بخش نخست – دیکتاتوری یعنی چه، و از کجا ناشی می شود؟.
ما کم و بیش با واژه دیکتاتوری آشنا هستیم ولی از حدود، اندازه، و دامنه آن آگاهی نداریم. شاید بهترین ترجمان دیکتاتوری، «زورگویی»، و دیکتاتور،«زورگو» باشد. واژه زورگویی و زورگو برای همگان روشن، و نیازی به شکافتن و بررسی آن نیست. با این شناخت می توان گفت دیکتاتور یا زورگو کسی است که خواسته های خود را با بی منطقی، به دیگران دیکته، و یا به عبارت دیگر تحمیل کند، و حرف خود را بر کرسی نشاند.
با یک نگاه سطحی می بینیم که دیکتاتوری و یا زورگویی، در همه ابعاد جامعه ما وجود دارد، و ما همه روزه با پوست و گوشت و خون خودمان آن را لمس و حس می کنیم.
پدر و مادر، درخانه دیکتاتورند، و اندیشه های خود را بر فرزندان تحمیل می کنند. حتی در انتخاب رنگ پوشش، نوع و نمونه آن، فرزندان را ناچار به پذیرش خواسته خود می نمایند.
هم چنین، مردان، بر همسران خود تسلط دارند، و از خود دیکتاتوری نشان می دهند. در آموزشگاه نیز معلم یک نوع زورگو است و به دانش آموزان در پاره ای موارد بنا به خواسته شخصی خود، که منطقی در آن نیست، دستور می دهد.
در ویدیو تراژدی غمناک امروز مردم ایران را که از دیکتاتوری سید علی خامنه ای نشأت میگیرد مشاهده می کنید. به دلیل وجود دیکتاتوری مذهبی در ایران، مردم ایران زمین همگی در رنج و فقر و سختی به سر می برند و برای دریافت یارانه ها، اینگونه هجوم می برند.
دیکتاتوری در همه رفتار و عملکرد روزانه ما به آسانی دیده می شود. هنگامی که در صف اتوبوس، و یا خرید، تلاش می کنیم تا از دیگران جلو بزنیم، ویا خود را به جلو صف رسانیم، جز زورگویی و دیکتاتوری چیزی نیست.
همچنین در بانک، و یا در رستوران، این روش خلاف قانون از دیگران جلو زدن را همواره دنبال می کنیم که همه این تلاش ها نوعی دیکتاتوری است.
نکته دیگر، از آن جا که شخص دیکتاتور، روی همه خط می کشد و دیگران را قبول ندارد، بنا بر این به گفتار دیگران هم توجهی ندارد، و همه چیز را نشنیده می گیرد.
امروزه در برخورد عقاید سیاسی میان ما ایرانیان، و یا یک گروه سیاسی با گروههای سیاسی دیگر نیز این خودکامگی و زورگویی به میزان زیاد دیده می شود. تا آن جا که گروههای سیاسی، روی همدیگر خط می کشند، و نمی توانند برای یک و یا چند ساعت در یک سالن، و در یک سخنرانی وجود یکدیگر را تحمل کنند.
نتیجه این که هرگروه و یا هرفرد سیاسی، به گروهها و یا افراد دیگر بی اعتنا است، و گهگاهی نیز از بدگویی و انتقاد و سرزنش بی جا نمودن دیگران، و یا در پاره ای از موارد، از دشنام دادن، و تهمت و انگ زدن به گروه و یا فرد دیگر کوتاهی نمی کند.
از آن چه گفته شد، زورگویی و دیکتاتوری هنگامی پدید می آید که در فرد زورگو منطق و دلیل علمی پسندیده وجود نداشته باشد. دیکتاتور دستور می دهد، ولی نمی تواند برای دستور خود دلیلی منطقی بیاورد که با خرد و عقل همراهی داشته باشد.
دستوراتی که هیتلر در زمان جنگ به فرماندهان نظامی خود می داد، همگی بی دلیل و بی منطق بود. هنگامی که فرماندهان، گزارش شکست پی در پی سربازان خود در گرفتن لنینگراد را به آگاهی او می رساندند، پاسخی سوای دستور پیشروی و ادامه به جنگ نداشت. نتیجه این دستورات بی منطق و حساب نشده، گرفتار شدن، و در سرما وگل گیر کردن ارتش آلمان، و نابودی آن بود. تا جایی که از حدود ۲۰۰ هزار سرباز، تنها ۵-۶ هزار تن آنان، پس از ماهها سختی کشیدن، جان سالم به در بردند، و به آلمان باز گشتند.
در زمان جنگ ایران و عراق، پس از بازپس گیری خرمشهر، و بیرون راندن عراقی ها به همت والا و از جان گذشتگی ارتش رزمنده و مردمی ایران، و مردمان سلحشور و بی باک خوزستان از خاک ایران، و همچنین عده ای از پاسداران میهن پرست، سازمان ملل، کشورهای اروپایی و عربی به دست و پا افتادند، و از دولت ایران درخواست آتش پس و امضای صلح نمودند.
دولت عربستان، و کویت پیشنهاد کردند که همه خسارت های جنگ را خواهند پرداخت. ولی خمینی که فردی خودکامه و دیکتاتور بود، با بی خردی، دستور ادامه جنگ داد.
در این تصمیم خصمانه، هاشمی رفسنجانی، خامنه ای، و عده ای از وطن فروشان دیگر برای آن که جمهوری کشتارگر اسلامی جا بیافتد، و مردم، فرصت اعتراض نداشته باشند، به افکار پوسیده و ضد ملی خمینی دامن زدند، و جنگ فرسایشی را به مدت ۶ سال دیگر، و تا شکست قطعی ایران، و نوشیدن جام زهر خمینی ادامه دادند.
بخش دوم، آزادی چیست، و جای آن کجاست؟
این بخش را فردا پخش خواهیم نمود.