کشور ایران از دیر زمان، همواره مورد تاخت و تاز، کشت و کشتار، دزدی و غارتگری، و تخریب و ویرانگری گروههای مختلف قرار گرفته است. یورش مغول و تاتار گرچه خانمان برانداز و با کشتار و ویرانی فراوان همراه بود، ولیکن برای مدتی طولانی ادامه نداشت.
چنگیز و تیمور وحشیانه به ایران یورش آوردند. در زمانی کوتاه به کشتار مردم و تخریب کشور پرداختند. اما پس از جایگزین شدن، فرهنگ و تاریخ ایران را پذیرفتند، و دوش به دوش مردم، به کارها ی سازندگی، و حتی ترویج زبان، آداب، رسوم، و فرهنگ ایران به کشورهای دیگر پرداختند.
یورش تازیان طبق روال همیشگی، و برخاسته از زندگی بیابان گردی و چادرنشینی خودشان، از روز نخست اشغال کشورمان، روش های زیر را تاکنون پیاده کرده اند:
۱- از میان بردن دین، آئین، رسوم، زبان، و سرپوش گذاشتن بر تاریخ کشورمان
۲- غارت و چپاول کشور، به طور پیوسته در هرزمان، و در همه جا
۳- تخریب و ویرانی مدام بناها، ساختمان ها، آثار گرانبها و کم نظیر تاریخی، و فرهنگی.
این مقاله در مورد تخریب، ویرانی و فرسایش بناها، ساختمان های تاریخی، و فرهنگی است. نخستین ویرانگری و ضربه زدن به ساختمان ها و بناهای تاریخی، پس از یورش به ایران، و اشغال تیسفون، پایتخت بزرگ شاهنشاهی ایران بود. تیسفون بنا به نوشته بیشتر تاریخ نگاران، شهر بزرگ و بسیار آبادی بود که خود از هفت شهر به هم پیوسته تشکیل شده بود.
تازیان پس از رسیدن به این شهر، علاوه بر چپاول و غارت کامل شهر، تجاوز به زنان، و به کنیزی و بردگی بردن دختران و پسران، ساختمان های بلند شهر را به کلی ویران کردند. زیرا تازیان، به چادر نشینی عادت داشتند، و زندگی در ساختمان بلند، برایشان غیر عادی بود.
ما در این جا، به جریان ویران گری این قوم بیابانی در ۱۴۰۰ سال گذشته نمی پردازیم. زیرا شرح همه آن موضوع چند کتاب است. تکیه ما در این نگاشته بر تخریب تازی نژادها، و نظام تازی اسلامی در ایران در این ۳۲ سال است. این گفتار نیز می تواند یک و یا چند کتاب را ویژه خود سازد.
پس از آن که خمینی پای خود را بر خاک ایران گذاشت، بی درنگ، تخریب، ویرانی، و فرسایش بناها، یادواره های فرهنگی، و ساختمان ها آغاز شد.نخستین گام ویرانی این رژیم، تصمیم به ویران کردن تخت جمشید با بولدوزر از سوی خلخالی جلاد بزرگ بود، که با برخود همگانی و مخالفت مردم ایران روبرو شد.
آن گاه تخریب آرامگاه رضا شاه بزرگ، سردار سازنده و میهن دوست ایرانی بود، سپس ویران کردن، و فرسودن بناها آغاز، که همچنان ادامه دارد.
آقای کاظم کردوانی در تاریخ پنجم خرداد (این ماه)، لیستی درسایت پژواک ایران به چاپ رسانده، که به طرز زیبایی گویای بخش مهم ویرانگری و ایران ستیزی این رژیم تازی نژاد است. آقای کردوانی اشاره می کند که مسئول بیشتر این ویران گری ها، آقای حمید بقایی معاون اجرایی آقای احمدی نژاد و با سمت هایی در وزارت اطلاعات، و داشتن ریاست سازمان میراث فرهنگی، و گردشگری بوده است.
البته این شگفت آور نیست. زیرا هنگامی که سردمداران رژیم مانند خامنه ای، رفسنجانی، افراد سازمان مصلحت تشخیص نظام، مزدوران و کارچاق کن های رژیم مانند احمد خاتمی، مصباح یزدی، و صدها آخوند دیگر، شبانه روز از اسلام، و دوران طلایی رژیم اسلامی گفتگو می کنند، و تاریخ پیش از اسلام را دوران وحشیگری، عقب ماندگی، و دور از تمدن ایرانی می دانند، بنابراین، خواسته و هدف رژیم همواره نابودی و ویرانگری هرگونه یادبودی از تاریخ و فرهنگ ایران بوده است.
از این روی، گماردن فردی ضد ایران و ایرانی مانند آقای حمید بقایی، و کسانی مانند او، برای ما قابل تصور است. از این روی، در این جا ما تنها به عیناً بخشی از نوشتار آقای گردانی که گویای این حقیقت تلخ است، وموجب از میان بردن، و ویران کردن بناها، ساختمان های فرهنگی و تاریخی، که به دست اندرکاران رژیم اسلامی در این ۳۲ سال به وسیله افرادی مانند آقای حمید بقایی انجام شده، می پردازیم:
« اخراج گسترده متخصصان، و کارشناسان حوزه میراث فرهنگی، تخریب سقف آرامگاه کوروش کبیر به بهانه مرمت آن، تخریب سنگ فرش های مسجد وکیل شیراز به بهانه مرمت آن، ماجرای سی و سه پل اصفهان و تونل مترو، آبگیری سد سیوند، عبور مترو از میدان نقش جهان، و حفر تونل آن زیر چهارباغ عباسی،
ماجرای تخریب کتیبه هخامنشی در جزیره خارک، تخریب خانه شیخ بهایی در اصفهان، تخریب سازه های آبی شوشتر، بی سرانجامی دهها هزار لوح گلین هخامنشی که همچنان در آمریکا بلاتکلیف مانده اند، نابودی آب انبار سپهداری اراک، سرقت کتیبه تاریخی عهد قاجار در حمام پاگرد چهارمحال و بختیاری، تخریب کاخ شهرستانک، تخریب مدرسه تاریخی گلشن نیشابور، تخریب تپه های باستانی مراونه اهواز، تخریب مدرسه مروی و واگذاری آن، ناتمام ماندن پروژه مرمت مدرسه دارالفنون، تخریب ارگ بهارستان، تخریب مقبره ۵٨۰ ساله شهشهان، تخریب کتیبه تاریخی چشمه علی، احداث پل بر سازه های آبی شوشتر، تخریب خانه آیت الله بهبهانی از رهبران مشروطه.
تخریب کامل خانه مدرس، تخریب کتیبه های نقش رستم، آسفالت کانال آبی تخت جمشید و شهر استخر، تخریب پل خواجوی اصفهان در حین مرمت، ریزش پل تاریخی گرگر از مجموعه سازه های آبی شوشتر، تخریب منزل کمال الملک، فرو ریختن ساباط حاجی وند در حین مرمت، تخریب شهر تاریخی “ازم” اهواز، مرگ سروهای ۴۰۰ ساله فین کاشان، تخریب محوطه باستانی اشکانیان در اهواز، تخریب بقایای کاخ داریوش در برازجان، تخریب سنگ جان پناه پلکان شمالی کاخ شورای تخت جمشید و…»
یک بار دیگر کارنامه ی این مقام «فرهنگی» را بخوانید تا بیش تر به عمق فاجعه پی ببرید. باید اضافه کرد که در زمان ریاست بقایی بود که در اجرای طرح انتقال سازمان های دولتی از تهران، پیش از همه به سراغ یکی از حساس ترین سازمان های فرهنگی یعنی همین سازمان میراث فرهنگی رفتند و عده زیادی از کارشناسان آن را بازنشسته کردند و بقیه را با زور و تهدید مجبور به پذیرفتن انتقال کردند و از جمله پژوهشکده میراث فرهنگی با هفت پژوهشکده و بیست گروه پژوهشی و حدود صد عضو هیئت علمی و حدود چهارصد کارشناس ارشد را پخش و پلا کردند و فاجعه بارتر از همه، نحوه ی انتقال آثار باستانی موجود در این پژوهشکده بود.
حتما در فیلم های مستند درباره ی کار باستان شناسان در زمان کار و کاوش آثار باستانی دیده اید که با بُرس های کوچک و قلم های ریز کار می کنند که مبادا به این آثار صدمه ای وارد شود. اما، به دستور این آقا، در پی اعتراض باستان شناسان و کارشناسان، شبانه با یاری گرفتن از دربان ها و مستخدمین، همه ی این آثار باستانی را در کارتن ها و گونی ها ریختند و آن ها را به شهرستان ها منتتقل کردند.
یعنی همه ی ارزش های تاریخی این اشیاء باستانی را نابود کردند. انتقال سیب زمینی با احتیاط بیش تری انجام می شود تا بلایی که این آقا و حامی بزرگش، خوش خدمت، بر سر آثار باستانی چند هزار ساله ی مملکت ما آوردند. بعد هم در پاسخ به نامه سرگشاده ی اعتراضی تعدادی از استادان باستان شناسی و فلسفه و تاریخ به آقای خامنه ای در این خصوص، برای آنان خط و نشان کشید و تهدیدشان کرد و در ضمن تأکید کرد که:
«باستان شناسی در ایران در متن اسلام معنا می یابد و هر رویکرد یک سویه دیگری قویا مذموم و مطرود است»! در زمان ریاست همین یارِ غارِ خوش خدمت و با حکم او، خانمی سی و چهار ساله با لیسانس میکروب شناسی از دانشگاه آزاد (که قرارا معلم انگلیسی مشایی و بقایی بوده است) به ریاست موزه ملی ایران با ۵۵۰ هزارشیئ باستانی منصوب شد و بر کرسی کسانی چون دکتر آندره گورا و دکتر نگهبان و… تکیه زد!
اما پرسش اساسی این است: چگونه ممکن است که کسی با این مشخصات دانشی و فرهنگی، در چنین زمان کوتاه مدتی بتواند این همه بلا برسر چنین میراث بزرگ ملی و جهانی بیاورد و هیچ فریاد رسی هم نباشد؟ و حالا چه کسی می تواند این خسارت ها را جبران کند؟، و چه کسی پاسخ گوی این جنایات است.
در مملکتی که واژه ی آزادی از جمله الفاظ قبیحه شمرده شود، در مملکتی که قلم ها شکسته باشند و صداها در سینه حبس و مطبوعات آزادی نداشته باشند و هر صدای اعتراضی عاقبتی کهریزکی در انتظارش باشد، در مملکتی که پاسخ مشفقانه ترین انتقادها، زندان باشد وسرکوب بی امان؛ آیا حاصلی بهتر از این خواهیم داشت؟».