باز هم همان تابو های همیشگی که ملّت در بند ایران همواره گرفتارشان بودند و هستند و خواهند بود. تابو هایی که با گذر زمان رنگ و روی تازه تری به خود می گیرند و هر روز داستان ها و روایت های بیشتری در موردشان عرضه می شود.
یکی از این تابو ها که حتّی نزدیک شدن به اسم نوشته شده اش بر تکّه ای کاغذ یا پارچه خوف و وحشت را در دل ایرانیان می اندازد، امام زمان است.
ترسی که آن ها را به یاد عاقبت وحشتناکی که در جهان آخرت در انتظار آن هاست، اگر آن ها نام مهدی موعود را بدون سلام و صلوات ببرند، ترسی که هزار و چهارصد سال است گریبان ما ملّت فرهنگ باخته را گرفته و قصد رها کردن ندارد که هیچ، هر روز با شیوه ی جدیدتری همانند پتکی بر ستون زندگی هایمان ضربه های سهمگینی می زند.
اخیراً محمود احمدی نژاد اعلام کرده است که این پول یارانه ها مال امام زمان است و حضرت شخصاً مسائل مربوط به یارانه ها را هدایت می فرمایند.
مردم خرد باخته اگر تا دیروز هم مشکلی با یارانه ها و افزایش قیمت ها و سخت تر شدن زندگی ها داشتند، از امروز بسیار شاد و خرسندند و گل از گلشان شکفته می شود که حضرت صاحب الزمان نظاره گر یارانه های ماست و خودشان این پول ها را از جیب مبارکشان در آورده و بین ما ایرانیان فقیر و بیچاره پخش کرده اند.
هموطن، کمی به خودت بیا، از روی فرزندانت که این قصه ها را برایشان با آب و تاب تعریف می کنی، خجالت بکش، فردای روزگار فرزند تو می شود یکی همانند قاضی صلواتی، در آینده فرزندان شما خرد باختگان از تاریخ و فرهنگ آبا و اجدادیمان چیزی به جای نمی گذارند.
با شما هستم، ای مسلمان دو آتشه ی شیعه ی دوازده امامی. پول یارانه ها را بردار، دست زن و بچّه ات را بگیر و یک سفر برو شیراز، نگاهی به تخت جمشید بیانداز و حال و روز امروزمان را ببین و از روی کوروش و بزرگان این آب و خاک حیا کن و دست بردار از این دین سراسر جهالت و خرافات.
تا کی می خواهی به اسم دین و الله مدینه و محمّد خونخوار و علی آدم کش و حسین ایرانی کش، مشت بر سرت بکوبند و تو ساکت باشی.
تا کی می خواهی بر این باور باشی که روزی مهدی از چاه جمکرانش بیرون می پرد و شمشیر ذولفقار جدّش علی را دست می گیرد و سیصد و سیزده لشگر به استقبالش می روند و دنیا را از شرّ ظالم و ستمگر خلاص می کند؟
این داستان مهدی را با عقلت بشکاف و سبک سنگینش کن، امکان ندارد کسی از چاه جمکران که چند سال پیش چند ایرانی نما آن را ساخته اند، بیرون بیاید، مهدی و جد و آبادش را به زباله دان تاریخ بفرستد.
هم وطن، اصل خویش را پیدا کن، هویت ملیت را بجوی، بزرگان و نیکان این مرز و بوم را بشناس و از کردار و رفتارشان برای فرزندانت قصه ها بگو، به کودکانت بگو که بابک خرمدین، آن وطن پرست شجاع، چگونه در مقابل اعراب و استعمارشان ایستاد و شهامت داشته باش و بگو که اعراب، با وحشی گری که در خون آن هاست و محمّد و خاندانش سمبل این خونخواری ها و تجاوز ها هستند، با بابک ما چه کردند.
هم وطن، شجاعت داشته باش و بگو، این تازیان با زنان و فرزندان و مردان ما چه کردند. تعریف کن از دورانی که اعراب از دختران پارسی به جای کنیز و برده ی استفاده می کردند و اکنون نیز به لطف حکومت از هفت پشت عربی که بر ایران فرمانروایی می کنند، باز هم ما و نوامیس ما کنیز و بازیچه ی اعراب بادیه نشین پا برهنه هستند.
هم وطن، این داستان ها را برایشان تعریف کن و بعد خواهی دید که روح بابک در دل و جان فرزندانت حلول خواهد کرد و راه زندگیشان را به سمت و سوی راه و روش بابک ها سوق می دهند.
هموطن مسلمان که هم از اسب افتاده ای، هم از اصل؛
مهدی موعود تو نواده ی اشرار و گردن کشانی است که ایرانت را ویران کردند، نوه ی محمد ی است که تمام علمش در زیر شکمش خلاصه شده بود و حتی به بزغاله ها و پسران خردسال هم رحم نکرد.
حضرت حجّت تو، نوه ی علی است، قاتل سنگدلی که از کشته های ایرانیان، پشته ساخته بود و چه سرهای بیشماری که به دست او از تن جدا شدند.
همان علی که دخترکان ایرانی را به زور به عقد پسرانش در آورد و حتّی شاهزاده خانوم های ایرانی را هم به اسیری گرفت، و آنان را میان تازیان بخش نمود.
مهدی شما، نوه ی رضا است، کسی که آمد و بر مردم ایران حکومت کرد و سمبل استثمار عرب بر عجم است. همان رضا یی که در حد و اندازه های خدا بزرگش کرده اید و می تواند انواع و اقسام امراض را تشخیص دهد و درمان کند. همان رضا یی که با قفل و زنجیر، خودتان را به ضریحش که از پول از گلوی مردم بریده شده، و یا بهتر بگویم از پولی که از ملت ایران دزدیده شده، ساخته اند، می بندید تا شفا بگیرید.
امام رضای شفا دهنده شما، کسی بود که خود ندانسته و ناآگاهانه انگور زهر آلود را خورد و مرد. آیا تا به حال به این فکر افتاده ای که چگونه پزشکی ماهر همانند رضا، مسموم شد و مرد؟ برای این که او هیچ چیز بیشتر از یک عرب مارمولک خور جنایت پیشه نبوده و نیست. شماها بزرگش کرده اید، شما ها بت ساخته اید از این پا پتی های بی بتّه.
اگر امام رضای شما که ولیعهد بود به خلافت می رسید، یک حکومتی مانند دوران خمینی در ایران آن زمان پیاده می شد. اگر خمینی را هم به جای تبعید به ترکیه، به یکی از شهرهای دور ایران تبعید کرده بودند، ما اکنون دچار این حکومت مالیخولیایی نبودیم. خوشبختانه، بعضی اگرها، مانند دانستن زهر خوردن امام رضا بهتر شد که انجام نگردید، وگرنه ما سرنوشت بد تری داشتیم.
هموطن به خودت بیا و از اسارت این دین که مایه ی همه ی بد بختی های ما ایرانی هاست، خود را رها کن و در راه آزادی وطنت، همانند بابک، بجنگ و مبارزه کن.
حال می توانی قدری فکر کنی و با مراجعه به تاریخ و عقلت، به خود آیی، و یا می توانی هر بد و بیراهی که دلت می خواهد به من کافر مرتد محارب بی دین بگویی و اشک شوق بریزی که آقایتان مهدی دارد بر یارانه های شما نیز نظارت می کند و پس از آن سختی های زندگی یارانه ایتان هم برایتان شیرین می شود، چرا که حضرت قائم پول ها را به حسابتان می ریزد.
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش – باز جوید روزگار وصل خویش