نواب صفوی در ضیافت اخوان المسلمین
اخوان المسلمین یک سازمان سیاسی و مذهبی است که در سال های پس از ۱۹۲۷م به وسیله شخصی به نام شیخ حسن بناء دبیر دبیرستان های شهر اسماعیلیه در مصر پای گرفت. از سال ۱۹۵۳ این سازمان در قاهره محبوب القلوب عام و خاص شده، و صحنه گردان جنبش های خرد و کلان منطقه بود. در صورت ضرورت، جنبش آزادیبخش راه می انداخت، و از راه دور رهنمود می داد که چه باید کرد و چه نباید کرد.
اخوان المسلمین را می توان سرچشمه و بنیان گذار گروههایی چون؛ حماس، القاعده، سلفیون، حزب الله لبنان حسن نصراله و غیره نامید.
فدائیان اسلام و رهبر بلامنازع آنان، نواب صفوی، شدیدا تحت تاثیر نظرات تروریستی و آشفته اخوان المسلمین قرار داشت، و تا پیش از سال ۱۹۵۳ میان آنان دیدارهایی در لبنان و مصر صورت گرفت، و به نواب صفوی رهنمودهای آوانتوریستی و پریشان گونه القاء شد، و وی را تبدیل به یک دگماتیست روان پریش تروریست کرد.
در سفری که نواب صفوی در سال ۱۹۵۳ به قاهره نمود، مورد استقبال اخوان المسلمین قرار گرفت و او را بر دوش های خود در خیابان های قاهره گرداندند و تصویر او را با همان عمامه کذایی در صفحه نخست روزنامه چاپ کردند و بدین گونه اخوان المسلمین، نابخردانه، بدون توجه به موقعیت دربار و دکتر مصدق و حزب توده و شرایط اجتماعی و سیاسی ایران، تلاش می کرد که از وی چهره ای بسازد و فدائیان اسلام را تنها آلترناتیو نجات بخش ایران جلوه دهد.
دائیان اسلام، و آغاز ترور
در دی ماه ۱۳۲۴ حکیم الملک (حکیمی) نخست وزیریش به سه ماه هم نرسیده بود، که قوام جایگزین وی شد. شرایط بسیار بحرانی بود، پیشه وری در تبریز با اعلام فرقه دمکرات آذربایجان، جمهوری مستقل آذربایجان را آغاز کرده بود و “قاضی محمد” رهبر جنبش کردها، با رایزنی با “باقراف”، فرقه دمکرات کردستان را بنیاد گذاشته بود و حزب توده با یارگیری وسیع در تلاش بود که در کابینه آتی وزیرانی رهسپار دولت کند و مصدق به عنوان نماینده مجلس در تکاپو بود که دلشورگی خود را از مسئله نفت چگونه در آینده به جلو ببرد.
در چنین شرایط بحرانی، مرد عبور از مشکلات، قوام السلطنه بود که با متانت و صلابت، بدون اعتنا به دربار بر تخت صدراعظمی نشسته و به رتق و فتق امور می پرداخت. در چنین وضعیتی نام فدائیان اسلام بر سر زبان ها افتاد.
حادثه از روی پله های دادگستری آغاز شد. احمد کسروی تشکیلات “باهماد آزادگان” را سامان داده بود و بهانه مناسب را به فدائیان اسلام داد که به علت “ترویج بی دینی” در روی پله های دادگستری ترور شود.
قوام درگیر داستان فرقه دموکرات آذربایجان بود و از تعقیب نواب صفوی و فدائیان اسلام سرباز زد. قوام هرگز پیش بینی نمی کرد که این آغاز سناریوی تروریسم ۱۰ ساله فدائیان اسلام خواهد بود.
کارنامه ترورهای فدائیان اسلام
دو سال از ریختن خون احمد کسروی نگذشته بود که هژیر وزیر دربار نخست وزیر اسبق، با فتوای آیت اله کاشانی و به دستور نواب صفوی و توسط امامی ترور شد.
بدین گونه آیت اله کاشانی به مجلس چهاردهم راه یافت و بعدها رئیس مجلس شد. از این تاریخ به بعد فدائیان اسلام به عنوان پیروان آیت اله کاشانی زیر حمایت او بودند و از آن جایی که در اسلام ترورها باید با فتوای مجتهد جامع الشرایط انجام گیرد، ترورهای انجام شده تا ۳۰ تیر ۱۳۳۱ احتمالا با فتوای کاشانی یا یکی از فقهای رهبری اخوان المسلمین انجام می شد.
عبدالحسین قمی یکی دیگر از فعالان فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۸، دکتر زنگنه وزیر آموزش و پرورش را ترور کرد، و در اسفند ۱۳۲۹، رزم آرا نخست وزیر توسط خلیل طهماسبی و با فتوای آیت الله کاشانی ترور شد. خلیل طهماسبی شیفته آیت اله کاشانی بود. ابوالقاسم رفایی در اردیبهشت ۱۳۳۰ قصد ترور دکتر مصدق را داشت.
عبدالحسین واحدی یکی از تئوریسین های فدائیان اسلام اکثر مطالب تئوریک را در مجله زلزله می نوشت. اندیشه التقاطی و ضد ملی و میهنی او تروریسم از نوع بینش اخوان المسلمین مصر را ترویج می داد.
دستگاه امنیتی رژیم شاه در فاصله سال های ۳۰ تا ۳۱ با فدائیان اسلام به علت ضدیتی که با مصدق داشتند، مماشات می کرد و در سال ۱۳۳۴ که علت وجودی آنان برای رژیم از بین رفت، سرکوب شدند.
علوی مقدم، رئیس شهربانی، با اجازه شاه، با نواب صفوی ملاقات هم کرد. در سال تیرماه ۱۳۳۴ مظفر ذوالقدر به سوی علا نخست وزیر، سناریوی فدائیان اسلام را به پایان رساند. علوی مقدم با یاری بختیار و به دستور شاه و با دادستانی آزموده، در شامگاه ۲۷ دی ماه ۱۳۳۴ نواب صفوی و خلیل طهماسبی را تیرباران کردند و این پایان کار ۱۰ ساله یک گروه مسلح اسلامی بود. حوزه علمیه قم هیچ گونه دخالتی در اعدام آنان نکرد و کاشانی مدتی به زندان و سپس به تبعید رفت.
در حاشیه اضافه کنم، که بعد از اعدام فدائیان اسلام در سال ۱۹۵۵، اخوان المسلمین به تلاش افتاد که در سال ۱۹۶۶ به کمک دکتر علی شریعتی، ابراهیم یزدی را مکلف کرده که اتحادیه دانشجویان را در امریکا بر پا کند.
هر چند کاشانی در دوره اول نخست وزیری مصدق از وی حمایت کرد، اما در دوره دوم نخست وزیری به صف مخالفان مصدق پیوست و در مجلس مانع جدی در مقابل دولت دکتر مصدق بود، فدائیان اسلام اعتراف کردند که قبل از ۲۸ مرداد سودای ترور دکتر مصدق را داشتند.
آنان مانع جدی در راه اعتلای جنبش ملی و میهنی سال های ۳۰ تا ۳۲ بودند، و نقش بارزی در ترویج تروریسم اسلامی در ایران داشته و پایه های بربریت حکومت و باورهای فاشیستی مسئولان و رهبران حکومت کنونی در وطن را بنیان گذاشتند.
بقایای فدائیان اسلام در سال ۱۳۴۵ با نام “حزب ملل اسلامی” وارد میدان شدند و در سال۱۳۵۷ نام “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” را بر خود نهادند.
شیفتگی هاشمی رفسنجانی و دلباختگی علی خامنه ای به نواب صفوی
هاشمی رفسنجانی در صفحات ۱۰۸ و ۱۰۹ کتاب “دوران مبارزه” می نویسد:”… در مورد فدائیان اسلام… از هواداران آنها بودم… شهید نواب صفوی و واحدی با شیوه خاصی عمامه می بستند…نواب برای ما مقدس بود و مایه اصلی روحیه سیاسی من بود…”
“تقدس″ والای نواب برای هاشمی، “مایه اصلی روحیه” دستور قتل های زنجیره ای در دوران قدرت هاشمی شد و این اندیشه متاثر از نواب، در سال های ۶۰ تا ۶۷ نقش بارز خود را در “جوان کشی” به نمایش گذاشت و هاشمی را به یکی از شرکای قتل عام مبارزان در تابستان سال ۶۷ تبدیل کرد.
اما “سید علی خامنه ای” شیفتگی بالاتر، وابستگی عقیدتی بیشتر و دلباختگی عمیق تر با نواب صفوی دارد. در تارنمای ایرنا نگاشته شده است:”…نخستین جرقه های سیاسی و مبارزاتی را مجاهد بزرگ شهید نواب صفوی در ذهن من زده است.”
“هنگامی که نواب صفوی با عده ای از فداییان اسلام در سال ۳۱ به مشهد رفته و در مدرسه سلیمان خان، سخنرانی پر هیجانی در موضوع احیای اسلام و حاکمیت احکام الهی ایراد کردند… علی خامنه ای از طلاب مدرسه سلیمان خان بود،… او می گوید؛ « من به شدت تحت تاثیر سخنان آتشین نواب واقع شدم…” و همان وقت جرقه های انگیزش انقلاب اسلامی به وسیله نواب صفوی در من به وجود آمده و هیچ شکی ندارم که اولین آتش را مرحوم نواب در دل ما روشن کرد…”.
بدین ترتیب آتشی بر وطن زده شد و علی خامنه ای از جرقه های انگیزاننده، جرقه ای بر جان میلیون ها ایرانی زد.
Pingback: اَحمد کسروی که بود و چه فَرجامی داشت؟ | Iranianch()
Pingback: اَحمد کسروی که بود و چه فَرجامی داشت؟ – سیروس پارسا()
Pingback: شاپور بختیار: سمبل ملی گرایی، آزادی خواهی و از جان گذشتگی – سیروس پارسا()
Pingback: شاپور بختیار: ملی گرا و آزادی خواه از جان گذشته | وحید کریمنسایی()
Pingback: شاپور بختیار: ملی گرا و آزادی خواه از جان گذشته - وحید کریمنسایی()
Pingback: وحید کریم نسایی()
Pingback: چرا باید اسلام را نقد کرد و مورد پرسش و کنکاش قرار داد؟ – چلیپا درنقد اسلام و بشارت مسیح()
Pingback: چرا باید اسلام را نقد کنیم؟ – نقد اسلام و دین()