برای اینکه بتوانیم تعبیر درستی از واژه ی دانشمند داشته باشیم، نخست به یک تعریف منطقی از این کلمه، نیازمندیم. اصولا انسان دانشمند و فرزانه کیست؟ معیار ها برای عالم خواندن یک شخص چیستند؟. ما کسی را عالم می نامیم، که در طول مدّت زندگیش، در راه کسب علم و دانش کوشیده باشد و به مدارج بالای علمی رسیده باشد، حال نشان چنین شخصی که عمرش را وقف یادگیری و دانش اندوزی کرده باشد چیست؟.
۱- این شخص در طول زندگیش کتاب هایی می نویسد که آن کتب، فواید علمی و در نهایت پیشرفت برای جامعه ی بشری به همراه دارند و برای مدتی از دانسته های آن فرزانه در جوامع علمی و مدارس بهره برداری می شود. مثلا ارسطو و افلاطون که صد ها سال پیش از پیدایش اسلام میزیسته اند، هم اکنون نیز از آن ها کتاب های بسیاری به جا مانده است که اوج افکار آن ها را هر چند که بیشتر آن ها منسوخ شده اند را نشان می دهند.
حال اگر کتابی و یا نوشته ای از کسی باقی نمانده باشد، به سختی می توان به میزان علم و دانش وی، پی برد. آیا از این امام شیعه و مظهر علم اسلام، کتابی به جا مانده است که ما آن را بخوانیم و از حقایق علمی بیان شده ی در آن لذّت ببریم؟.
۲- شخص متفکر و دانشمند، از خود نظریه ها و تئوری هایی بر جای می گذارد. یک دانشمند وقتی عالم و دانشمند است که نظریه ها و فرضیه های دیگر دانشمندان را درک کرده، و نظریه ی جدیدی را تولید، و یا بخشی علمی بر آن افزوده باشد.
متفکری را می توان فیلسوف نامید که ابتکاری در فلسفه داشته،و نه تنها صاحب نظر و متفکر درآن فلسفه بوده باشد، بلکه مکتب تازه ای از فلسفه از خود ارائه دهد که مورد استقبال و خواست دانش پژوهان و خردمندان مکتب علم و ادب قرار گیرد. و الا کسی که با فلسفه ی دیگران تنها آشنایی کمی داشته باشد را نمی توان فیلسوف نامید.
مثلا از فیثاغورس امروز نظریه ای باقی مانده است، از نیوتن نیز همینطور، ایا تئوری از امام صادق وجود دارد که جامعه ی علمی دنیا، آن را با نام مثلا تئوری امام صادق بشناسد؟. آیا امام صادق در هیچ زمینه ی علمی پیشگام بوده است که جهانی را تحت الشعاع آن افکار و سخنان قرار داده باشد؟.
باید گفت که پاسخ به این پرسش ها منفی است و باعث شرمندگی و خجالت است که ما در کشور اسلامی مان، با آن تاریخ و تمدن کهن و گهر بار، به فردی تکیه می کنیم به نام امام صادق که کوچکترین سر رشته ای از علم نداشته، و در هیچ دانشگاه و مدرسه و دبیرستان و مراکز و مجامع علمی شرکت نداشته باشد.
جامعه ی علمی جهان به امام صادق حتّی به اندازه ی متفکران جامعه ی اسلامی همچون ابن خلدون و غزالی نیز اهمیت نمی دهد.
شخصی همچون امام صادق را که نه کتابی از خود دارد و نه حتی تئوری و فرضیه ای از او به جا مانده است را، به راستی چگونه می توان علامه ی دهر و دانای تمامی علوم و فنون دانست؟.
گویا جابربن حیان کوفی صوفی یکی از این شاگردان امام صادق بوده است. مسلمانان به دروغ وی را شیمی دان خطاب میکنند درحالی که وی کیمیاگر بوده است و نام معروف ترین کتاب وی کتاب الکیمیا است. کیمیا گری پیش از پیدایش علم شیمی به صورت یک شاخه ی خرافی وجود داشت. کیمیا گران در تلاش بودند تا بتوانند هر چیزی را که می خواهند به طلا تبدیل کنند.
حال پرسش اینجاست که چرا امام صادق به شاگردش شیمی یاد نداده بود؟ آیا ایشان نیز به دنبال کیمیا گری، این رشته ی خرافاتی و سراسر جهل بودند؟. کیمیاگری با بوجود آمدن شیمی و پیشرفت و توسعه آن کم کم منسوخ شد. احتمالا جابر ابن حیان نیز درس فقه و احکام بول و حیض و تیمم را خدمت امام صادق یاد گرفته است و نه هیچ چیز دیگر را.
از این رو است که در مجامع علمی و دانشنامه های جهانی ابداً اسمی از امام صادق بعنوان یک فرد دانشمند و حتی فیلسوف نام برده نشده است.
نام جابربن حیان در بسیاری از دانشنامه ها آمده است، اما خبری از نام امام صادق نیست، زیرا ایشان در حد و اندازه یک دانشمند و یا حتی اندیشمند نیستند.
شایسته است برای درک بهتر میزان دانش امام صادق، به بررسی چند نظرات ایشان در احادیثی که علامه مجلسی در حلیه المتقین نوشته است بپردازیم.
حلیه المتقین باب دوازدهم صفحه ۳۲۸
در حدیث معتبر از حضرت صادق منقول است که مخورید هدهد را و دست اطفال مدهید که بازی کنند که تسبیح خدا میگوید، تسبیحش این است که لعن الله مبغضی آل محمد علیهم السلام، یعنی خدا لعنت کند دشمنان آل محمد را. این حدیث به عالم بشریت هشدار میدهد که مبادا هدهد را بخورند، زیرا این حیوان دائم در حال لعنت فرستادن بر دشمنان اهل بیت (صهیونیست ها و کمونیست ها و لیبرالها و خداناباوران و اهل تسنن و حقوق بشریها و…) است و البته این گفته با یافته های علمی نیز کاملا همخوان است.
جانورشناسان معتقدند هدهد همواره صدایی از جنس قد قد و متمایل به قارقار تولید میکند که ترجمه همان عباراتی است که امام صادق این جانورشناس بزرگ اعلام کرده اند.
حلیه المتقین باب نهم صفحه ۲۳۰
از حضرت صادق منقول است که هرگاه از عقرب ترسی، نظر کن در شب به ستاره ها که نزدیک ستاره دویم بنات النعش است، و سه مرتبه بگو: اللهم یا رب اسلم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، و سلمنا من شر کل ذی شر. راوی گفت تاحال یک شب نخواندم، عقرب در آن شب مرا گزید.
البته این توصیه مربوط به عقرب های عربستان است که با زبان عربی آشنا هستند، و در مورد سایر عقرب ها کارساز نیست.
تحیقات علمی نشان میدهند که عقربها در مرتبه اولی که این ذکر خوانده میشود از حرکت باز می ایستند و در مرتبه دوم چنگهای خود را به سبک قنوت بالا میبرند و در مرتبه سوم میگویند الهی آمین. این ها همه نشانه هایی است برای کسانی که عناد و دشمنی ندارند و همه دانشمندان دنیا از سنی و لامذهب گرفته تا لیبرال و انسانگرا از میزان خرد و دانشی که در اینگونه احادیث است انگشت تحیر به دهان میگیرند.
معلوم نبود اگر امام صادق بشریت را از این خطر و نحوه رهایی از آن آگاه نمیکردند تابحال چند میلیون نفر از نیش عقبر جانشان را از دست میدادند.
حلیه المتقین باب نهم صفحه ۲۲۵
در حدیث دیگر از امام صادق منقول است که هرکه را ورمی یا جراحتی به هم رسد کاردی را بگیرد و بر آن موضع بمالد و بگوید: بسم الله ارقیک من الحدو الحدید، و من اثر المعود و الحجر المبلود من العرق الفاتر، و من لوازم الاجر من الطعام و عقره و من الشراب و برده، امضی الیک باذن الله الی اجل مسمی فی الارض و الانعام، بسم الله فتحت، و بسم الله ختمت، پس آن کارد را در زمین فرو برود.
این حدیث نیز از دانش سرشار امام صادق در پزشکی خبر میدهد که ایشان تا چه حد به مسائل پزشکی آشنا بوده اند، البته این قضیه فرو کردن کارد در زمین هنوز بر بشر نادان، پوشیده است، ولی حتماً حکمتی در کار است. البته آشکار است که امام بیشتر به دعانویسی که شغل شریف رمالها و مهره اندازها است علاقه داشته اند.
حلیه المتقین باب پنجم صفحه ۱۳۵
منقول است که شانه نمودن فقر را برطرف میکند، دردها را میبرد. بنده شخصا از درک محتوای چنین حدیثی عاجز و درمانده ام ولی امیدوارم که در آینده ای نه چندان دور، جامعه ی علمی دنیا، تحلیلی بر این احایث اقتصادی-پزشکی-اجتماعی بنویسند و ما را نیز از گمراهی و ضلالت نجات دهند. چون همه گفته های امام صادق کاملا درست است شایسته است که انسان احتیاط کرده، و قبول کند که شانه کردن واقعا هم در عرصه اقتصاد بسیار سودمند است هم در از بین بردن دردها.
حلیه المتقین باب چهارم صفحه ۱۱۷
حضرت صادق دیدند که مادر اسحق فرزند خود را شیر میدهد، فرمود که ای مادر اسحق! از یک پستان شیر مده، از هردو پستان شیر بده که یکی به عوض طعام است و یکی به عوض آب و فرمود که هرچه کمتر از بیست و یک ماه شیر میدهد به فرزند، ظلم است به طفل. البته ناگفته نماند که حضرت امام صادق نیز، همانند پیامبر اسلام، علاقه ی خاصی به زنان داشته اند و از قانون تعدد زوجات نیز پیروی می کردند.
از این روایت اینگونه بر میاید که ایشان قصد داشتند تا با گول زدن مادر اسحق، پستان ایشان را در هنگام عوض کردن پستان ها برای شیر دادن به بچه ببینند که خوب چنین عمل سخیفی اصلا از خاندان عصمت و طهارت به دور نیست، و الا که چه کسی باور می کند محتویات پستان ها با یکدیگر فرق می کنند؟.
حلیه المتقین باب چهارم صفحه ۹۳
حضرت صادق فرمود که جماع مکن در اول ماه و میان ماه و آخر ماه که این باعث این میشود که فرزند سقط شود، و نزدیک است که اگر فرزندی به هم رسد دیوانه باشد یا صرع داشته باشد. نمی بینی کسی را که صرع میگیرد اکثر آن است که یا در اول ماه یا در آخر ماه میباشد؟.
حلیه المتقین باب سوم صفحه ۶۱
در حدیث صحیح از حضرت صادق منقول است که نیم خورده مومن شفای هفتاد درد است.
حلیه المتقین باب سوم صفحه ۵۴
از حضرت صادق منقول است که چون بعد از طعام دست بشویی؛ به آن تری که در دست هست دیده های خود را مسح کن که این امان است از درد چشم.
حلیه المتقین باب دوم صفحه ۳۷
به سند موثق از حضرت صادق منقول است که سرمه کشیدن دهان را شیرین میکند.
حلیه المتقین اول دوم صفحه ۱۸
در حدیث حسن از حضرت صادق منقول است که هرکه عمامه بپیچد بر سر و تحت الحنک نبندد؛ به او دردی برسد که دوا نداشته باشد؛ پس ملامت نکند مگر خودرا.
هدف نگارنده از نوشتن این متن، صرفا ترور شخصیتی امام صادق نبوده است، بلکه شناساندن هویت حقیقی ایشان به مسلمانان و به خصوص شیعیان و همچنین تابو شکنی و نشان دادن خرافات بی حد و حصر موجود در اسلام و ضرورت دوری از این دین سراسر جاهلانه که با شاخ و برگ خرافات و روایات دروغین، سایه ی شومش را بر آسمان ایران زمین گسترانیده است، آرمان اینجانب بوده است.
انسان عاقل و خردمند، احتیاج به هیچ پیشوا و رهبر و دینی ندارد که بخواهد باید ها و نباید های زندگی را برایش مشق کنند، بلکه خود با استفاده از قوه ی استدلال و تفکر، راه دست زندگی را بر می گزیند.
پاکی و درستی و راستگویی و شرف یک انسان، کوچکترین ارتباطی با دین و مسلک ندارد و بلکه این خود انسان است که راه زندگی را بر اساس آموخته ها و تجارب انتخاب می کند. درست نیست که دوستان مسلمان هر خوبی و درستکاری را به اسلام، و هر پلیدی و زشتی را به دیگر ادیان و جماعت بی دین پیوند می زنند.
امیدوارم که با نوشتن این حقایق قدمی در راه خرافه زدایی و آزادی فکری هم میهنانم برداشته باشیم.
پ.ن: بخش های زیادی از این این مقاله، از نگاشته آقای “آرش بیخدا” وام گرفته شده است.
Pingback: صیغه یا روسپیگری اسلامی | مدافع حقوق زنان()