شکوفایی هرجامعه بستگی به فرهنگ و رشد فکری آن دارد، و در یک جامعه فرهنگ باخته نمی توان انتظار هرگونه پیشرفت و یا پویشی داشت.
کشورما در درازای تاریخ پرسوز و گداز خود، وارث فرهنگی به هم ریخته، و پر از خرافات و نا هم آهنگی هایی است، که نیاز به یک دگر گونی و دگراندیشی، دارد. و این موضوعی است که ما در این جا طی سه نوشتار، بخش دوم، آموزش کودک از کودکستان، تا دانشگاه و بخش سوم، آموزش کودک و نوجوان در جامعه با شما در میان می گذاریم:
بخش نخست، فرهنگ خانواده
بدبختانه، محیط خانوادگی در ایران بسیار آشفته و پر از هرج و مرج است. اختلافات زناشویی، بگو مگو، گلایه ها، توقعات، پشت سر یکدیگر بدگویی کردن، و احیاناً زد و خورد، و ضرب و شتم میان پدر مادر، و گهگاهی میان خواهران، و برادران، و یا دخالت و پرده دری فامیل نزدیک، و بستگان، خانه و کاشانه را به یک تماشاخانه و تئاتر، و یا حتی میدان جنگ بدل می سازد. فقرو تنگدستی و پاسخ گو نبودن در برابر نیازهای فرزندان نیز مصیبتی است بر دیگر مصیبت ها.
در چنین محیط جنگ زده، و بدون آرامش و منطق، ذهن لطیف و دست نخورده کودک آغشته به ناپاکی، غلط ورزی، و ناسالمی خانواده خواهد شد. زشتی ها، و نابه سامانی ها، در مغز خردسال به تصویر کشیده شده، و این بایگانی درهم و آشفته را همیشه باخود به همراه دارد، و با این ذهن پریشان به دبستان، آن گاه به دبیرستان و دانشگاه می برد، و سرانجام در اجتماع، و در برخورد به هم نوعان خود، به آنان تحویل می دهد.
در فرهنگ ما، خانواده ها، کودکان را به دنبال خود به هرجا می کشند، در هر ماجرا و گفتگوهای خانودگی که پر از گلایه، بدبینی، ناسزاگویی، و خرافه پروری است می برند. فراموش کرده اند که خود در چه دنیای نادانی و ناآگاهی به سر می برند.
آن ها به دنبال آنند که فرزندان خود را مانند خود تربیت کنند، و به قالب خود در آورند. هرگز به این اندیشه برنیامدند که کمی و کاستی های خود را دریابند، تا بتوانند از فروکش فرزندان خود به همان جهان نا بخردی، و نا آگاهی جلوگیری کنند.
این در خودنگری، موجب گردیده که خانواده ها، فرزندان خود را مانند اسب به دنبال خود یدک کشند، و برای او برنامه آینده از هردید و نظری پیاده کنند.
نخستین آموزش خانواده به فرزند دین و مذهب است. هرگز به فرزند اجازه نمی دهند که پس از رشد و داشتن مطالعه لازم، به هرباور دینی که خواسته خودش است، دست یابد. نتیجه این که یک شیعه زاده شیعه، فرزند سنی سنی، و فرزند یهودی یهودی بار می آید.
در انتخاب رشته تحصیلی، شغل، و همسریابی نیز، اراده و خواست خانواده است که بر خواسته یک دختر، و پس جوان می چربد.
آینده این دختربچه به کجا می رسد؟ او یک فرهنگی خدمتگذار، یک پزشک با تجربه، و یا کارشناس مواد خوراکی خواهد شد؟ تجربه که این را نشان نمی دهد. تجربه می گوید که او در سن نوجوانی به یک آخوند فروخته شده، و همان ضعیفه ای خواهد شد که دین اسلام برای او به ارمغان آورده است.
واما، راه درست در پرورش نوزاد و تربیت کودک، و وظیفه مادر و پدر در این مورد چیست؟
نوزاد چشم خود را در میان خانواده باز می کند، و از همان لحظه، فراگیری، و آموختن از مادر، و پدرش آغاز می گردد.
لبخند و نگاه مادر، بلند کردن، بوسیدن، شیردادن، و شستشوی نوزاد، نخستین درس های مادر است که علاوه بررشد تن، به رشد روان و عاطفی نوزاد نیز می افزاید .
به عبارتی دیگر، نخستین آموزگار کودک، مادر، و در سالیان بعد همکاری پدر را نیز بدنبال می آورد.
بیان واژه ها وجملات زیبا همراه با لبخند و شادمانی، بر مغز و روان کودک خردسال تصویری زیبا بر جای خواهد گذاشت.
راه بردن، بازی با کودک، سخن گفتن با او، و کتاب خواندن، درساختمان و بنای شخصیت نخستین کودک اثر به سزایی دارد.
بنابراین، مادر و پدر، این دو آموزگار نخستین پرورش نوزادان، چنانچه از مسائل اجتماعی، فرهنگی، دور مانده، و خود آگاه نباشند، آنچه را به کودک خود یاد می دهند، دور از هرگونه ارزش علمی و روشنگری است، و نمی توان از یک کودک نا آموخته، و نادان، دربزرگی انتظار بهتری داشت. به گفته دیگر؛ « از کوزه همان برون تراود که دراوست».
در جامعه های پیشرفته جهان، پیش از آغاز بارداری، مادر و پدر خود را برای پذیرش نوزاد سالم، و آموزش بعدی او آماده می کنند. خوراک مادر در نه ماه بارداری، محیطی که در آن به سر می برد، کسانی که با آن ها در تماس و گفتگو است، فیلم هایی را که می بیند، کتاب هایی که باید بخواند، و می خواند، و داستان هایی که باید بشنود، و می شنود، همگی نخستین آموزش مادران به نوزادان پیش اززایش می باشد، که خود می باید فراگیرند، و رعایت کنند.
مادران آگاه و وظیفه شناس، حتی یک سال پیش از بارداری، به تربیت و رشد تن و اندیشه خود می پردازند، که بی تردید می توان آموزش اولیه نوزادان را بدان ها نام نهاد.
یک کودک، حتی کمتر از ۵ سال که ذهنی چون آئینه پاک، و یا فیلم دستگاه عکاسی حساس دارد، به آسانی می تواند زشتی ، و زیبایی های محیط خانواده وبیرون از آن را در ذهن و اندیشه خود به تصویر در آورد. از این روی، گفتگوی مادر و پدر، با دیگر افراد خانواده، مانند برادر، خواهر، مادربزرگ، پدر بزرگ، عمه، خاله ها، و یا دوستان و میهمانان، هرکدام می توانند بر روی روان لطیف و خدشه پذیر کودک اثر داشته باشد.
بردن کودکان به دیدن آشنایان، نمایشگاه، سینما، مسافرت، همه و همه، در ساختار فکری و آینده کودک اثر پذیرند.
آن هایی که دریک خانواده خودکامه و زورگو پرورش یافته اند، و یا کسانی گرداگرد آن ها به تمجید و ستایش آنان پرداختند، سر انجام به دیکتاتوری پایان می یابند، و نخواهند توانست آزادی و دموکراسی را درک کنند.
فرزند شاهان، از یک سو دیکتاتوری را هرلحظه در کنار خود می دیدند، و ازسوی دیگر، نوکری، بردگی، و جان نثاری را از کارکنان، کارمندان، و برخورد با مردم تجربه می کنند. پیامد آن، دیکتاتوربودن، و خودکامه شدن است که ما در تاریخ خود بسیار با آن برخورد نمودیم.
این دیکتاتوری، از سوی خانواده و از همان آغاز کودکی به نوآموزان سرایت نموده، و با خودشان رشد می کند. تا آن جا که می بینیم یک نفر از رژیم گذشته نمی تواند به آزادی، و دموکراسی بیاندیشد. او تنها در اندیشه تکرار دیکتاتوری گذشته است.
آخوندها هم از آن جا که پی درپی کرنش و احترام از سوی مردم خردباخته دریافت نموده اند، هرکدام به یک دیکتاتور و زورگو تبدیل شده، و درکی از دموکراسی نخواهند داشت.
انتخاب کودکستان و دبستان خوب نیز از جمله وظیفه پدر و مادر است که موضوع بخش دوم گفتگوی ما خواهد بود.
بدیهی است، مادر و پدرانی که دارای آموزش و آگاهی های خوب اجتماعی هستند، همیشه توانسته اند این بخش وظیفه خود را به خوبی به پایان رسانند.
تا آن جا که می توان گفت پیدایش سیاستمداران بزرگی در تاریخ کشورمان، مانند قوام السلطنه، مشیرالدوله، مصدق، علم، و یا افرادی چون دکتر صدیق اعلم، دکتر فرح رو پارسا، مهندس ریاضی، دکتر حسابی، و بسیاری دیگر، زاییده پرورش آنان در خانواده های آگاه و وارسته بوده است.
بی تردید، در روزگار گذشته و زمان کنونی که سیاسی بودن، و سیاسی اندیشیدن، جرم بوده، و تنها به یک ویا گروه ویژه ای تعلق داشته است، به تدریج سیاسی اندیشیدن در کشور ما خشکیده و فراموش شد. و ما اکنون، درفقر سیاسی بودن، و تجربه سیاسی داشتن به سر می بریم.
پیامد آن، از دست دادن نتیجه و بار انقلاب مشروطیت، و در زیر سلطه آخوند رفتن، در انقلاب ۵۷ بود، و تصور نمی رود که در انقلاب های دیگرهم از تکرار این گونه اشتباهها به دور مانیم. تا دیدگاه شما خواننده گرامی چه باشد؟.
Pingback: در کنار دزدی های میلیاردی آخوندهای فرومایه، هزاران کودک سرگردان در جستجوی درآمدی ناچیزند | andishehayandeh()
Pingback: جای کودک کجاست؟ | pooyabidari()