ما سه تا سه شنبه در پیش رو داریم تا به بهار برسیم. بهار که می آید، سبز و قرمز و مسلمان و یهودی و بی دین نداریم،
بهار که از راه می رسد، همه ی ما ایرانی هستیم و ایران ما آزاد خواهد بود. بیایید تا این سه شنبه ها را با هم بررسی کنیم.
سه شنبه ی اوّل
زادروز میرحسین است، زادروز نخست وزیر وقت امام ولی مردی از جنس مردم است. میر ما، اکنون بازداشت است و خبری از او در دست نیست، ولی ما هستیم، جنبش زنده است، و دلاوران هنوز نفس می کشند و نمی گذارند که میر حسین، احساس تنهایی کند.
بیایید تا میرحسین موسوی را با هم مرور کنیم:
میرحسین موسوی، در روز یازدهم اسفند ماه سال هزار و سیصد و بیست، چشم به جهان گشوده است. در سال هزار و سیصد و چهل و هشت، از دانشگاه ملّی(شهید بهشتی کنونی) مدرک کارشناسی ارشد در رشته ی معماری و شهرسازی دریافت کرده است.
آخرین نخست وزیر ایران است و از سال هزار و سیصد و شصت تا سال هزار و سیصد و شصت و هشت، عهده دار این پست مهم بوده است.
در آن دوران که ایران زیر رگبار توپ و خمپاره و گلوله ی دشمن بود، توانست تا با قدرت در مقابل تمامی مشکلات ایستادگی کند و نگذاشت که فشارهای مالی ناشی از جنگ، کمر مردمش را بشکند.
میرحسین ما، نقص ها و مشکلاتی هم داشت، همان طور که همه دارند. در همان زمان کشتار خاوران نیز اتفاق افتاد ولی کدام نخست وزیری زیر چهارپایه ی یک اعدامی را زده است که موسوی دومی اش باشد؟ اصلاً حتّی اگر می خواست هم نمی توانست تا در مقابل خواست های شیطانی خمینی مقاومت کند.
گرچه میرحسین ما همین امروز هم از دوران طلایی امام سخن می گوید و هنوز هم نسبت به آن دیو خونخوار، ابراز علاقه می کند و بدو عشق می ورزد، ولی او میر حسین است و فقط به این بیاندیش گه اگر او نبود و در کنار مردم برای گرفتن حقِّ شان نمی ایستاد، اکنون جنبش ما، اینقدر قدرتمند نشده بود که به مصر و تونس صادر شود و اسم موج سبز، لرزه بر تن دیکتاتورها بیاندازد.
اصلا اگر میر حسین و شیخ نبودند، تظاهراتی صورت نمی گرفت، اعتراضی نمی شد و معلوم نبود تا کی، خامنه ای جلّاد می خواست با نظام اسلامی-الهی اش بر ما حکومت کند.
پس همه ی ما، حدّاقل یک تشکّر خشک و خالی را برای خدتی که موسوی به ایران کرد، به خاطر همه ی ایستادگی ها و مقاومت هایش، به دلیل ترک نکردن ما و مردم و درخواست هایمان، بدو بدهکاریم.
چه نیکوست که ما، آزادی خواهان ایران زمین، به پاس و گرامیداشت شجاعت این بزرگوار، روز تولّد ایشان را با حضور چشم گیر خود، جشن گرفته و به گوش میر برسانیم، که ما هستیم، همانطور که تو با ما بودی.
میر ما، مرد سبز و مظلوم جنبش ما، آغازگر دوره ی اعتراضی جدید و به شکل امروز ایران زمین، به همراه همسر محترمشان، توسّط مزدوران دیو سیاه، در قلعه دیوان، قلعه ای بس تیره و تار، مانند قلب ملایان، به نام قلعه فلک الافلاک، اسیر است. او نمی تواند از بچه های خود هم دیدن کند.
براستی این دیوان چقدر بدجنس و هولناکند. قلب و روحشان هردو سیاه، و از ذغال هم سیاه تر است. حال، ما چه کار بکنیم تا میر حسینمان را از چنگال این دژخیمان نجات دهیم؟.
بر ماست که با اتّحادی بی نظیر و با برنامه ی مشخٌص و حساب شده، حضور به هم رسانیم و آن در آهنی را همراه با تمام دیگر خفقان ها و حصر ها را، از جا بکنیم و بر این اندیشه باشیم که با بهار، آغازی نو را برای میهن مان، رقم خواهیم زد.
نلسن مندلا ی ایران زمین، زادروزت خسجته باد. با تمام عشقی که به دوران طلایی امام داری، با تمام اختلاف سلیقه و نظری که بین من و تو وجود دارد، باز هم دوستت دارم.
دومین سه شنبه
روز زن است. روز مادر، روز فرشتگانی که در بند کشیده شده اند، روز مهربانی و روز از خود گذشتگی است. چه بسیار مادرانی هستند که در این سال، فرزندانشان را در راه آزادی وطن مان، از دست داده اند.
برای اینکه به همه ی آن مادران داغ دیده، ثابت کنیم، که ما نیز با آن ها همدل و همصدا هستیم، به پاس همه ی از خود گذشتگی ها و فداکاری هایی که مادرانمان برای بزرگ کردن ما، انجام داده اند، برای آزاد کردن مادر پیر عزیزمان، ایران دوست داشتنی مان، روز مادر، با همه ی مادران و زنان و دخترانی که در این سال ها به آن ها ظلم ناروا شده و به اسم دین توی سرشان زده اند و با صیغه و دیگر اعمال ضد انسانی، زندگی هایشان را نابود کرده اند، همرنگ خواهیم شد و برای دفاع از حقوق از دست رفته ی شان، به جنگ دژخیمان رژیم خواهیم رفت.
سومین سه شنبه
شب آخرین چهار شنبه ی سال است، چهار شنبه سوری می نامیمش. چه ظلم ها و ستم هایی که به فرهنگ و تاریخ گوهر بار ما در این سال ها روا شده، چقدر فرهنگ نازنین مان را خار و ذلیل کرده اند؟.
چند هزار بار تلاش کردند تا عرق ملّی و محبت به مام میهن و افتخار به تاریخ و بزرگان کشورمان و یادگیری و اجرای رسوم و جشن های ملّی-فرهنگی مان را ناچیز نشان دهند و همه ی این زیبایی ها را از بین برده و فرهنگ نداشته و ضعیف اعراب را به زور توی ذهن و تقویم هایمان بگنجانند؟
آخرین سه شنبه، زمان خوبی است، تا به دیکتاتور بفهمانیم، ما فرزندان خلف کوروش بزرگ هستیم، باید به مزدوران درس حسابی بدهیم تا هیچگاه فراموش نکنند که با تاریخ و فرهنگ یک ایرانی نباید بازی کنند و آن ها که تازی صفت و بیگانه پرستند، مجبورند تا از جلوی صف لشگریان فرزندان غیور کوروش، به کناری فرار کنند و یا برای عذرخواهی و اظهار پشیمانی تلاشی بنمایند.
سه شنبه شب، با آتش های باستانی مان، با سنت اهورایی مان، با خون آریایی مان، از خود و دوستان مان در برابر حملات دشمنان دفاع کرده و دودمان دیکتاتور را به آتش خواهیم کشید.
سه شنبه ی آخر سال، فرصت را غنمیت خواهیم شمرد و با همه ی قومیت ها و هموطنانی که در این سال ها نادیده گرفته شده اند و حقوق شان رعایت نشده و دلشان شکسته است، پیوند و میثاقی نا گسستنی خواهیم بست و به یکدیگر قول خواهیم داد تا زمانی که زنده ایم و نفس می کشیم، کرد و آذری و لر و بلوچ و شمالی و جنوبی، دوشادوش یکدیگر، دست در دست هم، برای آزادی میهن عزیزمان، همچون برادران و خواهرانی تنی، می جنگیم و لحظه ای از یاد یکدیگر غافل نخواهیم شد و به دشمن، مجال تفرقه انگیزی میان ما ایرانیان را نمی دهیم و هیچ چیز و هیچ کس و هیچ قدرتی، قادر نخواهد بود، اتحاد میان ما ایرانیان را بر هم زند.
با آرزوی تندرستی و شادکامی برای یکایک هم میهنان دلاور و با شرف و پاک ذات عزیزم.