ما این روز با شکوه را گرامی می داریم، و به هم میهنانمان، شادباش می گوییم.
ایران، سرزمین دلاوران و وارستگان
ایران، دارای هفت هزار سال سابقه و تجربه زندگی سیاسی، اجتماعی، مدنیت و شهری گری و بیش از ۲۵۰۰ سال تاریخ نوشته شده و مدون است.
پیشرفت ایران در زمینه های گوناگونی چون؛ پدافند و لشکرآرائی، شهرسازی، راهسازی و راهداری، چاپارچی و پست، دفتر داری، ثبت و بایگانی، مهمان داری و تراوری، پزشکی، کشاورزی و دامداری، عموماً پیشتاز و پیشاهنگ کشورهای دیگر جهان ویا دست کم با چند کشور پیشرفته آن زمان برابر بوده است.
از دید باورهای دینی نیز دردورانی که بسیاری از مردم کشورهای جهان بت پرست ویا پیرو خدایانی ساختگی بودند، زرتشت پیامبر و آموزگار بزرگ ایرانی، مردم را با خدای یگانه ای به نام اهورامزدا و به آئین راستین او آشنا کرد. آئینی که مظهر پندار، گفتار، و کردارنیک، یعنی همه خوبی ها، پاکی ها، و راستی های جهانی است، و اززشتی ها، پلیدی ها، خیانت و دروغگوئی دور و برکنار است.
زرتشت در تاریخ ششم فروردین ۳۷۷۸ سال پیش و ۱۷۶۸ سال پیش از زایش مسیح، زرتشت بزرگ در بلخ چشم به جهان گشود. افکار و اندیشه این مرد خردمند، گویای شکوفایی و درخشندگی کشورمان در آن دوران بوده است.
فروکش و ریزش کشورمان، از آموزش راستین زرتشت، تا جامعه پر از فساد و دروغین آخوند.
برای آن که ببینیم ما کجا بودیم، و به کجا رسیدیم، به ناچار به شرح کوتاهی از آن چه بر ما گذشت. می پردازیم:
در سال ۶۴۴ مسیحی، قومی وحشی و بیابانگرد که سالیانی دراز در عربستان به قافله زنی و یورش وتجاوز می پرداختند، درزمان پادشاهی یزدگرد سوم که دوران ضعف وفترت ایران بود، سبعانه و با وحشیگری به کشور ما تاختند، و با خونریزی و کشتارگری مخصوص خود، دختران و زنان و جوانان کشورمان را به اسارت بردند، و در بازارهای مدینه به عنوان کنیز و برده به فروش رساندند.
آنان کشور را به کلی غارت کردند، خانه ها، باغ ها، زمین های کشاورزی، گاو و گوسفند ها را به تصرف خود در آوردند، و صاحبان آنها را به نوکری و غلامی خود درآوردند، ودین سر ا پا کشت و کشتار، جهل و خرافات، و ظلم و بیدادگری خود را به مردم تحمیل کردند.
نیاکان ما در درازای ۶ سده، قربانی بی رحمانه این قوم چپاولگر بیابانی شدند، و مانند بردگان، شبانه روز کوشیدند، نتیجه و حاصل تلاش خود را رایگان در اختیارتازیان گذاشتند. تا آن که هلاکوخان مغول در سال ۶۵۶ هجری، با یورش به بغداد، و از میان بردن المستعصم بالله خلیفه عباسی، ایران را از زیر یوغ تازیان آزاد ساخت، و آنان را از باجگیری، و غارت مستقیم کشورمان، باز داشت.
برداشت و روبرویی ایرانیان، با دین ناخواسته و پرخشونت
دین کشتارگر اسلام همچنان بر روح و روان مردم سنگینی می کرد، و دستورات خشونت بار آن به ویژه بر بانوان کشورمان سراپا تبعیض و ستمگری بود.
در این رابطه، ایرانیان همانگونه که اسب سرکش و یاغی را آرام می کنند، توانستند با بزرگ منشی، بزرگواری و گذشت و فداکاری خود که از آئین زرتشت برخاسته بود، رفته رفته تازیان را نیز رام و بافرهنگ نموده، و از آن دین و آئین پراز خشونت، بیدادگری و جنایت، اسلام نوینی باکرامت و دوستی، گذشت و فداکاری سا زند.
تا آن جا که صفات برجسته و دلاوری پاکبازان و بزرگان ایرانی چون رستم، سیاوش، یعقوب لیث، بابک خرم دین، ویا بانوان بزرگ ایران را به علی، فاطمه و دیگر تازیان نسبت دادند.
شاهان صفوی گسترش دهنده خرافات
مذهب شیعه ای که در زمان شاه اسماعیل صفوی و مذهب اسماعیلی که بعدها، به وسیله حسن صباح در ایران پای گرفت جنبه سیاسی داشت و هدف این بود که چند پارچگی در دین قهار و بیدادگر اسلام به وجود آید. بدیهی است با هدف بسیار سنجیده و با خردمندی تدوین شده بود، اما هر کدام از این دو به ویژه مذهب شیعه، بعدها ، با خرافات دین زرتشت و یهودیت آمیخته شد که تاکنون برای کشورمان خانمان برانداز، و سر آمد همه پس رفتگی و عقب افتادگی امان از جامعه بین المللی شده است.
شاه اسماعیل صفوی با رسمی کردن مذهب شیعه که تنها ۱۵٪ از جمعیت مسلمان آن زمان را تشکیل می داد، توانست ملت ایران را یک پارچه در برابر هجوم ترکان و ازبکان قراد دهد، و بخش های جدا شده از ایران را بازپس گرفته، و یک پارچگی و همبستگی ایران و ایرانیان را به دست آورد.
در برابر این خدمت بزرگ، از آن جا که او آخوندهایی از سوریه، لبنان، و عراق به ایران آورد، و جانشینانش در خرافات فرو رفتند، و به گسترش و اشاعه آن پرداختند، نتیجه شیعه خرافاتی بود که از آن زمان به بعد، کشورمان را در سراشیبی سقوط قرار داد، تا بدین جا که امروز شاهد آنیم.
علت وا پس گرایی و بازماندگی ما
کشور ما که در گذشته پیشرفته تر از سرزمین رومیان و در صدر تاریخ جهان و پیشاهنگ کشورهای دیگر بود، هم اکنون در پائین ترین رده تاریخی خود به زور دست و پا می زند. چنان که از ایتالیای کنونی که بخش کوچکی از سر زمین پهناور رومیان است، دهها سال پس مانده تر است. حال، علت این همه پس رفتگی و شکست چیست و از کجا است؟. از دید نگارنده، شکست ما بر این اساس است:
۱- استبداد و زورگوئی شاهان،
۲- همکاری آخوند با شاهان،
۳- بهره برداری و سودجویی کشوری بیگانه.
هرکدام از این نمونه ها، موضوع یک یا چند مقاله است که می توان در آینده بدان ها پرداخت.
چگونه انقلاب مردمی سال ۵۷ در کام آخوند فرو رفت؟.
درسال ۱۳۵۷مردم ما در فضای بسته سیاسی آنروز، با نداشتن حزب، فرد، ویاگروه سیاسی، و بانداشتن شناختی از آخوند و عملکرد او در تخریب کشورمان، به آخوند پناه بردند. رژیم جنون و جنایت آخوندی رونوشت و برداشت کوچکی از یورش تازیان به کشورمان است.
هم میهنان ما از اسلام راستین تازی آگاهی و تجربه ای نداشتند. تجربه آنان، تنها اسلام آمیخته با فرهنگ والا ومالامال از انسانیت های ایرانی بود.
نگارنده از کودکی خود به خوبی به یاد می آورم که پدر ومادرم شبانه روز از دروغ نگفتن، راستی، محبت، گذشت، و همه سجایای خوب ایرانی به نام سجایای دین اسلام در گوش ما زمزمه می کردند.
حال، که هم میهنان ما دراین سی سال بخشی از اسلام ملایم و آرام پرورش یافته ۱۴۰۰ سال را تجربه کرده اند، به ویژه نسل سوخته کشورمان می توانند به جور و ستم و بی دادگری که در طی چند قرن یورش و استیلای تازی برکشورمان وارد آمد، و نسل های بسیاری از خردمندان و سیاستمداران ما سوختند و ازمیان رفتند، به یاد آورند و بر این تازیان یورش گر ضد انسان وضد بشر نفرین فرستند.
نکته پایانی:
از آن چه گفته شد، برای نجات خود و کشورمان، باید به فرهنگ از میان رفته، رنگ باخته، و آلوده با خرافات و دروغ بیاندیشیم، و در پالایش و پاک کردن آن از پلیدی ها بکوشیم. برای این کار نیاز است که با دین واقعی اسلام، نه آن چه آخوند با سیاست استثمارگرانه دولت انگلیس به ما گفته اند، با مراجعه به نوشته های تاریخ نویسان بزرگ اسلام و تاریخ درست کشورمان، و دیدگاههای چکامه سرایان، و نویسندگان اندیشمند ایرانی آشنا شویم. وگرنه، سالیانی دیگر، با زهرپاشی و خردزدایی آخوند، ما همچنان در طلسم خرافات باقی خواهیم ماند.
ما هرچه بیشتر بر دامنه دانش و آگاهی خود بر این گونه موضوع ها افزایش دهیم، از خرافات، و کوته فکری امان کاهش یافته، و می توانیم چراغ راه نسل های آینده باشیم.
Pingback: دعوت در اسلام یعنی؛ اجبار و دیکتاتوری بر روی همه انسان ها | iranzadh()