اکنون ما با یک دشمن تا دندان مسلح، بی گذشت و جنایت کار روبروایم. رژیمی که کمترین ارزشی برای جان انسان ها قائل نیست. یک ملت بزرگ و متمدن را برده، بنده، و کارگر و گماشته خود می داند. رژیمی که بانوان، نیمی از جمعیت پویای کشور را کلفت، پرستار، کنیز، خدمتکار، و وسیله عیش و نوش، و تفریح خود به شمار می آورد، و کودکان را در آن جایی برای خودنمایی نیست.
رژیمی که شاید نزدیک به چهار میلیون خردباخته، به نام امت اسلامی، مزدوران، فرصت طلبان، کاسه لیسان، پاسدار، بسیجی، امنیتی، را «خودی»، و ۷۰ میلیون دیگر از جمعیت ایران را «غیر خودی»، و « بیگانه»، می داند.
رژیم ولایت وقیح، از آخوند بادستار، و بی دستار تشکیل شده، و در فرهنگ آنان از آزادی، دموکراسی، برابری، عدالت، قانونمندی، محبت، دوستی، شادی،عشق، صمیمیت، فداکاری، و ایثارگری اثری نیست.
۱۴۰۰ سال تاریخ کشور اشغال شده امان به دست بیابان گردان عربستان، بارها این موضوع را به اثبات رسانده، و دیگر جای اندیشیدن، و یا بحث و گفتگو نیست. هرگونه دگر اندیشی، و فرار از این حقیقت تلخ تاریخی، دلیل بر نادانی و نا آگاهی است، و یا سودجویی، و فرصت طلبی، و خیانت به مردم و این سرزمین.
آیا ما به یک اتفاق و همبستگی ملی رسیده ایم؟.
پاسخ منفی است. در تظاهرات اول اسفند دیدیم که با وجود درخواست زیاد گروههای مخالف رژیم، از میان بیش از ۱۷۰ شهر در ایران، تنها تهران، اصفهان، شیراز، کرمان، و دوشهر از کردستان در تظاهرات شرکت داشتند. تظاهرات کردها هم بیشتر به یاد و خاطره جوان ناکام، صانع ژاله بود.
چرا مردم که این چنین از رژیم، ستم و بیدادگری می بینند، به تظاهرکنندگان نمی پیوندند؟.
مردم دلسردند، و نمی دانند با سرنگونی این رژیم، کار به کجا می انجامد؟. گفتارهای نا امید کننده آقایان موسوی و کروبی مبنی بر حفظ نظام، و ترمیم قانون اساسی، با وجود رژیم جهل و جنایت آخوندی، چیزی را عوض نمی کند. آش همان آش، و کاسه همان کاسه است.
آقایان پرویز دستمالچی و محمد امینی طی نامه سرگشاده ای به آقایان میرحسین موسوی و حجه الاسلام مهدی کروبی نشان می دهند باوجود قانون اساسی کنونی که حق همه کار و همه چیز به ولی وقیح داده شده، شورای نگهبان، شورای مصلحت تشخیص که عموماً با انتصاب ولی وقیح کار می کنند، و بر مجلس شورا نظارت دارند، امکان هیچ بهبودی نیست، و رژیم با همان الگو و ساخت، بدون تغییر خواهد ماند.
بانوان گرامی که نیمی از جمعیت فعال کشورمان را تشکیل می دهند، با وجود هرگونه قانونی که در آن نامی از «اسلام، و یا اسلامی» برده شود، در امان نخواهند بود. زهر و تلخی تبعیض، حق کشی، مردسالاری، اتهامات ناروا و ناموسی، و صدها بدبختی دیگر را در تمام لحظات زندگی اشان با پوست و گوشت خود لمس خواهند کرد.
دیگر باوران، به ویژه بهایی ها، و یهودیان، که از دست رژیم، مزدوران، و خردباختگان مذهبی، بارها به زندان افتادند، ویا مورد توهین و اهانت، و یا اتهام نادرست قرار گرفتند، هرگونه اشاره به حکومت مذهبی را نمی توانند تحمل کنند. در نتیجه در سنگر مخالف هرگونه اصلاحات، و بودن رژیم مذهبی قرار می گیرند.
مردم دلاور آذربایجان، که بارها مورد ستم و بیدادگری رژیم ولایت وقیح قرار گرفته اند، با شرکت نداشتن در حماسه ملی، ناخرسندی و راضی نبودن خود را اعلام داشتند.
کردهای سلحشور، و فرزندان راستین کشورمان، بزرگترین آسیب و صدمه را از این رژیم اسلامی دیده اند. به همان ترتیب، هم میهنان بلوچ نیز از دست پاسداران جنایتکار، بارها، و بارها، قلع و قمع شدند.
آقایان موسوی و کروبی بهتر است کمی به خود بیایند، استخوان لای زخم نگذارند، و با مردم روی راست باشند. آنان به خوبی می دانند هنگامی می توانیم قانون اساسی را تغییر داده، و یا آن را ترمیم کنیم که واژه ای از ولی وقیح و اصولاً جمهوری اسلامی در آن دیده نشود.
گفتن مرگ بر خامنه ای: « مرگ بر ولایت وقیح، و یا مرگ بر حکومت اسلامی» نیست. همان گونه که در پیش گفتیم، از دید ولی وقیح تفاوت نمی کند که فریاد بکشیم: «مرگ بر خامنه ای، زنده باد دیگر تشکیلات»، و یا: «مرگ بر اصل ولایت وقیح، و مرگ بر حکومت اسلامی».
در هردو حال، از آن جا که خامنه ای رها شدن تیرها را به سوی خود می بیند، مزدوران، و امنیتی های خود را تحت راهنمایی و سرپرستی جلاد بزرگ، مجتبی خامنه ای، بیشتر و بیشتر به خیابان ها می فرستد. جوانان را همچنان دستگیر، و به تدریج در زیر چرخ های سلاخی خود، پس از روزها، و هفته ها درد و رنج، آش و لاش، و لت و پار می کند.
این ویدیو نشان می دهد که چگونه مردم لیبی از کتاب سبز اسلامی قذافی و هرچه سبز است روی گردانند، و همه آن ها را پاره پاره کرده، و یا به آتش می کشند.
چاره چیست، و چه باید کرد؟.
باید به یک توافق و اتحاد ملی رسید. باید همه با هم یک صدا و یک فریاد بود. در یک زمان، و درهمه جا قیام کرد. خیابان ها و کوچه های سراسر کشور را پر، و اشغال نمود. هرچه بیشتر، و هرچه زودتر، مبارزه آسان تر، پیروزی نزدیک تر، و تلفات کم تر.
مردم مصر، یمن، و لیبی در خیزش ملی خود، خواستار یک حکومت سکولار مردمی و دموکراسی شدند. مردم لیبی پرچم سبز را که نشانه اسلام خون و شمشیر است پاره پاره کردند، و سوزاندند. به جای آن، پرچم ملی خود را بر افراشتند.
گرچه رنگ سبز، رنگ طبیعت و زیبا است، ولی بدبختانه از ۱۴۰۰ سال پیش، از سوی اسلام به غنیمت و اسارت گرفته شده است. تازیان بیابان گرد با پرچم سبز خود، دنیا را به خاک و خون کشیدند، و ملت ما را به بردگی و اسارت گرفتند. بنابراین، این رنگ برای مردم ایران، مانند قانون اساسی رژیم ولایت وقیح، که بار مذهبی دارد، ناشکون و کراهت آور است.
خوانندگان گرامی، آیا بهتر نیست، و نمی بایست که آقایان موسوی و کروبی با مردم یک رو بوده، و خواسته های آنان، نه فرصت طلبان گرداگردشان را هرچه زودتر اعلام کنند و به دنبال آن باشند. بی تردید، در آن صورت، پشتیبانی بیشترین مردم سراسر ایران را به دنبال خواهند داشت.
حال، اگر می خواهند هم چنان روی سیاست پیشین خود پافشاری کنند که یقیناً بر خلاف خواسته مردم ایران می باشد، بهتر است رسماً کنار بروند تا ملت برای نجات خود از این جرثومه های تاریخ، در فکر و اندیشه دیگری باشد، و بیش از این جوانان مملکت به خاک و خون کشیده نشون
Pingback: ایران در حال ویرانی و ایرانیان غَرق در تَعصبِ مُضحکِ آریایی! – سیروس پارسا()