باز هم اعدام، باز هم تن های بی گناهی که به خاطر دفاع از حق خود، برای پس گرفتن رای شان، برای حمایت از جنبش سبز و سر آخر به خاطر به قدرت رسیدن میرحسین موسوی به بالای دار کشیده شدند.
در این برهه ی زمانی که طبق آمار سازمان های جهانی، جمهوری اسلامی در هر هشت ساعت یک نفر را اعدام می کند، رهبران جنبش سبز در رابطه با اعدام جوانان و مردمان ایران زمین، لب های خویش را دوخته اند، و در رابطه با مصر و تونس و الجزایر بیانیه می دهند.
جناب آقای میرحسین موسوی، آیا جان مردمی که به خاطر تو سبز پوشیدند و قدم به خیابان ها نهادند و امروز بر چوبه ی دار بوسه می زنند، کم ارزش تر و بی اهمیت تر از مردم مصر و انقلابشان است که هیچ حرفی در رابطه با این جنایات نمی زنی؟.
آقای میرحسین موسوی، می دانی چقدر این سکوتت مارا به یاد سال های دور می اندازد؟ شما به طور کلی، سیاست سکوت در قبال اعدام و کشتار ایرانیان بی گناه را، از سال ۶۷ به اینور پیشه کرده اید.
احسنت به شما و هزاران ماشاالله به این شجاعت و روح لطیفتان که اینقدر با این کشت و کشتار ها آزار میبیند که شما سکوت می کنید و حرف نمی زنید. چه رشادتی از خودت نشان می دهی آقای نخست وزیر امام راحل!
باور بفرمایید اگر شما در رابطه با مصر بیانیه صادر نمی کردید، آن بینوایان از همه جا بی خبر، دسته جمعی از چاله به چاه می افتادند، ولی خدا را شکر که شما، رهبر جنبش اعتراضی مردم ایران، اینقدر به فکر اعراب و مشکلاتشان هستید که خود و اطرافیانتان را به زحمت انداختید و با اینکه از مبارزه ی نفس گیرتان در ایران و برای آزادی خسته بودید و به هن هن افتاده بودید، قلم را برداشتید و یک بیانیه ی همچین بزک دوزک شده برای ملّت درمانده ی مصر، صادر فرمودید.
خسته نباشید سرلشگر سبز، واقعاً که مبارزه ی طاقت فرسایی بود و این بیانیه ی شما، حتماً نقش به سزایی در آزادی مردم ایران، ایفا خواهد کرد!
میرحسین موسوی، خبر داری که زهرا بهرامی نیز به جمع کشته شدگان عاشورایی پیوست؟ خبر داری که او یک مادر بود؟ احتمالاً قصد نداری که یک بیانیه صادر کنی برای کودک بیچاره اش که از مادر یتیم شده است به خاطر تو و بازی که به راه انداختی، و او را به صبر و استقامت دعوت کنی و در آن بیانیه برایش دم بزنی از دوران طلایی امامت؟.
راستی گفتم دوران طلایی امام، یادم افتاد که باید چیزی به تو بگویم، میرحسین جان، ایران رنگ و بوی خاوران به خود گرفته است، مگر نه؟ تو نیز این را حس کرده ای که اینگونه داری خود را به آب و آتش میزنی تا فرزندان شجاع این مرز و بوم از زیر تیغ نجات دهی؟.
آقای موسوی، شما حتماً جایی در روایات اهل بیت خوانده ای که سکوت در برابر ظلم و کشت و کشتار و اعدام، منجر به پیروزی می شود، که اینگونه مهر سکوت بر لبان خود زده اید، و گرنه که جنبش از شما انتظار بیشتری از این همه سکوت سرسام آور داشت.
میرحسین، با سکوت تو، دردی دوا نمی شود، با حرف نزدن و لال مانی گرفتن، نمی توان گامی در راه آزادی و شکست این همه خفقان و دیکتاتوری برداشت.
میرحسین، این همه جوان کشته شده و می شوند، این همه مادر و پدر به بالای دار کشیده می شوند و چه بسیار کودکانی که باید از بی پدری و یا بی مادری رنج ببرند. فشار اقتصادی کمر مردم را شکسته و هر روز دردی تازه بر مشکلات و دردهای پیشین ملّت اضافه می شود، ایران دارد با سرعت خارق العاده ای به درّه ی ژرفی سقوط می کند و تو به عنوان کسی که رهبری این مردم معترض را بر عهده گرفته ای، جز سکوت های طولانی، کار دیگری نکرده ای.
دیگر وقتش رسیده است، که با تو نیز خداحافظی کنیم و تو را بسپاریم به امامت و دوران طلاییش، آن زمان هم آن همه کشتار کردید و تو سکوت کردی و ادعا کردی که از چیزی خبر نداری.
جای بس تاسف و شرمساری است که نخست وزیر یک مملکت، از کشتار مردمش بی خبر باشد. ولی میرحسین، آن موقع بی خبر بودی، امروز که ما همه چیز را شسته و رفته به گوشت می رسانیم، فردا باز نگویی من بی خبر بودم که خیلی دروغ بزرگی خواهد بود ها، حتی بزرگ تر از دروغی که در رابطه با خاوران گفته ای.
آری میرحسین، با دوران طلایی امامت و اوج افتخارتان که سال شصت و هفت بود، خوش باش و بیخیال ما و ایران و جنبش ما شو. خداحافظ میرحسین موسوی دروغگوی خط امامی که همواره در برابر کشت و کشتار سکوت می کنی.