به تازگی آگاهی یافتیم که آقای دکتر اسماعیل نوری علا، و همسر گرامی اشان خانم شکوه میرزادگی در تلاشند تا با ایجاد یک رهبری موقت ملی در آمریکا، همبستگی به وجود آورند و در برابر رژیم خودنمایی کنند.
هدف آقای نوری علاء در برگزیدن شورای رهبری چیست؟.
ما آقای نوری علاء را یک ایرانی درست و دلبسته به فرهنگ و سیاست ایران می دانیم. ولی بر این باوریم که هدف باید نخست سرنگونی رژیم باشد، و بهتر بود ایشان تلاش خود را در گردآوری گروههای مختلف می کردند که بارژیم به مبارزه پردازند، تا برگزیدن شورای رهبری.
در این ویدیو آقای نوری علا با آقای میبدی در تلویزیون پارس گفتگو دارد. ایشان هدف از گزینش شورای رهبری را بیان می کند، در این میان شاهدوستانی که کالیفرنیا را اشغال کرده اند، به ایشان هجوم آوردند که چرا با شاهزاده چنین برخوردی شده است؟. حال، نمی دانیم آقای نوری علا از کجا از جانب مردم ایران مأموریت یافتند که به دنبال دولت موقت بگردند؟.
چنانچه در شرایط کنونی اگر قرار باشد یک شورای رهبری برگزیده شود، باید میان زندانیان سیاسی، و جوانانی باشد که در ایران روبروی رژیم ایستاده اند، و همه روزه تاوان شهامت و میهن دوستی خود را پس می دهند.
آیا میان انسان های سیاسی زجر کشیده مانند امیر انتظام، ارژنگ داودی، محمد نوری زاده ،حشمت الله تبرزدی، منصوراصانلو، نسرین ستوده، بهاره هدایت، و صدها انسان های از جان گذشته دیگر که اجتماع ایران را به خوبی می شناسند، و همه دشواری ها را با پوست و گوشت خود لمس کرده اند، ویا میان تظاهر کنندگان که از خود سابقه ای نشان داده اند، نمی توان چهره هایی را برگزید تا به جهانیان شناسانده شده، ومصونیت سیاسی نیز پیداکنند؟.
به گفته دیگر، کسانی می توانند رهبر باشند، و در شورای رهبری انتخاب شوند که دارای ویژگی های زیر باشند:
۱ – تجربه خوبی از مشکلات و مسائل ایرانیان در گوشه و کنار کشور داشته باشند. در این جا شنیدن مطرح نیست، لمس کردن، و در گیر بودن مهم است.
۲ – گذشته سیاسی بد و ضد مردمی نداشته باشند .
۳ – بیشتر فعالیت سیاسی آنان به ویژه در سال های اخیر درون ایران باشد.
۴ – به یک حکومت سکولار و دموکراسی معتقد باشند، و بدان عمل کنند.
بدیهی است انتخاب رنگ سبز آقای نوری علاء، ایشان را از سکولاریسم بیرون می برد. زیرا رنگ سبز، خواسته و ناخواسته دارای بار مذهبی است، و زیبنده یک رژیم سکولار نمی باشد.
چرا از آزادی آفریقای جنوبی درس نمی گیریم؟.
نلسون مندلا نزدیک به سی سال در بند رژیم نژادپرست آفریقای جنوبی بود. مردم آفریقا او را به رهبری خود برگزیدند، و به دنبال رهبر و یا شورای رهبری وارداتی نبودند که از کشورهای غربی بیاورند. سرانجام، نلسن مندلا از زندان رهایی یافت ، و در سن ۷۶ سالگی کشور خود را به دموکراسی رساند.
دولت آمریکا را هم دیدیم که یک رهبر وارداتی برا ی افغانستان آوردند که چندان کم و کسری از القاعده ندارد.
چه کسانی در خارج از کشور در انتظار اشغال پست رهبری اند؟.
گرچه شمار زیادی از ایرانیان در اندیشه رهبری آینده ایراننند، ولی در میان آنان که برای خود حساب رهبر بودن باز کرده اند، و گروهی سیاهی لشکر نیز به دورشان جمعند عبارتند از:
شاهزاده پهلوی، و آقای مسعود رجوی.
الف – رهبری شاهزاده پهلوی
شاهزاده در سال ۱۳۳۹ در تهران پای به جهان گشود، و پیش از سرنگونی رژیم شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷، در سن ۱۷ سالگی ایران را ترک نموده است.
پیداست که زندگی کودکی و نوجوانی شاهزاده در میان درباریان، و در آن فضای بسته همراه با تملق و چاپلوسی همراهان، نمی توانسته تجربه و برداشتی از بافت اجتماعی و شرایط زندگی مردم ایران، سوای جسته و گریخته شنیدن گزارش هایی برای ایشان داشته باشد.
پدر ایشان هم به جای آگاهی دادن فرزند خود به مسائل درون ایران، ایشان را به نزد کیسینجر به کاخ سپید فرستاد تا پایه های سلطنت خود و فرزندش را محکم و استوارتر سازد.
شادروان شاه هم اطلاعات اندک، ناقص، و نادرستی از زندگی و مشکلات مردم داشت که موضوع گفتار امروز ما نیست. حال، چنانچه گروه شاهدوستان بخواهند با بی منطقی به ناسزاگویی پردازند، ما در یک یا چند مقاله بدان خواهیم پرداخت که چگونه فشارهای گوناگون اقتصادی، اجتماعی، زورگویی، تبعیض، تجاوز، و جنایت های پراکنده دور از چشم و آگاهی پدر ایشان موجب انقلاب سال ۱۳۵۷ شد.
شاهزاده پهلوی که مرد محترم، و تا اندازه ای آگاه به مسائل سیاسی جهان است، بی تردید آگاهی و درک درستی از درون ایران ندارد. برداشت سیاسی شاهزاده هم عموماً همان برداشت های کسانی است که ایشان را احاطه کرده اند. آن ها همه چیز را در توسل و پناه بردن به کاخ سپید واشنگتن، دربار انگلیس، و دولت های دیگر می دانند.
هنگامی که گفته می شود پرزیدنت کارتر انقلاب ۵۷ را به وجود آورد، ویا تا دولت های غربی نخواهند و اجازه ندهند، همه تلاش های مردم ایران بیهوده است، توهین به خرد و شعور مردم ایران است که انقلاب کردند. و یا انقلاب کشورهای خاورمیانه عملکرد و خواسته دولت های غرب است، مسخره ترین برداشت سیاسی و نادیده گرفتن تلاش و خواسته های مردم تونس، مصر، بحرین، یمن، و لیبی است.
ب – آقای مسعود رجوی
آقای رجوی که خود پرورنده و به وجود آورنده ولایت وقیح و سیستم کشتارگر ایران است، به دنبال یک رژیم مذهبی دیکتاتوری شبیه رژیم کنونی است.
گرچه جوانان مجاهد، انسان های پاکباخته و درستی می باشند، ولی مشروعیت و حقانیت این گروه با وجود چنین رهبران، و روش سیاسی بی تردید مورد تأیید ایرانیان درون کشور نخواهد بود.
ما با بسیاری از مردم به ویژه جوانان در درون کشور به گفتگو نشستیم و دیدگاههای آنان را در این جا برشمردیم.
کوتاهی از آن چه گفته شد
از آن چه گفته شد می توان این طور نتیجه گیری کرد:
الف – نخست باید همه تلاشهای درون و برون مرزی صرف سرنگونی رژیم شود.
ب – اگر بنا باشد که رهبر و یا شورای رهبری برگزیده شود، بهتر است از زندانیان و فعالان سیاسی درون ایران بهره برداری شود،
در شرایطی که آقای نوری علاء در سانفرانسیسکو به رأی گیری پرداخته اند، سپاه شاهپرست که هیچ چیز و هیچکس را سوای زور و چماق، و دیکتاتوری، آن هم زیر پرچم آمریکا و اسرائیل قبول ندارند، گردهم آمده در آن ناحیه، با سر وصدا و دشنام دادن، حقی برای دهان باز کردن دیگران نخواهند گذاشت، و انتخاب شورای موقت رهبری ایشان که اکنون مناسبتی ندارد، با انتصاب شخص شاهزاده به پایان خواهد رسید.
ما بر این باوریم که شاهزاده پهلوی و دیگر مدعیان سیاست می توانند در فردای آزاد ایران، حزب و گروه خود را به مردم بشناسانند تا مردم بدان ها رأی دهند. در آن صورت هرکدام بیشترین رأی را بیاورند، به پارلمان راه پیدا کنند.