این مقاله پیش از ۱۶ آذر نوشته شده، ولی به دلیل بسته شدن سایت ما پخش نشد. رژیم جهل و جنایت با تاراج مملکت و دربند کشیدن مردم آن، حتی در فیس بوک هم یارانی دارد، که به بهانه های گوناگون صفحه فرهنگیان و مخالفین رژیم را می بندند، تا یاران، و دوستان آن سایت، دلسرد و پراکنده شوند.
آقای رفسنجانی که باسلام و صلوات تا کنون نصف مملکت ما را به کمک توله های خود دو قورته بالا کشیده، و ملتی را به خاکستر سیاه نشانده است، باردگر پس از مدت ها عقب نشینی، دریک فرصت طلبی به مناسبت ۱۶ آذر، به کرکری خواندن می پردازد.
در ۲-۳ سال گذشته ما شاهد آن بودیم که خامنه ای و احمدی نژاد، دو غارت گر دیگر، چگونه در برابر جاه طلبی های این چپاولگر کشورمان، ایستادگی کردند، و پوزه او را به خاک مالیدند. تا آن جا که رفسنجانی، از ترس احمدی نژاد و سپاه پاسداران، و برای نگهداشت و حفظ اموال دزدیده خود، همچنان به کرنش و تأیید نمودن ولی وقیح می پردازد، و دربرابر او دم تکان می دهد.
اکنون بنا به آن چه ما می شنویم، ولی وقیح به دلیل سرطان خون در آینده نزدیکی شر جنایت بار خود را از سر ملت ما کوتاه خواهد کرد. اینجاست که این مردک شکمباره در یک فرصت طلبی، و بازدن یکی به نعل، ودیگری به میخ، به اظهار وجود پرداخته، وتلاش دارد میخ و یخ را به هم گره زده، و آب و روغن را بایکدیگر مخلوط کند.
در این جا به پاره ای از تناقض گویی این شیخ جاه طلب می پردازیم:
رفسنجانی دانشجویان را به هوشیاری دعوت می کند، و از آنان می خواهد تا نگذارند که؛ «جامعه با لالایی خرافهپرستی، به خواب غفلت برود و دین و تعصب کور برای مردم پوستین وارونه شود و نردبان ترقی، پلههای سقوط گردد».
رفسنجانی در این توصیه و سفارش، مردم را از «دین و تعصب کور» باز می دارد. این توصیه و سفارش گنگ و نامفهوم است. از یک سوی نمی توان باور داشت که رفسنجانی مردم را از دین داری که همانا تعصب و بی منطقی است باز دارد، زیرا خود، دکان دار دین است. از سوی دیگر می توان چنین برداشت کرد که رفسنجانی پیروی از ادیان دیگر سوای اسلام را که خود دکان دار آن ها نیست، «تعصب کور» می نامد، و دانشجویان را از آن ها برکنار می نماید.
رفسنجانی در جای دیگر می گوید: دانشجوی ایرانی باید بداند که توأم شدن «دیانت و سیاست»، «ملیت و اسلامیت»، و «تعهد و تخصص»، از الزامات پیشرفت و توسعه آینده این سرزمین است….»!!
این ملا تلاش دارد همه آن هایی که در طیف مخالف همدیگرند، و مانند آب و روغن مخلوط نمی شوند، خشنود نگاهدارد. به عنوان نمونه؛ «دیانت و سیاست»، هرگز نمی توانند با همدیگر، در یک راه ، و با یک هدف پیش بروند. سیاست به مقتضای زمان و مکان و با تجربه و دانش تغییر پذیر است، در حالی که دیانت از یک سلسله دستورات جامد و تغییر ناپذیر گفتگو می کند. در آن اندیشیدن، و تعقل وجود ندارد، و تنها اجرای دستوراتی بی منطق و کورکورانه است.
«ملیت و اسلامیت» هم هرگز در یک سبد جای نمی گیرند. «ملیت» نسبتی است که به یک دسته از مردم آزاده، و آزاد اندیش اطلاق می گردد که برای ملت ها و اقوام دیگراحترام و ارزش قائل است، در جایی که «اسلامیت» به گروهی خودکامه و سلطه طلب گفته می شود که حق حیات برای دیگری نمی خواهد، و براین باور است که ۴/۵ میلیارد مردم دیگرجهان که مسلمان نیستند، یا باید اسلام بپذیرند وزیر سلطه آخوند در آیند، و یا باید آنان را کشت و نابود کرد.
«تعهد و تخصص»، نیز از دوچیز گوناگون و باهم آمیخته نشدنی سخن می راند. «تعهد»، باور انسان بدون اندیشیدن و دور از خرد است، در چنان که «تخصص»، پذیرفتن راستی و درستی ها با دانش و اثبات علمی آن ها می باشد.
در جایی دیگر می گوید: «یکی از ویژگیهای بسیار ممتاز ایران که سابقهای درخشان در گذشتههای بسیار دور تاریخ دارد، تأسیس دانشگاه جندی شاپور است که اولاً مأمن و مرجع دانشمندان تمدنهای قدیم بود که به جرم آگاهی و آگاهیبخشی فراری و متواری میشدند و ثانیاً مردم ایران را در پذیرش دین سراسر سعادت اسلام با چشم باز و سعه صدر آماده ساخت.»
باید از این شیخ حقه باز پرسید در کجا، و در چه زمان، دانشگاه جندیشاپور تلاش کرد تا مردم ایران دین به اصطلاح سراسر سعادت اسلام شما را با چشم باز و سعه صدر به پذیرند؟.
مردک، خود را به خواب خرگوشی زده، و نمی فهمد، و نمی داند که مردم ایران، به ویژه نسل جوان به خوبی آگاهند که چگونه تازیان با کشتار وحشیانه خود در مدت ۲۰۰ سال مردم ایران و دیگر نقاط جهان را به این دین پرخشونت و سراپا کشتار و بی رحمی ناچار ساختند…
در جایی دیگر این شیخ افسونگر، ترقی و علم و دانش جهانی را همه از ممالک اسلامی و در نهایت از اسلام می داند، وامام محمد غزالی و محافل درس او را از علماء و دانشمندان برجسته دانشگاه جندیشاپور می داند.
این مردک بابی شرمی دلیل فروکشی رژیم پهلوی را آن می داند که آن رژیم نتوانست و یا نخواست وحدت و همکاری میان «حوزه» و «دانشگاه» به وجود آورد.
و باز می گوید که دانشجویان آگاه به رهبری روحانیون توانستند رژیمی در ایران پیاده کنند که بامقایسه، تاکنون از بهترین رژیم های اسلامی پس از ۱۳ سال حکومت پیامبر در مدینه، و ۵ سال حکومت علی بوده است.
البته یادمان باشد که این دو دوره حکومت ۱۳ ساله محمدابن عبدالله، و علی دورانی پراز ظلم و شقاوت، کشت و کشتار، تجاوز و بیرحمی، و غارتگری در تاریخ به ثبت رسیده است.
نکته دیگر، فعالیت فرهنگی رژیم جهل و جنایت را بارژیم گذشته مقایسه می کند و آمار می دهد که دردوران رژیم پیشین ۱۵۰ هزار دانشجو به دانشگاهها راه می یافتند، و حال از برکت دانشگاههای آزادی که ایشان ساخته اند، ۱/۵ میلیون دانشجو در آن ها به تحصیل اشتغال دارند.
نهایت بی شرمی، و بی حیایی، نمی دانم این مردک این چرندیات را برای چه کسانی ردیف می کند؟ در گذشته، بهترین استادان پرمایه و فرهیخته مانند پروفسور هشترودی، مهندس ریاضی، دکتر صدیقی، دکتر ریاضی، دکتر جناب، دکتر خمسوی، دکتر کشی افشار، دکتر علی اکبر سیاسی، دکتر محمود حسابی، دکتر پرویز ناتل خانلری، دکتر صدیق اعلم، و رؤسای دانشگاهی چون پرفسور رضا، و دکتر فرهاد و درطیف مذهبی مانند راشد و صدها چهره تابناک دانش و فرهنگ در دانشگاههای گوناگون کشور وجود داشتند که هرکدام یک وزنه بین المللی بودند، و بر تارک فرهنگ و دانش ایران می درخشیدند.
شما جانوران، دکتر فرخ رو پارسا، بانوی فرهیخته و بزرگوار فرهنگ، و مهندس ریاضی رئیس مهندسین ایران را که موجب فخر و افتخار هر ایرانی بودند از میان بردید، و به جای آنان، شماری بسیجی بی سواد فرنگ فرستاده شد، و یا ملایی را به عنوان استادان دانشگاه، و یا وزیر آموزش و پرورش برگزیدید، و حوزه علمیه را که کانون فساد، تجاوز جنسی به همدیگر، و سرای خردزدایی، و لاطائلات است، در ردیف و همراستای دانشگاه مرکز پژوهش و تحقیق می دانید؟. به راستی شرم و نفرین بر شماها باد.
اما، شما جانوران چه ها که نکردید؟ شما ریشه علم و دانش، پژوهش، و تحقیق را در ایران سوزاندید. نخست آن که به کمک سروش آن مذهبی خردباخته، به درو کردن استادان فرهیخته و بزرگوار دانشگاهها پرداختید. آن گاه به کمک جاسبی یک دختر باز فارغ التحصیل دانشگاه استون برمینگهام، ۱/۵ میلیون جوانان بی پناه را سر کیسه کردید، و خانواده های آنان را به فقر و فلاکت کشاندید.
طرح دانشگاه تهران به پیشنهاد پرفسور محمود حسابی، موافقت رضاشاه، و کمک دکتر صدیق اعلم، ودر سال ۱۳۱۳ از مجلس گذشت، و ساختن آن بی درنگ آغاز شد.
ولی شما در سال های ۱۳۶۰- ۱۳۸۸ به کمک نوکیسه و شیادی به نام دکتر جاسپی، درساختمان های مخروبه و اجاره ای، و یا از اموال دزدیده شده از مردم، در کلاس هایی که تنها یک تخته سیاه داشت به نام دانشگاه، بانبودن استاد، و هرگونه امکانات آموزشی، پژوهشی و رفاهی، در سه دهه گذشته وقت نسل جوان ایران را ضایع کردید، و سرانجام آنان را بیکاره، سرگردان خیابان ها، و تحمیل برخانواده هایشان نمودید، یا به اعتیاد و خودکشی واداشتید. این جوانان، آنچه یاد گرفتند، از خود بوده است، نه از حوزه علمی و دانشگاههای شما.
ما آرزو می کنیم تا آزادی مردم ایران، شما جانوران مانند رفسنجانی و دهها هزار آخوند مفتخور، دهن گشاد، یاوه گو، وعیاش شکمباره دیگر زنده باشید تا همین ۱/۵ میلیون از جوانان، که همه چیز خود را در حکمرانی شماها باخته اند، و آواره کوچه و خیابانند، طناب دار را برگردن یکایک شماها و فرزندان، و بستگان دزدتان بیاندازند، و جهانی را ازشر شماها آسوده کنند. تا بلکه برای نسل های آینده تجربه ای فراموش نشدنی باشد.