دربخش نخست گفته شد که بمب گذاری انتحاری یک پدیده جهانی است، و تنها مربوط به بلوچستان، یا خاورمیانه نمی شود. به عنوان نمونه، بمب گذاری انتحاری سقوط با هواپیمای جنگی درون کشتی های آمریکایی در جریان جنگ دوم جهانی و حمله با هواپیما به برج های دو قلوی مرکز تجارت نیویورک در سال ۲۰۰۱، و مانند آن را یاد آور شدیم. اکنون دنباله مقاله در بخش دو:
جمهوری اسلامی همواره تاکید می کند که تفکر و اندیشه “عملیات انتحاری” جندالله زایده افکار متحجر و سلفی و وهابی رایج در آنسوی مرز است. سالهاست که در بلوچستان پاکستان نیز جدالی بسیار مرگبار و به مراتب خشن تر بین ستیزه جویان استقلال طلب بلوچ نظیر جبهه متحد آزادیبخش بلوچ، جبهه آزادیبخش بلوچستان و ارتش آزادیبخش بلوچستان از یک سو، و ارتش پاکستان از سوی دیگر در جریان است. در مصاف با ارتش تا به دندان مسلح و “بیرحم” پاکستان، صدها جنگجوی بلوچ بی محابا کشته شده اند و بیش از ۱۳۷۵ فعال مدنی، سکولار و بیگناه بلوچ توسط سازمان اطلاعاتی مخوف ارتش پاکستان بنام آی اِس آی (ISI) ربوده و به طرز فجیعی کشته شده اند.
اما در آن جدال فاکتور مذهب بر علیه مذهب وجود ندارد چون هر دو طرف سُنی مذهب می باشند؛ و به همین دلیل تا به امروز، علیرغم جنایت های باورنکردنی و غیر قابل توصیف ارتش پاکستان بر علیه بلوچها و قرابت فیزیکی و همجوار بودن بلوچ های پاکستان با گروههای سلفی ـ جهادی طالبان و القاعده، حتی یک فقره بمب گذاری استشهادی توسط بلوچهای پاکستان صورت نگرفته است.
وانگهی در بلوچستان ِ پاکستان حداقل فضای سیاسی برای حضور احزاب و سازمانهای مطرح سیاسی بلوچ که همگی سکولار و علناً مخالف دولت نیز هستند وجود دارد و اکثر آنها شیوه مخالفت مدنی، سکولاریسم و راهکار سیاسی ـ پارلمانی مبارزه را برگزیده اند. وانگهی مذهب حتی از کوچکترین و کم رنگترین نقش و یا جایگاهی در بین صدها جریان و سازمان مدنی و سیاسی بلوچ ها در پاکستان برخوردار نیست.
اما در بلوچستان ایران حتی ملایم ترین اعتراض قانونی و بعضاً حتی واخواست ساده و معمولی شهروندان بلوچ و سنی مذهب با زندان و شکنجه و خشونت بیرحمانه ای از سوی نیروهای امنیتی ـ اطلاعاتی پاسخ داده می شود. جمهوری اسلامی از یک سو علاوه بر انسداد کامل همه راهکارهای مدنی در بلوچستان ِ ایران، با اعمال تبعیض و تحقیر روزمره هویت فرهنگی ملی و زبانی مردم بلوچ؛ مذهب را در مقابل مذهب قرار داده است، و از سوی دیگر فرهنگ و آرمانخواهی “جهادی” و “استشهادی” را اسطوره سازی می کند. بر خلاف پاکستان، افغانستان، عراق و بقیه صحنه های عملیات استشهادی، که افراد مذهبی از کشورهای مختلف در آن شرکت دارند؛ همه “استشهادیون” جندالله در بلوچستان ِ ایران چشم به گیتی ناسازگار گشوده و بلوچ هستند.
سایت درگاه پاسخگویی با مسائل دینی جمهوری اسلامی در پاسخ به این سوال که آیا عملیات استشهادی جائز است یا حکم خودکشی را دارد، عملیات استشهادی برای احقاق حقوق را بعنوان راهبردی استراتژک تائید می کند.
بسیجی های سرشناس نظیر حسین الله کرم نیز بر این نکته اصرار می ورزند که عملیات استشهادی، عملیاتی دفاعی است و در چارچوب استراتژی مقاومت قرار دارد و موقعی به اجرا در میآید که ابزار دیگری برای دفاع در دسترس نباشد.
پایگاه اینترنتی حوزه نیز نظرات مشابهی دارد. حوزه با تجلیل “فرهنگ ایثار، شهادت و فداکاری” ادعا می کند که “با توجه به ادله موجود می توان با اطمینان از جواز شروعیت بلکه از فضیلت و ارزش عملیات استشهادی سخن گفت”.
محمد علی صمدی سخنگوی ستاد پاسداشت شهدای نهضت جهانی اسلام نیز خبر از ثبت نام چهل هزار داوطلب عملیات استشهادی خبر می دهد.
سایت آفتاب وابسته به حکومت نیز با رجوع به فقه شیعه و ادلٌه مذهبی، یافته های پروفسور رابرت پئیپ را در راستای تائید دیدگاه تشیع در مورد عملیات استشهادی مورد بررسی قرار داده و می نویسد: ” اهمیت نظریه پئیپ از آن روست که با تکیه بر داده های آماری از سال ۱۹۸۰ میلادی، نوعی از عقلانیت و انتخاب عقلانی معطوف به هدف در مجموعه عملیات انتحاری را تبیین و گزارش می کند.
شاید بتوان تبیین رابرت پئیپ را درآمدی بر طرح تبیین دیدگاههای مذهبی شیعه در خصوص این پدیده تلقی کرد، زیرا دیدگاههای شیعی نیز ماهیت این نوع عملیات را ذیل “دفاع مشروع” و در قالب “جهاد دفاعی” ارزیابی می کنند و از این حیث دیدگاه شیعی در باب جهاد با مجموعه مذاهب اهل سُنت (حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی) تفاوت های استراتژیک دارند”.
آفتاب با استناد با کشفیات سه دهه اخیر می نویسد: “عملیات انتحاری اقدامی استراتژیک است و بیشتر مهاجمان انتحاری افراد جزمگرا و از لحاظ روانی گوشه نشین و پرخاشگر نیستند، بلکه سیاسی و در پی اهداف سیاسی هستند؛ و منطق استراتژیک آنان ناظر بر “اهداف سرزمینی” و یا منطقه ای برای کسب نوعی خودمختاری و یا امتیازات و خواسته های ملی (قومی) است. آفتاب در ادامه می نویسد: ” طی بیست سال گذشته، تروریست های انتحاری چنین اندیشیده اند که این نوع عملیات تنها راه ممکن و موثر است”.
نـظـریـه “انتقامجویی انتحاری به نیابت از جمع سرکوب شده”:
پروفسور رابرت پئیپ نیز در تشریح یافته های خود در مجموعه مصاحبه های رادئویی که در اینترنت نیز موجود می باشد و شنیدن آنها را به خوانندگان پیشنهاد می کنم به مکانیسم “مقاومت از فرط استیصال” و یا “انتقامجویی به نیابت از جمع” در مقابل تحقیر جمعی و “اشغالگری” می پردازد. وی دلیل ریشه ای برای رشد بمبگذاری انتحاری را وجود شکاف فاحش (اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و مذهبی) بین “جامعه اشغالگر” و “جامعه اشغال شده” می بیند.
وی نه تنها با مطالعه حضور نیروهای فرانسوی و آمریکایی در لبنان، فلسطین اشغالی، عراق، افغانستان و حضور مستشاران آمریکایی و حملات هواپیماهای بدون سرنشین در پاکستان، که سرزمین های مستقل سیاسی ـ بین المللی هستند، بلکه با مطالعه کارشناسانه و مستند مناطقی نظیر شبه جزیره جفنا در سریلانکا، که ببرهای تامل آن را به مثابه “اشغال شده” توسط ارتش سریلانکا تلقی می کنند؛ و یا کردستان ترکیه که ستیزه جویان کرد ِ ترکیه نیز آن را به مثابه “اشغال شده” توسط ارتش ترکیه می پندارند، به سنخیت بین علت و معلول از دیدگاه “ملت اشغال شده” و یا مردمانی نظیر تامل های سریلانکا و یا کردهای ترکیه، و حتی چچن های روسیه و کشمیری های هندوستان، که تجربه روزمره خود را عملا ً شبیه “اشغال شدگان” توسط نظامیان دولت مرکزی می بینند، می پردازد.
پروفسور رابرت پئیپ که از طرف کنگره آمریکا دعوت شده بود تا نتایج تحقیقات علمی خود را در اختیار سیاستمداران آمریکایی قرار دهد، به کنگره آمریکا گفت که تجربه سی ساله کشورهای مختلف نشان می دهد که بهترین راه برای پیشگیری بمبگذاری انتحاری، پایان “حالت اشغال” و یا خاتمه دادن به شرایطی که تصور و حس ذهنی “اشغال شده” را بوجود می آورد، و همجنین انتقال قدرت به مردم محلی و تحت ستم آن استان، ایالت و یا کشور می باشد.
اخیرا ً در یک گزارش ۱۴۰ صفحه ای و جامع توسط سازمان ملل در مورد بمبگذاری های انتحاری در افغانستان، نماینده دبیرکل سازمان ملل در افغانستان از تاثیر حاشیه ای و محدود اقدامات نظامی و امنیتی بر علیه انتحاریون یاد کرد و تاکید را بر رفع فاکتورهای نارضایتی مردم، و احقاق حقوق و خواسته های آنها گذاشته است.
تحقیقات گسترده دکتر انات برکو و دکتر ادنا هرِز بر روی محیط (بستر اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) مستعد برای پرورش و رویش عوامل انتحاری و نقش اعتقادات فرهنگی و مذهبی در استخدام و آماده سازی آنها متمرکز شده است. نتیجه گیری آنها بر این پایه استوار است که اساس بمبگذاری انتحاری یک “حرکت انتقامجویانه”بر علیه “تحقیر جمعی” می باشد که به نوعی منعکس کننده هنجارها و ناهنجارهای نهفته در بافت سیاسی ـ اجتماعی و منعکس کننده ساختارهای آسیب پذیر موجود و (مدافع) ارزش های رایج در جامعه می باشد. آنها با استناد به فاکتورهای مهم دفع (Push) و جذب (Pull)، معتقد هستند که برای جلوگیری از پدیده بمبگذاری باید بستر اجتماعی، فرهنگی، مذهبی مستعد پرورش بمبگذار انتحاری را تغییر داد.
یک هیأت تخصصی مسلمان از خاور میانه مرکب از پرفسور یاسر ال سید و پرفسور مصطفی از موسسه روانپزشکی دانشگاه عین الشمس قاهره و پرفسور محسن خلیل از مجتمع روانپزشکی العمل در عربستان، با تاکید بر محکومیت خشونت و انسان کـُشی از طریق عملیات انتحاری، یافته های خود را در مورد ذهنیت بمبگذار انتحاری، در کنفرانس سالانه اتحادیه روانپزشکان آمریکا در نیواورلیان ِ آمریکا در تابستان سال ٢٠١٠ ارائه دادند. بعقیده آنها در هر جامعه ای گروهی اقلیت زندگی می کنند که از بیعدالتی، تبعیض و سرکوب رنج می برند، و به همین دلیل بسوی خشونت انتحاری روی می آورند.
عباسعلی نورا نماینده اصولگرای مجلس از استان سیستان و بلوچستان که تیتر برجسته وب سایت وی “ما با ولایت زنده ایم” می باشد در مقاله ای در باب فقر گسترده در استان و علل آن می نویسد: ” باید اذعان کرد که ریشه فقر در نابرابری و محرومیت ازقابلیت و توانمندی است. وی با اشاره به مقوله آسیب های فقر بر جامعه، ناامنی ها، آشوب ها، پدیده تروریسم، جنگ های داخلی، تحجر و جهل را تماما ً محصول و معلول فقر و تنگدستی می شمارد.
بر طبق گزارش خبرگزاری فارس حتی استاندار نیز معتقد است که سیستان و بلوچستان نیازمند تغییر نگاه ملی است.
پروفسور سلطانعلی مـیـر از دانشگاه سیستان و بلوچستان در مصاحبه با تلویزیون انگلیسی زبان جمهوری اسلامی اذعان می کند که جندالله با بهره برداری از “مشکلات”، حساسیت ها و “نارسائی های” موجود در استان یارگیری می کند.
مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی رهبر اهل سنت و امام جمعه زاهدان نیز ریشه های ناامنی را در تبعیض و نابرابری بین مذاهب و قومیتهای استان و در فقر و بیکاری می بیند. برخی از پژوشگران از جمله پرفسور مارتا کرنشاو کارشناس و مولف چندین کتاب در مورد تروریسم انتحاری، و پرفسور ائمـی پدازُر، مولف کتاب “تروریسم انتحاری” که روند مبارزات خشونت بار کـُردهای پی ک ک در کردستان ترکیه و ببرهای تامل در سریلانکا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است، ادعا می کنند که گروه های ستیزه جو زمانی به عملیات انتحاری، بعنوان گزینه آخرین, روی می آورند، که بقیه راه های مبارزه کاملا ً مسدود و یا ناکام شده باشند.
ذهنیت و آرمانگرایی بمبگذاری انتحاری در بلوچستان:
با توجه به یافته های پرفسور رابرت پئیپ و دیگران در مورد مقوله “حالت و مناسبات اشغالگری” ونقش آن در ذهنیت ِ ناآرام و معترض بمبگذار انتحاری؛ نکته حائز اهمیت این است که تا قبل از اوایل سال ۱۳۸۷، جندالله در ادبیات خود تاکید چندانی بر واژه “اشغال بلوچستان” و یا “اشغالگران زابلی و شیعه” نداشت؛ و حتی برای رفع هر گونه شبهه ای اسم خود را به “جنبش مقاومت مردمی ایران” تغییر داده بود.
اما از اوایل سال ۱۳۸۷ به بعد، واژه “اشغال” و “مقاومت بر علیه اشغالگران کافر صفوی” در ادبیات جندالله برجسته شده است. بمبگذاری انتحاری در بلوچستان پدیده جدیدی است که برای اولین بار صبحگاه دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷ توسط عبدالغفور ریگی برادر کوچکتر عبدالمالک ریگی انجام شد.
اگرچه قبل از آن تعداد انگشت شماری از نوجوانان مذهبی بلوچ ِ ایرانی به صفوف “جهادیون افغان” از جمله مجاهدین و طالبان گرویده بودند و بعضاً نیز در عملیات انتحاری (استشهادی) در افغانستان کشته شده بودند. در میان جوانان بلوچ سه برادر بزرگتر ِ خالد شیخ محمد مرد شماره سه القاعده و طراح اصلی فاجعه یازه سپتامبر در نیویورک، بنام های زاهد، عابد، و عارف نیز همانند خود وی و برخی از خویشاوندان نزدیکش نظیر محمد، مـُراد و یوسف “رمضی یوسف” در اوائل دهه ۸۰ میلادی به صف جهاد در افغانستان پیوستند.
عابد و عارف در افغانستان کشته شدند. خانواده خالد شیخ که اصالتاً از شهرستان سرباز بلوچستان ِ ایران می باشند، برای امرار معاش، همانند بسیاری از بلوچها، به کویت مهاجرت کرده بودند. بسیاری از علمای مذهبی بلوچستان از منطقه سرباز هستند و بهمین دلیل سرباز بعنوان “دارلایمان بلوچستان” معروف است.
با این حال همه افراد ذکر شده تحت تاثیر تعلیمات مذهبی در خارج از بلوچستان قرار گرفته بودند. وانگهی علیرغم استعمال واژه های نامناسب در کمیسیون رسمی و ملی تحقیقات حمله تروریستی به آمریکا (کمیسیون ۱۱ سپتامبر) که خالد شیخ محمد و خویشاوندان او را تحت عنوان نامناسب “گروه سه بلوچ تروریست” بعنوان مسئولین محوری و طراحان اصلی ۱۱ سپتامبر قلمداد کرده است؛ بلوچها انسان های بسیار با فرهنگ و با مدارا هستند که همواره قربانی خشونت دیگران بوده اند.
تاثیر پذیری برونی مـُهلک خالد شیخ محمد و اعضای خانواده وی درکویت و جندالله در افغانستان و پاکستان از “جهادیون” و “استشهادیون” بنیادگرا بوده است و نه از مذهب حنفی اکثریت بلوچها و یا فرهنگ دیرینه و اصیل، انسان ـ محور و خشونت گریز بلوچ. اساتید بلوچ و علمای اهل سنت بلوچستان عملیات انتحاری جندالله را محکوم کرده اند. از جمله مولوی عبدالرحمن ملازهی (سربازی) امام جمعه اهل سنت چابهار، که در سایت جندالله بنام تفتان از وی بنام شیخ الحدیث و امام جمعه محبوب چابهار یاد شده است.
در مصاحبه تلویزیونی بعد از بمبگذاری چابهار، بمبگذاران انتحاری جندالله را گناهکار و مستحق آتش جهنم نامیده بود. اگر چه همانگونه که سطور پیشین اشاره شد متاسفانه در بلوچستان عده بسیار محدودی از علما به تبعیت از رژیم از عملیات استشهادی در عراق، افغانستان و سرزمین های اشغالی حمایت می کنند. با اینحال مولانا عبدالحمید اسماعیل زهی امام جمعه اهل سنت زاهدان کشتار انسانها اعم از مسلمان و یا کافر را حرام دانسته و بارها چنین عملیاتی را محکوم کرده است. وی در آخرین سخنرانی خود به ریشه های معضل “تروریسم انتحاری” اشاره نمود که با یافته های علمی بیان شده در این مقاله همخوانی کامل دارد.
اولین عملیات بمبگذاری انتحاری در بلوچستان در دی ماه ۱۳۸۷ توسط عبدالغفور ریگی، برادر کوچکتر عبدالمالک ریگی بنیانگزار جندالله در قرارگاه نیروهای انتظامی در شهر سراوان صورت گرفت. بعضی از طرفداران جندالله او را “شهید فهمیده بلوچستان” لقب داده اند؛ و سایت های وابسته به جندالله او را ادمه دهنده واقعی راه نهضت حُسینی کربلا لقب داده اند.
جندالله در اعلامیه خود انگیزه بمبگذاری را انتقامجویی از تخریب مدرسه دینی اهل سنت در عظیم آباد زابل اعلام کرد. در اعلامیه آمده بود: “این اولین عملیات استشهادی جنبش مقاومت می باشد که رهبر جنبش از خانواده خود آن را آغاز نمود و به امید الله این عملیات آغازی است برای عملیاتهای استشهادی در بلوچستان”.
برگزیدن و یا داوطلب شدن عضو خانواده برای عملیات انتحاری مختص بلوچستان نیست. مـُراد طوالبی بمبگذار انتحاری فلسطینی که بدلیل نقض فنی چاشنی جلیقه انتحاریش توسط مامورین اسرائیلی دستگیر شده بود، نیز توسط برادر بزرگترش انتخاب شده بود. مـُراد می گوید: من دست های برادرم را بوسیدم چون او می خواست چیز با ارزش و گرانبهایی (بهشت) را به من بدهد.
در نامه (وصیتنامه) عبدالغفور ریگی نیز به همرزمانش آمده است: ” این یقین را دارم که وعده الله حق است و جای من در فردوس اعلی (عالی) است”. آیا براستی انگیزه اصلی عبدالغفور ریگی رفتن هر چه سریعتر به “فردوس اعلی” بود یا عوامل دیگری در سوق دادن وی بسوی”بمبگذاری انتحاری” تاثیر گزار بودند؟.
عبدالغفور ریگی در ابتدای (وصیت)نامه به افرادی چون “حاجی محمود جان” که توسط جمهوری اسلامی اعدام شده بودند اشاره می کند و می نویسد: “عزیزانی که تکبیر گویان به بالای دار رفتند و با اخلاص جام شهادت را در ایرانشهر نوشیدند”. از نامه او اینگونه بر می آید که ذهنیت “بیرگیری” (انتقامجویی) بلوچی حداقل یکی از محرکه های بنیادین در ذهن عبدالغفور بوده است و با تحلیل روانشناسانه متن وصیت نامه عبدالغفور اینگونه به نظر می رسد که “بهشت” بعنوان “پاداش نهایی”، و نه انگیزه آغازین او را بسوی “عملیات استشهادی” سوق داده است.
یعنی در حقیقت دو نیروی محرکه قوی دخیل بوده اند. اول حس “انتقامجویی جمعی” و اوضاع موجود در بلوچستان بمثابه نیروی دافع که او را در عنفوان جوانی از زندگی دفع کرد، و سپس نیروی جاذبه یا جذب بسوی پاداش نهایی (فردوس). ولی حس انتقامجویی در عبدالخالق ملازهی دومین عامل انتحاری جندالله، که خود را در میان نمازگزاران مسجد حضرت علی ابن ابیطالب در ٧ خرداد ١٣٨٨ منفجر نمود، بسیار شدید بوده است.
او بعد از اعدام مولوی محمد یوسف سهرابی و مولوی عبدالقدوس ملازهی، مشخصا برای انتقامجویی انتحاری به جندالله پیوست و بعد از چند هفته آموزش توسط جندالله، حاضرین در مسجد حضرت علی ابن ابیطالب در زاهدان را به خاک و خون کشاند.
بمبگذاری انتحاری توسط عبدالواحد محمدی (سراوانی) در بین فرماندهان سپاه در روز ٢۶ مهر ماه ١٣٨٨ در منطقه پیشن ِ شهرستان سرباز نقطه عطفی بود در انتقامجویی مرگبار متقابل؛ که با عملیات انتقامجویانه انتحاری عبدالباسط ریگی و محمد ریگی در مسجد جامع زاهدان در روز ٢۴ تیر ماه ١٣٨٩ ادامه پیدا کرد.
این مقاله مـُستـنَد، پـژوهشی و تحقیقی که در نوع خود شاید اولین مقاله به زبان فارسی است که با بررسی شواهد و یافته های علمی موجود و با استناد به مطالعات جامعه شناسی و روانشناسی منتشر شده و مراجعه به شواهد علمی فزاینده و موثق و منابع معتبر دانشگاهی و پژوهش های موسسات تحقیقی در مورد عناصر انتحاری و جوامع متلاطم آنها تلاش دارد تا حد مقدور اسلوب و پروسه تکوین روانی و ذهنیت “انتحاریون” و بخصوص تاثیر عوامل عینی مشهود در بلوچستان در شکل گیری فرایند ذهنی و کنش های روانی بمبگذار انتحاری بلوچ را در چارچوب تنازعات سیاسی، اجتماعی، قومی، فرهنگی و مذهبی موجود در بلوچستان و منطقه مورد کنکاش و درون بینی علمی قرار دهد.