اکنون بیش از دو دهه می گذرد که ما در پی سرنگونی رژیم نامناسب و دیکتاتور حاکم بر خودیم، ولی توفیق نیافته ایم. رژیم ولایت وقیح روز به روز پروارتر ،و گردن کلفت تر می شود، در حالی که ملت مصیبت زده ما روز به روز پژمرده، ناتوان، و لاغرتر می گردد.
هم زمان با این فرسایش ملی، و مردمی، کشور کهن و تاریخی امان نیز فروکش کرده، و لنگ لنگان در مسیر تاریخ به جای پیشروی، و در مسیر مدنیت و شهری گری، در جهت خلاف آن گام بر می دارد.
حال، علت چیست؟ کوتاهی از کجاست؟.
علت را باید در سیاست غلط خودمان جستجو کنیم. سیاست نادرستی که موجب گردیده میان مردم و اقشار ملت چند دستگی و جدایی به وجود آمده، اتحاد و همآهنگی وجود نداشته باشد.
همان سیاست «خودی»، و « غیرخودی»، که از آغاز ورود خمینی به ایران به وجود آمد. آنان که دربست و کورکورانه و یا از روی فرصت طلبی خود را بی چون و چرا وابسته به رژیم، روش سیاسی، و کارکرد او می دانند، « خودی» به شمار آمده، و دیگر جمعیت انبوه ایران، « غیر خودی»، و یا بیگانه به شمار می آیند. این سیاست غلط وتفرقه افکن، کم و بیش با وجود چند دستگی در جنبش سبز نیز دیده می شود.
دوسال پیش بدنبال تقلب رژیم در انتخابات، و برگزیدن احمدی نژاد که مورد نفرت همگان بود، مردم فرصت یافتند که به گرد آقای موسوی و آقای کروبی جمع شوند. این همایش و تجمع به معنای آن نبود که مردم از گذشته و عملکرد آین دو بزرگوار خشنود و خوسند بودند. بلکه انتظار داشتند و تصور می کردند که این دونفر سیاست کاملاً مردمی و دور از اشتباهات گذشته در پیش گرفته باشند.
بدبختانه این دونفر که انسان های شریف و محترمی نیز هستند، نتوانستند ویا نخواستند دقیقاً در راه منافع اکثریت مردم قرار بگیرند. ما در این جا این کمبود و نارسایی ها را بررسی می کنیم.
امید وارم گروه سبز و طرفداران سرسخت آقایان کروبی و موسوی چشم خرد خود را باز کنند، و بی تعصب به این نکات توجه نمایند:
۱- جنبش سبز از آغاز، با برگزیدن عنوان «سبز» برای گروه خود، ترس و وحشتی در دل نزدیک به ۱۵ میلیون اهل تسنن، دیگر باورانی چون زردشتی، یهودی، آسوری، ارمنی، بهایی ، و یا ناباوران به دین در این کشور به وجود آورد. نتیجه آن، دلسردی، جدایی، و دوری گزیدن شاید نزدیک به ۲۵ میلیون نفر از مردم این کشور از رستاخیز کنونی باشد.
اکنون بیش از ۴ سده است که مردم این کشور با قدرت گرفتن شیعه و علم کردن پرچم سبز شیعه گری رنج برده اند، و در تنگنا و فشار دیکتاتوری مذهبی قرار گرفته اند.
اگر به تاریخ شیعه گری نگاه کنید، ملت ما شاید از آخوندها به ویژه آخوندهای شیعه، بیشترین صدمه و آسیب را دیده، و به اصطلاح مارگزیده شده اند، تا آن جا که از ریسمان سفید و سیاه نیز وحشت دارند.
نمونه خیانت ها را می توان در آخوندهای «سید» دوران مشروطیت مانند سید محمد طباطبائی وسید عبدالله بهبهانی که دل خوشی به مشروطیت نداشتند، و گهگاه مخالفت خود را نشان می دادند، ویا سید علی سیستانی که مانند شیخ فضل الله و خمینی می اندیشید واین چنین فتوا می داد: « ا لمشروطه کفر و المشروطه طلب کافر ماله مباح ودمه هدر» [۱ ].
. ویا بعدها، کسانی چون؛ سیدجمال الدین اسدآبادی، خمینی، و یا جانشین او خامنه ای، که همگی آخوندهای سیدی بودند وه به ایران خیانت کردند، و از واژه سید و سبز خاطرات بدی در ذهن مردم ایران گذاشتند، نام برد.
شعار بی مسمای «یاحسین، میرحسین»، نیز همان اثر منفی در دل سرد کردن، و پراکنده نمودن جمعیت ۲۵ میلیونی خواهد داشت که در بالا بدان اشاره رفت.
۲- جنایت های خمینی بی حد و حصر، و برگ های سیاهی از تاریخ کشورمان را اشغال می کند. کشتن دلاوران ارتش، فرزندان پاک و سلحشور ایران، کشتار وحشیانه کردهای دلاور، بی حرمتی و در حقیقت کشتن آیت الله شریعتمداری انسان وا رسته و والا مقام، اعدام انسان های فرهیخته و ارزشمند باخدمات فرهنگی و علمی چون مهندس ریاضی پدر مهندسین ایران، دکتر فرخ رو پارسا، بانوی بزرگوار و فرهیخته، دارای خدمات بیشمار فرهنگی، رفتار زشت و کشتار گروههای چپ که خود عامل بزرگی در پای گرفتن این رژیم بوده اند، و بالاتر از همه اعدام چندین هزار جوان برومند و دلاور در زندان ها، در سال ۶۷-۶۸ به دستور خمینی، بیکار کردن، و یا تحت تعقیب قرار دادن استادان دانشمند و باتجربه، به خواست خمینی و به دست شخص نادان و کوته فکری چون عبدالکریم سروش، دهها، و صدها جنایات و ندانم کاری دیگر، زخم بزرگی بر دل و اندیشه میلیون ها از مردم ایران گذاشته است.
آقای موسوی، همسرشان، و آقای کروبی با توصیف و تمجید از انقلاب مقدس اسلامی، و دوران طلایی خمینی، که خودشان نیز مسئول و در خدمت رژیم بوده اند، ۲۵ میلیون مردم اشاره شده در بالا را دلسرد و گوشه گیر نمودند.
بنابراین، به خوبی دیده می شود که ایران با داشتن حدود ۱۷۰ شهر، و جمعیتی برابر ۷۰ میلیون ناراضی و مخالف این رژیم، روز گذشته، اول اسفند، تنها در چند شهر تهران، اصفهان، شیراز، مهاباد، و کمی هم در سنندج در این رستاخیز شرکت نمودند. تظاهرات در مهاباد و سنندج هم نه به خاطر همراهی و همکاری با جنبش سبز بوده، بلکه برای گرامی داشت کشته شدن جوان برومند و فرهیخته کرد، صانع ژاله می باشد.
هنگامی که تنها در چهار شهر مردم قیام می کنند، و در سراسر ایران ساکت می مانند، دلیل اصلی آن، جبهه گیری جنبش سبز، و وابستگی رهبران آن به رژیم کشتارگر خمینی است.
در چنین شرایطی، رژیم می تواند نیروهای خود را به آسانی از شهرها جا به جا کند، و به شهرهای درحال انقلاب منتقل سازد.
هنگامی که کرج، قزوین، قم، ساوه، دماوند، کاشان، اراک، سمنان ساکت و آرام است، رژیم با خیال راحت نیروهای این شهرها را به تهران می برد، و به کشتار، دستگیری، و پراکنده کردن جوانان جان بر کف ما می کند.
۳- در همه جنگ ها و نبردهای جهانی هنگامی یک طرف برنده بوده ، که با پشتیبانی همه جانبه و به طور پیوسته، و مدام، به دشمن یورش آورد، و بدو مجال نفس کشیدن، و ترمیم نیرو نداده، تا دشمن را خسته، ناتوان، و زمین گیر نماید.
و اما آنچه اقایان کروبی و موسوی انجام دادند، نه تنها نتوانستند و نخواستند همکاری و همراهی اکثریت مردم را به وجود آورند، اعلام تظاهرات به صورت پراکنده نیز به رژیم فرصت تجدید قوا و برنامه ریزی جدید داده است.
در تظاهرات گوناگون سال گذشته که هربار بیش از چند میلیون مردم به خیابان ها آمده بودند و رژیم در حالت عقب نشینی و به هم پاشیدگی بود، فرمان آتش پس داده شد، و مردم به خانه های خود باز گشتند، و یا از سوی آقایان کروبی و موسوی کسی جلودار و مشوق آنان نشد تا به مقاومت و ایستادگی خود ادامه دهند.
تظاهرات ۲۵ بهمن بسیار موفقیت آمیز بود ولی به دلیل گوناگون از جمله سرمای شب و یا بارندگی ادامه نیافت. بنابراین به فاصله ۵ روز تا اول اسفند، رژیم فرصت یافت تا به تجدید قوا و برنامه ریزی جدید پردازد.
فرستادن جوانان با دست خالی در برابر دشمن خونریز و بی رحم که تادندان مسلح است، آن هم بدون برنامه و بدون رهبرهای شناخته شده علاقمند و در خط مردمی نتیجه ای جز به خاک و خون کشیده شدن جوانان، کاهش نیروی انسانی، و نهایتاً دلسردی نخواهد بود.
این ویدیو نشان می دهد که چگونه جوانان دلاور و به پا خاسته شیراز با نداشتن رهبر قدرتمند و سلاحی که بتوانند در برابر جنایت رژیم ایستادگی کنند و به مبارزه می ردازند، به ناچار برای حفظ جان خود فرار می کنند. حال، آقای موسوی و شریکانشان به دنبال پایداری و پابرجایی رژیم کشتارگر اسلامی اند، این بدبختی می تواند سالیانی دیگر ادامه یابد.
۴- بودن افرادی مانند کدیور، اشکوری، ۷۲ شهید زنده و شماری دیگر مانند گروه مشارکت در جنبش سبز که پشتیبان و طرفدار غزه، لبنان، وسوریه هستند و به منافع مردم ایران دلبستگی ندارند، همچنین کسانی مانند خانم مسیح علی نژاد که سرپوش روی اشتباهات جنبش سبز می گذارند، و به انتقاد کنندگانی چون آقای حسن داعی حمله می کنند، مردم را بیشتر و بیشتر دلزده و نا امید از جنبش سبز می کند، و مردمی بودن آن را مورد شک و تردید قرار می دهد.
برخورد تند و بی منطق خانم مسیح علی نژاد با آقای حسن داعی نمایان گر آنست که در جنبش سبز نیز چهره هایی هستند که تحمل شنیدن کمترین انتقادی را ندارند، و با مغلطه کاری و بی منطقی با دیگران رفتار بدی از خود نشان می دهند.
۵- نکته دیگر این که وقتی در شهرهای ایران فریاد مرگ برخامنه ای، و مرگ بر دیکتاتور بلند است، چرا و به چه دلیل آقایان کروبی و موسوی ویا مشاورانشان رسماً اعلام نمی کنند که برنامه جنبش سبز برکناری رژیم اسلامی، و به وجود آوردن یک رژیم سکولار دموکراسی مردمی است؟. این عمل نادرست رهبران انقلاب بازهم علت دیگری است بر دلسردی، نا امیدی، و کناره گرفتن میلیون ها نیروی فعال کشور است.
هنگامی که فریاد مرگ بر خامنه ای در آسمان بلند است، برای خامنه ای و صدها آخوند، پاسدار، و بسیجی وابسته به او تفاوت نمی کند که رهبران انقلاب ساختار شکن هستند، یا نیستند.
خامنه ای با مدارک قتل، جنایت، و دزدی هایی که از آخوندها، پاسداران، و بسیجی تهیه کرده، آنان می دانند که مرگ خامنه ای یعنی مرگ همه آن ها. حال، شما هرچه می خواهید شعار دهید که ساختار شکن نیستید، تنها به دنبال رفرم و تغییر سطحی می باشید.
مثالی است که می گویند وقتی در جویباری آب مورچه ای را باخود برد، فریاد برآورد: «دنیا را آب برد». این مثال خامنه ای است. مرگ خامنه ای یعنی نابودی جهان، و از میان رفتن اسلام.
راه چاره چیست؟ چه کار باید کرد؟.
ما شدیداً بر این باوریم که آقایان موسوی و کروبی باید صد در صد در راه مردم باشند و نکات زیر را که بی تردید خواسته مردم ایران است عمل کنند:
۱- همان گونه که گفته شد، خواسته مردم ایران سرنگونی کامل رژیم اسلامی، و برپایی یک حکومت سکولار مردمی است.
۲- آخوندها، بسیجی، پاسداران، امنیتی، و مزدورانی که وابسته به رژیمند، و اگر به مردم پیوند نخورند، در دادگاههای مردمی به عنوان خیانت به مردم و کشور محاکمه خواهند شد. این موضوع باید بارها و بارها، تکرار شود تا این جنایتکاران به خود آیند.
۳- آقایان موسوی، و کروبی باید برای اقوام ایرانی مانند آذری، کرد، بلوچ، لر، و دیگر باوران دینی و مذهبی پیام دوستی فرستاده، و علاقمندی خود را به آنان به اثبات رسانند.
۴- آنان که بافرصت طلبی و سوای خواسته و منافع مردم ایران، و به نفع تازیان در جنبش سبز راه یافته اند، یا آنان که با تلخی و رفتار زشت خود با انتقاد کنندگان برخورد می کنند، و گروه مشارکت و عده ای که خواستار بقای این رژیمند، یا از جنبش سبز کنار روند، و یا ساکت بمانند و اظهار نظر نسنجیده ننمایند. این رفتارهای ناپسند به زیان مردم، و در راه بقای رژیم ولایت وقیح خواهد بود.
۵- دیگر این که اگر آقایان موسوی و کروبی نمی توانند و یا نمی خواهند در راه نیازهای مردم و کشور باشند، بهتر است به کنار روند، و اجازه دهند جوانان جان بر کف، و یا آن هایی که به جرم فعالیت سیاسی سال ها در زندان بوده اند، رهبری جنبش را بر عهده بگیرند.
در پایان، این چنین برداشت می شود زمانی ما می توانیم بردشمن خونخوار و بی رحم پیروز شویم، که یک هم آهنگی و رستاخیز ملی در سراسر کشور از هر شهر و ده به وجود آید. پیروزی ما هنگامی است که از روی پیکرگندیده صدها آخوند، بسیجی، پاسدار، و مزدور گذشته باشیم.
[۱ ] گزارش وقایع مشهد، به قلم دکتر احمد خان، ضمیمه مشروطه گیلان – چاپ محمد روشن- ص ۱۲۸- برگرفته از ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران- نوشته فریدون آدمیت- انتشارات پیام- چاپخانه زر- چ۱- ص ۲۶۰-۲۶۲
Pingback: Tweets that mention آقای موسوی، راهی که شما می روید به ترکستان است، شما به یک خانه تکانی نیاز دارید | فضول محله -- Topsy.com()