد و بالاخره تیم گورباچف با حذف سیاسی دیگران حرکت نهایی را انجام داد.
اما در مورد نظام فاشیستی توتالیتاره نازیسم در آلمان، سناریو وحشتناک تر بود:
ارنست روم، یار قدیمی هیتلر و رهبر جوخه های حمله معروف به “پیراهن قهوه ای ها” با کل فراکسیون خود توسط “اس اس ها” نابود شدند و سپس گروه بزرگی از ژنرال های ارشد “ورماخت” اعدام شدند.
مارشال رومل، چون در اندیشه های مالیخولیایی هیتلر ذوب شد، زنده ماند و سپس هیتلر بر باورهای “رومل” تردید کرد و از او خواست که خودکشی کند. تصفیه سازی ها، اعدام ها و دستگیری “خودی های” نظام های تمامیت خواه حقیقتی است از تشنجات درونی حکومت های توتالیتاریسم که به شکل “دوره ای” اتفاق می افتد.
نظام های تمامیت خواه، به علت وفاداری پریشان گونه به ایدئولوژی و ذوب شدن در وجود پیشوا و بنیانگذار، و ترس و واهمه از دسیسه های بیگانگان دروغین و توطئه های دشمنان تخیلی، به پریشان اندیشی غیرعقلانی دچار می شوند و خواهان عظمت طلبی جنون آمیز می شوند و در میان خودشان به درگیری های گسترده دست می نهند و به نابودی همگامان پیشین خود اقدام می کنند و بلوک قدرت جدیدی جایگزین واخورده های کهنه می شود.
Pingback: چرا ما ایرانیان که در سیاه ترین نقطه تاریخ دست و پا می زنیم، این چنین از خود متشکر و خود بزرگ بینیم؟ | 1001harf.com()
Pingback: خمینی و هیتلر بر روی دو کفه ترازو – کدام یک سنگدل تر، ضد مردمی، و جنایت کار تر بود؟ | Azadi Baraye Mardom()