این مقاله در اردیبهشت ما ۱۳۹۰ نگاشته شده ولی از آنجا که جنبش سبز در تخریب انقلاب مردم و کشاندن جوانان بیگناه به خیابان ها و سپردن آنان در دست جلادان رژیم با رژیم در حال همکاری اند، بازهم مسیر انحرافی این جنبش را به آگاهی خوانندگان خود می رسانیم:
در ادامه ی تصمیمات و راه کارهای تاثیر گذار و رهایی بخش “شورای هماهنگی راه سبز امید” و “فیس بوک بیست و پنجم بهمن” و دیگر فاضلان و ادیبان و فیلسوفان اصلاح طلب و سبز اللهی، این بار وبسایت تحلیلی کلمه، طی اقدامی انتحاری، برگ برنده و ضامن آزادی ملّت در بند ایران را که چشم امیدشان بدین “سبز اللهی” هاست را رو کرد و از این پدیده ی بشری و این نبوغ رزمندگی و شجاعت ذاتی اصلاح طلبی پرده برداری کرد و طی مراسمی همانند همیشه “خودمانی” و به دور از گوش و چشم نا محرم که همانا گوش و چشم مردم ایران زمین باشد، در رابطه با چگونگی انجام به دور از خطر این نقشه ی حساب شده و این روش مبارزه ی کارشناسی شده، با روشن فکران اسلامی شان، به بحث و بررسی پرداختند.
ایشان ضمن فرستادن سلام و صلوات به روح پر فتوح “امام راحلشان” و همچنین آرزوی دسته جمعی برای “برگشت به دوران طلایی امام” و همچنین دعا و زیارت و نماز برای “طول عمر هر چه بیشتر انقلاب اسلامی شان” و نیز فرستادن لعن و نفرین به روح پدر و مادر هر آن کس که رای شان را دزدید و اعلام برادری و همیاری با کشور دوست و مسلمان “لبنان”، فرمودند که “کپمین نامه نویسی به میرحسین و رهنورد” رسماً آغاز به کار کرده است.
هموطن عزیزی که این نگاشته را تا بدین جا خوانده ای و گاه نیز خندیده ای، باید خدمت شما گرامی عرض کنم که مطلبی که خواندی، کاملا جدی است و هیچگونه مزاح و شوخی در آن جایی ندارد. سبزاللهی هایی که تا به همین امروز، هر آنچه که از دستشان بر آمده تا این رژیم منحوس را حفظ کنند و فقط و فقط مهره های بازی را عوض کنند، بیکار ننشسته اند و همانطور که مشاهده می فرمایید، سخت در تلاش هستند تا ضمن خرج کردن سرمایه ی های دزدی شده از کشورمان توسط اربابان رنگ و وارنگ شان در گوشه گوشه ی این کره ی خاکی به خصوص در شهرهایی همانند “آکسفورد” و “پاریس” و “لندن”، کاری نیز برای پیش بردن اهداف جنبش سبز بکنند. در ایران هم بیکار ننشسته اند.
آقای موسوی چند صد جوان بیکاره را با حقوقی ناچیز استخدام کرده اند تا در برنامه کامپیوتری راهگشای او باشند. هم اکنون نیز آنان هرکدام یک سطر و یا دوسطر در ذکر سجایای جنبش سبز و حمایت از رهبر دربندشان در این نامه فرامایشی که سراپا تبلیغ برای به هم آوردن و گرآوری مردم واگشته از این جنبش وابسته به سیستمند، می نویسند و در پیام سایت کلمه که سرتاپای آن از ایرانی بودن به دور است، و وابستگی شدید خود را به تازیان نشان می دهد، به چاپ می رسانند. غافل از این که آب ریخته را نمی توان جمع کرد، و ملت دلسرد و جداشده را نمی توان باردیگر گول زد. مقاله های گذشته ما این موضوع را به خوبی نشان می دهد. البته اگر غرضی در کار نبود، و آقای موسوی اندکی به ایران و ایرانی بودن می اندیشید، به سفارشات دوستانه ما و دیگران کمی تأمل می کرد.
مردم سوریه، نه جنبش سبزی دارند که سر سرانش با سر سران رژیم جنایتکارش در یک آخور باشد ، نه شورای هماهنگی برای باز کردن راه امید و آزادی دارد که مسئولانش را نه کسی دیده و نه کسی می شناسد و معلوم نیست راه کارها و روش هایی که ارائه می دهد طبق دستور کدامین فرمانده ی سپاه صادر شده است ، نه روزنامه نگاران و نویسندگانی دارند که به جای همرنگ شدن با مردم و منعکس کردن صدایشان و کمک به آن ها برای رسیدن به خواسته هایشان خود را با نام بی معنای “اصلاح طلب” از طیف مردم جدا کرده و ساز خودشان و اربابانشان را می زنند و جنبش مردمی را نیز که شش دانگ به نام خودشان سند زده اند، آزادی خواهان سوری هم عکس هیچ احدی را که روزی سر در طویله ی دولت زورگویشان داشته را بر در و دیوار اتاق هایشان نزده اند و مثل ما، از روباه مکّار مفت خوری همانند “خاتمی” سمبل و بت نساخته اند.
نه ابراهیم نبوی و نه محسن سازگارا و نه کدیور و سروش و مهاجرانی هایی دارند که این غول بی شاخ و دم اسلامی، کار دستی خود آن هاست و حال نشسته باشند آن سر دنیا و فرمان لنگش کن برای مبارزان خیابانی صادر کنند، آن ها مسیح های وابسته به جناح و حزب هم ندارند که هر زمان که احساس شکست کنند از درد کمر و اسهال بچّه و دعوای خانوادگی برای مردم قصّه سر هم کنند و از سر غرور و از خود راضی بودن، از شخص خودشان برای مردم و زندانیان، قهرمانی کاغذی بسازند که شب ها به خواب زندانیان در بند می روند و به آن ها نوید آزادی و هوای تازه می بخشند.
نه دکانی به نام “جرس” دارند و نه مغازه ای به اسم “روز آنلاین” و نه تئاتر و خیمه شب بازی و عروسک گردانی ” کلمه” که امروز خبر تولید کنند و فردایش تکذیب و روز بعدش همه ی این بازیگران این فیلم نامه ی از پیش نوشته شده، با قلم هایشان به جان یکدیگر بیافتند تا مردم را سرگرم بازی های خویش کرده باشند. مردم سوریه، همه با هم در یک جناحند. آنان انگشتان دستی هستند که گره شده اند و به شکل مشتی سهمگین درآمده اند و قلب دیکتاتوری را نشانه می گیرند.
جنگ مردم سوریه تنها با رژیم بشار اسد نیست، بلکه با حزب محافظه کار انگلیس است که سرمایه گذار و صاحب اصلی آن کشورند. تنها حزبی که مردم سوریه را می تواند راضی کند، حزب و گروه و دسته ی آزادی خواهی است. جوانان سوری دلاور با هم در خیابان ها می مانند، با هم در عزای کشته شدگانشان شرکت می کنند، با هم گلوله می خورند و می میرند و دوباره با هم به خیابان ها می روند و دست از مبارزه بر نمی دارند.
حال نیز با این اوصاف و شرایط، پیشنهاد من به بازیگران و فیلمنامه نویسان “کلمه” و امثال هم این است که پس از به ثمر رسانیدن و به دست آوردن اهداف و نتایج مطلوب از این طرح که از بس شجاعانه و خطرناک است، بیشتر به خودسوزی میماند، کمپینی را برای یافتن و پیدا کردن خاک مناسب برای بر سر ریختن، و در همان زمان، کمپین دیگری را برای اطّلاع رسانی به عوام و تمامی مردم ایران زمین برای دانستن روز و ساعت مشخص و این که خاک را از کجا و چگونه تامین کنند، تشکیل دهند و همه چیز که به نحو احسن انجام شد، سر انجام “کپین ریختن خاک بر سر خودمان” را تشکیل داده و پس از هر حرکت و راهکاری که توسط “کلمه” و “شورای هماهنگی راه سبز امید” و دیگر دست اندر کاران اصلاح طلب و سبزاللهی، ارائه می شود، این مراسم ملّی-سیاسی-فرهنگی که ریشه در تاریخ این مرز و بوم دارد، به طور هماهنگ در سراسر کشور انجام شود. دوستان خارج نشین وابسته به جنبش سبز نیز می توانند به طور نمادین در جلوی درب سازمان ملل حضور به هم رسانند و کمی خود را “خاک بر سر” کنند.