مشکلی که ما اکنون با آن رو به رو هستیم و بسیار تلخ و ناگوار می باشد، این است که جوانان و مبارزانی که دو سال پیش، کوچه ها و خیابان ها را به تصرف خود در آورده بودند، مبارزانی که دلاورانه برای بیرون راندن ستمگران گام به میدان جنگ نهاده بودند، اکنون تبدیل به چندین هزار شناسه و کاربر ناشناخته ی متوهّم محیط مجازی شده اند.
نگارنده بر این باورم که ایرانیان درون کشور که به اینترنت آزاد دسترسی دارند، به آزادی های محیط مجازی بسنده کرده اند و تمام نیازها و احساسات سرکوب شده ی خویش را، در فیسبوک و دیگر شبکه های اجتماعی، می یابند و دیگر در خود احتیاجی نمی بینند که برای به چنگ آوردن آزادی، به خیابان ها بروند و مبارزه کنند.
بی تردیده، مسببان اصلی این تراژدی، برنامه ریزان و گردانندگان جنبش سبز و حامیان ایشان همچون سایت های کلمه و جرس هستند که با به بیراهه کشاندن افکار و اهداف جنبش، مردم را دلسرد و خانه نشین کردند.
از ابتدا هم هدف آنان براندازی حکومت نبود و تنها خواسته ها یشان برگردانده شدن رای های دزدی شده به وسیله رژیم، و روی کارآمدن خودشان بود.
مسئولان جنبش سبز مانند همیشه از دادن جوابی قطعی و روشن به مردم و حامیان خودداری کرده و با سرپوش گذاشتن و خفه کردن صدای منتقدان، آب سردی بر آتش خشم برخاسته از مردم پاشیدند و اکنون این است حال و روز جنبشی که مرده است و بی جان به کناری افتاده شده، و چند هزار متوهّم مجازی نیز، هر روز سخن از اندکی صبر، سحر نزدیک است می زنند.
باید به این عزیزان هم وطن گفت که با صبر کردن و در فیسبوک و اینترنت به دنبال آزادی گشتن، نه تنها سحر و سپیده ی صبحگاهی به ما نزدیک نمی شود، بلکه ما هر روز چند هزار متری به عمق تاریکی فرو می رویم و همه ی امید هایمان، ختم به پوچی و تباهی می شوند.
هیجده تیر، بی سر و صدا، آهسته و لرزان، رد شد و رفت؛ کسانی که در سایت بالاترین مشغول لینک گذاشتن و دم از مبارزه میزدند، کجا بودند، و اکنون کجا هستند؟. اگر در خیابان بودند، پس چه کسانی ثانیه به ثانیه در حال پخش خبرهای داغ، و برقراری لینک های جدید بودند؟.
یکی از این متوهمین بالای ایترینی، نوشته بود که: «مزدوران بروید کلیپی از طغیان رودخانه را ببینید، روز آزادی نزدیک است. یا حسین، یاحسین، میر حسین، میر حسین…!!”
این افکار و سخنان کلیشه ای و بنجل، همراه با توهین و دشنام دادن، واقعا جای تاسّف و نگرانی است. اگر همین انسان، با همین طرز فکر، هیجدهم تیرماه، به جای نشستن جلوی مانیتور در اتاق خوابش، به خیابان ها قدم گذاشته بود، شاید اتفاقی می افتاد و جرقه ای از امید، در دل مردم شعله ور می شد.
البته از مردم سرکوب شده، و سرگردان و مأیوس مانده دیگر نمی توان انتظار داشت که باردیگر به خبابان ها آیند و در برابر رژیم بایستند. به ویژه آن که جنبش سبز کردها، بلوچ ها، مردم آذربایجان، و دیگر باوران را با شعار انقلاب سبز، و رسیدن به آرمان های امام عزیز، از هر اقدامی اعتراض انگیز مأیوس و نا امید کرده است.
اکنون به مدّت دو سال است که ما هر روز، سخنانی از قبیل اندکی صبر، سحر نزدیک است را، روزانه هزاران بار از دهان آقای سازگارا و دیگر افراد شنیده ایم و مشق کرده ایم.
امّا حقیقت این است که مردم سوریه، توهمات و رویاها یشان را در اینترنت جستجو نمی کنند و یا یکدیگر به اشتراک نمی گذارند، آنان دست در دست یکدیگر داده و با اینکه صدها کشته و اسیر و زخمی داده اند، قصد ترک کردن خیابان ها را ندارند.
آن ها رهبر نیز ندارند، جنبش سبز و زرد و خاکستری و میر و شیخ و اصلاحات هم ندارند، آن ها همه یک صدا، یک دل و متحد، آزادی را فریاد می زنند و این رمز پیروزی ایشان است.
البته باید اذعان کردکه گروه سبز هم هدف دارد، و هم رهبر. رهبر اصلی این جنبش، کسانی مانند کدیور، سروش، اکبر گنجی، عبدالعلی بازرگان، شهیدان ۷۲ تن که دلشان برای فسطینی های عزیز و مصیبت دیده کباب است، مسیح علی نژاد، و یک مشت شاخ شکسته دیگرند، که از روز نخست رنگ سبز اسلامی را برای جنبش انتخاب کردند، قانون اساسی به نام منشور اسلامی را نیز در لندن زیر حمایت و دیدگاه دولت انگلیس، و با حمایت رژیم آخوندی برای بقای آن نوشتند، و دنبال کردند. آنگاه، آقای موسوی، و آقای کهروبی هم به دنبال هدف یعنی بازگشت به دوران طلایی امام خمینی، تعزیه گردان، و مسئولین پیاده کردن این نهضت شدند که با فریاد یاحسین، میرحسین مردم ناآگاه را به بیراهه و جاده خاکی کشاندند.
هنگامی که رسوایی بالا گرفت ، و فریاد اعتراض و انتقاد از این هدف، این قانون اساسی ضد انسانی، این رهبران و شرکت کنندگان با پرونده های سیاه و ضد مردمی اشان، از هر سوی بلند شد، پرده دوم نمایش با حبس خانگی، موسوی و کهروبی، و سکوت افراد غیر مردمی درون جنبش، آغاز گشت، و سرانجام، آزادی مردم ایران را به آزادی مجازی و توهم رسیدن به آزادی پایان داد.
هموطن سبز و دوست مجازی من، به جای فرصت سوزی و غرق در توهمات و منتظر معجزه ماندن، بیا و حقیقت را بپذیر، دست از تعصبات بی جا به کسانی که در گذشته عملکرد نادرست داشته اند، بردار، و بیا تا متحد شویم و یک بار برای همیشه، ریشه ی ستم و جهل و زور و استبداد را، از خاک سرزمین مادری مان، بکنیم.
Pingback: چگونه می توان زمینه ی آزادی ایران از چنگال دژخیمان را فراهم کرد؟- بخش دوّم: مبارزات منفی | فضول محله()
Pingback: به جای افسوس خوردن برای گذشته، بیایید به فردایی روشن بیاندیشیم | hastirezayi()