روی سخنم با شماست، هموطنی که هم دگرباشان ویا هم جنس گرایان را وصله ی ناجور می دانی. شما مرد و یا زن ایرانی که هم جنس گرایی را هزار بار بد تر از قتل نفس می پنداری، آنان را نجس و بی شرف و احمق می خوانی، از شما درخواست می شود که این مطالب را به دقت بخوانید، و اگر اندیشه و برداشت دیگری دارید، با ما درمیان بگذارید.
ما این مقاله را برای پشتیبانی و دفاع از هم میهنانی به نگارش می آوریم، که هر روز ظلم را در فضای مسموم جامعه استشمام می کنند.
بی تردید هم جنس گرایی، و یا دگرباشی، یک نوع دیگر از علاقه و عشق طبیعی است که میان دو مرد، و یا دوزن پدید می آید.
این نوع وابستگی و تعلق خاطر گرچه کمیاب و ظاهراً غیر طبیعی به نظر می آید، ولی در حقیقت یک روال و امر طبیعی و ژنتیکی است که وجود دارد، ولی میزان و آمار آن کمتر است. اما از آن جا که در طبیعت و میان قوم و ملت های گوناگون دیده می شود، باید آن را امری طبیعی نامید.
گروهی دیگر واژه ی همجنس گرا را نوعی توهین تلقّی می کنند و مثلاً اگر از آن ها بپرسیم که: -ببخشید جناب، شما همجنس گرایید؟ بعید نیست که ما را مورد ضرب و شتم قرار دهند و با توهین های نفرت انگیز بسیار، ما را بدرقه نمایند. تنها یک سوال وجود دارد،و آن این است،چرا؟
به راستی چرا هموطن؟چرا سعی نمی کنیم که سطح فرهنگی جامعه را بالا ببریم تا همه ی ایرانیان، به ویژه دگرباشان مظلوم کشورمان بتوانند به راحتی و بدون دردسر در فضای جامعه نفس بکشند؟
بین دو دختر همجنس گرا، و یا دو پسر دگرباش که همراه و یار و یاور یکدیگر هستند، دلبستگی، و علاقه وجود دارد، علاقه ای عمیق و خالص که اجازه ی خیانت، دروغ، بد خواهی برای یکدیگر، ریا کاری و هر چه فعل بد است را به آن ها نمی دهد.
چه وفادارند به این عشق و چه هزینه های گزافی که تا به حال برای این دوستی پرداخت نکرده اند. همه چیز درباره ی دگرباشان به اعمال جنسی خلاصه نمی شود. در رابطه ی بین آن ها، دوستی و محبت وجود دارد، راستی و درستی می درخشد و از خود گذشتگی و انسانیت حرف اوّل را می زند.
بیایید عینک بد بینی را از چشمان خود برداریم و به آن ها نه به ترّحم، نه به چشم یک بیمار، و نه به چشم کسی که مایه ی خجالت و شرم ساری است نگاه کنیم. بلکه فقط و فقط این هموطنان مان را به چشم انسان بنگریم که اصل مطلب نیز همین است.
همه ی ما انسان هستیم و دارای گرایشات و تفکرات و اندیشه های مختلف. هر کدام از ما، در احساسات درونی خود و طرز بیان، و کنترل آن ها با یکدیگر تفاوت داریم. این بدین معناست که تفاوت بین افکار و عقاید و گرایشات جنسی و یا احساسی، این حقیقت را که همه ی ما انسان هستیم و دارای حق زندگی، را انکار نمی کند.
بین ما و دگرباشان تفاوتی وجود ندارد. همه ی ما در درجه ی اول انسانیم و سپس ایرانی و زاده ی یک آب و خاک. در رابطه با آنان همینقدر بدانیم که اختلالات ژنتیکی در آن ها باعث شده است که به سمت جنس موافق خویش تمایل بیشتری پیدا کنند و احساساتشان در مقابل هم جنس خویش بر انگیخته می شود.
آیا درک این مطلب آنقدر سخت و مشکل است که گروهی از هم میهنان مان که تعدادشان کم هم نیست،سعی بر این دارند که بین انسانیت و همجنس گرایی دیواری بسازند که نتیجه ی این دیوار هم همین رفتار و مرامی است که امروزه مردم ما در مقابل همجنس گرایان پیش گرفته اند و دست رد به سینه ی آن ها می زنند و از جامعه طردشان می کنند و به انزوا و اندوه و افسردگی هدایتشان می کنند؟.
چه سرها و تن های بیگناهی که تنها به جرم عشق به همجنس، به بالای دار نرفته است؟ و همان مردم که نمی خواهند این قشر از اجتماع را رسمی بشمارند و برایشان ارزش و احترام قائل شوند، ارج بگذارند، صحنه ی اعدام این مظلومین بی پناه را تماشا کرده و قند در دلشان آب شده است.
این جامعه ی مریض ما به هیچ ایده و عقیده ای و انسانی غیر از کسانی که در راه مسجد و تکیه و هیئت های عزاداری مسلمین حرکت می کنند، رحم نمی کند و همه و همه را به کام مرگ و نابودی می کشاند.
همین الان با اطمینان کامل می توانم بگویم اگر مادری متوجّه شود که فرزندش با شخص همجنس گرایی دوست هست، (هر چند آن شخص هم کلاسی و هم سن و سال فرزندش باشد) فرزندش را طوری تنبیه می کند که دوستی با همچون فردی را از خاطر ببرد و برایش از همجنس گرایان غولی می سازد بی شاخ و دم، که نزدیکی به آن ها نیز خطرناک است و الی آخر…
به امید روزی که نسیم آزادی در سراسر خاک میهن بوزد و همه ی ایرانیان از هر قشری و گروهی که تا کنون مورد ستم و ظلم بسیار واقع شده اند، طعم آزادی و راحتی را بچشند.
و این تا زمانی که در جامعه ی ما درد فرهنگی بیداد می کند و فضای جامعه مریض و مسموم از افکار پوسیده و پوچ است،امکان پذیر نمی باشد.