گذشت و فداکاری دختری نابینا از جنایت مردی سنگدل و خودخواه ۶۳

آمنه بهرامی، در اوج شادمانی و جوانی پیش از آن که با نقشه شیطانی مجید موحدی بینایی و در حقیقت بسیاری از چیزهای خود را از دست بدهد.

آمنه بهرامی، در اوج شادمانی و جوانی پیش از آن که با نقشه شیطانی مجید موحدی بینایی و در حقیقت بسیاری از چیزهای خود را از دست بدهد.

دختری زیبا و ساده دل، به نام آمنه، در اوج جوانی با مردی خود خواه و بی رحم به نام مجید موحدی روبرو می شود. مجید ابراز عشق و دوستی می کند. آمنه به هردلیل تمایلی نشان نمی دهد. مجید بارها و بارها، در سر راه آمنه سبز می شود، و تلاش دارد او را رام کند، و به عشق خود در آورد.  اما، آمنه که در خود احساسی نمی بیند، هیچگونه دلبستگی از خود نشان نمی دهد، و از وی می خواهد که از درخواست خود بگذرد که مورد پذیرش وی نیست.

مرد جوان و خیره سر، که راهی به جایی نمی یابد و درحل این مسأله ناتوان می ماند، بر آن می شود که به جای حل مسأله ویا کنار گذاشتن آن، صورت مسأله را پاک کند. زیرا این آسان ترین راه حل برای کوته فکران، و بی خردان است.

خوب، چه کار باید کرد؟، پاک کردن صورت مسأله که کاری ندارد، ظرفی پر از اسید سولفوریک کرده، در سر راه آمنه به کمین می نشیند، و در یک آن، اسیدها را به صورت وی می پاشد.  فریاد سوزش صورت دخترک، مردم را به گرد خود می آورد، آمنه را به بیمارستان می رسانند. نتیجه این که آمنه شاداب و جوان، نه تنها چشمان، بلکه زیبایی، شادی و شادمانی، و در نهایت جوانی خود را از دست می دهد.

تا آن جا که ما می دانیم، این نخستین باری است که چنین جنایت فجیعی در ایران صورت می گیرد، و دختر جوانی برای همیشه از داشتن بینایی محروم می شود. باید دید عیب از کجاست، و چرا یک مرد می تواند به خود اجازه دهد، چنین جنایتی هولناک را در حق بانویی نوجوان انجام دهد؟.  آیا تا به کنون، در کشورمان دیده شده که دختری دلبسته و عاشق چنین جنایتی را در مورد پسری که به او دلبسته است پیاده کند؟. بازهم پاسخ منفی است.

این ویدیو از پاشیدن اسید بر روی آمنه تا تصمیم دادگاه مبنی بر قصاص، و گذشت آمنه از انتقام سخن می گوید.

نتیجه ای که از بررسی این جنایت هولناک می گیریم آنست که تنها در یک جامعه مردسالاری و آخوند زده باید انتظار چنین جنایاتی را داشت. زیرا در ایران که قوانین اسلامی حکمفرماست، زن بی ارزش است، و وجود او در حد یک مبل و یا یک کمد ارزیابی می شود.
قوانین اسلامی که از بیابان گردان صحرای عربستان برگرفته شده و اکنون به خورد ما می دهند، زن را در برابر مرد ارزشی نیست.
وقتی این قانون ارتجاعی و غیر انسانی، به مرد اجازه می دهد که چند زن داشته باشد، و یا تعدادی را به صیغه خود در آورد، و حتی مسأله کنیز بودن، و خرید و فروش زن را به میان می آورد، بنابراین، برای زن حقی و حقوقی به جای نمی ماند. و نتیجه این که مرد می خواهد با هر توانایی و دیکتاتوری زنی را به کام خود در آورد. حال، چنانچه نتوانست، آن زن یا باید از میان برود، ویا از بینایی، جوانی و شادابی محروم بماند.

واما، قانون مسخره دیگر این رژیم سراپا ننگ و نفرت، قانون قصاص است. یعنی چشم در برابر چشم، و هر عضو بدن در برابر خود آن، و نهایتاً جان در برابر جان.  این هم از قوانین ضد انسانی است که از بیابان گردان عربستان به ما می رسد. زیرا کسی که جان دیگری را می گیرد، جنایت کاری است که به جنایتی دست زده است. حال، اگر ما اجازه دهیم که جان آن فرد نیز گرفته شود، ما هم جنایتکاریم.در هرحال، تکرار یک جنایت به هرشکل صورت گیرد، جنایت است.

در مورد این دختر خانم محترم که در حقیقت همه چیز خود را از دست داده، و به یک فرد ناتوان، نا امید، و دل شکسته تبدیل شده، بازهم قانون قصاص چشم در برابر چشم یک قانون انسانی نیست. اگر ما بپذیریم که گرفتن بینایی یک فرد جنایت و ظلم است، باید تکرار آن هم عملی ظالمانه و جنایت بار به شمار آورد.

مجید موحدی فردی که باخودخواهی تمام، دختر جوانی را تا پایان عمر از بینایی و بسیاری از هستی های زندگی محروم نمود. بی تردید از یک اجتماع به هم گسیخته و آخوند زده که زن را در آن ارزسی نیست، و مردسالار است، باید انتظار چنین جنایتهایی داشت.

مجید موحدی، فردی که باخودخواهی خود، دختر جوانی را تا پایان عمر از بینایی و بسیاری از هستی های زندگی محروم نمود. بی تردید از یک اجتماع به هم گسیخته و آخوند زده که زن را در آن ارزسی نیست، و مردسالاری است، باید انتظار چنین جنایت کاران، و چنین جنایتهایی را داشت.

در هرحال، در آخرین لحظاتی که می رفت تا با پاشیدن اسید بر روی چشمان مجید او را برای همیشه نا بینا کنند، آمنه مهربان با بزرگواری و خرد اندیشی، جلو تکرار این عمل زشت و ظالمانه را گرفت و مانع از کور شدن مجید شد.
ما این عمل فرا انسانی و سخاوتمندانه  را ستایش می کنیم، در برابر آن همه از خودگذشتگی و ایثارگری در برابر این بانوی محترم زجر کشیده هزار بار سر تعظیم و کرنش فرود می آوریم، و هزاران تبریک و شادباش خود را به خانم و آقای بهرامی مادر و پدر  این  ابر بانوی دلاور، و سرتا پا انسانیت برای داشتن چنین دختر فرزانه و خردمندی تقدیم می کنیم.

شکی نیست که این گذشت بی پایان، و دریای کرم و انسانیت آمنه، مجید را آن چنان منقلب و از کرده خود پشیمان خواهد نمود، که تلاش می کند تا پایان عمر، فردی مفید و سراپا مهربان و بخشنده برای هم نوعان خود بوده، و برای اجتماع نیز درسی آموزنده باشد.

از آن چه گذشت، می توان نتیجه گیری نمود که همه این جنایات و نا به سامانی های اخلاقی در اجتماعمان، زاییده ۳۲ سال حکومت خشونت بار، و جابرانه مشتی آخوند خودکامه و از خدا بی خبر است که همه را روانی کرده، و مملکتی را به یک بیمارستان روانی تبدیل نموده است.
آخوندهایی که همه چیز را به کام خود می خواهند، اجتماعی را به فساد، دروغگویی، خیانت، تقلب، کلاهبرداری، و صدها رفتار وحشیانه و تجاوزگری کشاندند، و ملتی را تا چند نسل آینده  به بیماری روانی تبدیل نموده و خواهند نمود. این یک حقیقت تلخی است که در تاریخ آیندگان ثبت خواهد شد.

با یک نگاه کوتاه و ساده به وضعیت کنونی ایران، با مردمی سرگشته، اندوهگین، نا امید، و یا روانی  رو برو هستیم. بی تردید کسب و کار روانشناسان و روان کاوان در این روزها، بسیار پر رونق و پر رفت و آمد است. باید اذعان نمود هر روز که بیشتر از عمرننگین این رژیم بگذرد، اجتماع ایران بیشتر از هم گسیخته تر شده، خصوصیات اخلاقی آن چنان پایین می آید، و از میان می رود، تا جایی که  ایران به جنگلی تبدیل می شود که مردمان آن چون حیواناتی درنده، هر لحظه سر گرم پاره کردن شکم یکدیگر خواهند بود.

  • shaki

    بخشش خوب است اما نه برای همه، آیا فکر نمی کنید که با این کار ، مجیدهای دیگر سردراورده و به نیت بخشیده شدن این کار شنی را بارها بارها تکرار کنند. اگر این بر بلا بر سر خود یا یکی از خانواده خود آمده آیا باز می بخشید؟؟؟ من گمان نمی کنم ! ما ملت ایران خوراکمان شعار است و بس 
    در ضمن میلیون ها نفر در آن کشور زندگی می کنند چرا دیگران تن به این کار نمی دهند. در ضمن این خانم از حق خودش گذشت تکرار می کنم حق و  نه وحشی گری.

  • shaki

    بخشش خوب است اما نه برای همه، آیا فکر نمی کنید که با این کار ، مجیدهای دیگر سردراورده و به نیت بخشیده شدن این کار شنی را بارها بارها تکرار کنند. اگر این بر بلا بر سر خود یا یکی از خانواده خود آمده آیا باز می بخشید؟؟؟ من گمان نمی کنم ! ما ملت ایران خوراکمان شعار است و بس 
    در ضمن میلیون ها نفر در آن کشور زندگی می کنند چرا دیگران تن به این کار نمی دهند. در ضمن این خانم از حق خودش گذشت تکرار می کنم حق و  نه وحشی گری.

  • با درود به شما گرامی، من نگارنده، با همه وجودم با عمری طولانی در گیر کارهای اجتماعی بودن، بدین باورم که بخشش، بخشش می آورد، و جنایت، جنایت.
    آمارهای دقیق کشورهای غربی نشان می دهد، کشورهای اروپایی از زمانی که  مسأله اعدام را منتفی کردند، و حداکثر زندانی شدن را  کمتر از ۲۵ سال، مثلاً ۲۱ سال در نظر گرفتند، از امار جنایات در آن کشورها کاشته شده. در حالی که در ایالاتی مانند تکزاس در آمریکا که اعدام وجود دارد، آمار جنایات نه تنها کم نشده، بلکه بالا رفته است.

    شما به خوبی می دانید که انجام جنایت در یک اجتماع، نتیجه مسائل و مشکلات اجتماعی آن منطقه ها است. به عنوان نمونه منطقه کردستان و بلوچستان که همیشه مورد بی مهری و حتی قهر  و غصب دولت مرکزی و رهبران مذهب شیعه  قرار گرفته، و سنی ها را نجس و حتی کافر خوانده اند، بالطبع دامنه اغتشاشات و کشتن ها که جنایت به شمار می روند زیاد است. مانند بمب گذاری در مسجد زاهدان، که به تلافی جنایات پاسداران در آن منطقه انجام شده است.

    شما در مناطقی مانند یزد، کرمان، کاشان، شهرهای شمالی مازندران، و گیلان این جنایت ها را کمتر می بینید. دلیل آن ها نیز دلیل رفتار مأمورین، رهبران مذهبی، و حکومت های داخلی است که تا چه اندازه با مردم صمیمی، مهربان، ویک رنگ باشند….به هر حال، بازهم گفتنی زیاد است که فرصت آن در این زمان کوتاه نیست. با سپاس فراوان، از توجه شما گرامی، سهراب ارژنگ

    • S_piroozmanesh

      گاهی اوقات حتی با قصاص هم نمی شود عدالت را  اجرا کرد باید راه دیگری باشد که بتواند تصلی دل مظلوم را بکند که البته آن گذشت نیست .خصوصا در این یک مورد

    • Raha_joya

      be nazare man bakhshesh bayd tasir gozar bashe ,yani dardi az moshkelate jame hal kone .gahi bazi bakhshesh ha natije  be ham rah nadare .dorost mesle bakhsheshhay ehsasi ke to Iran mish nemitone ghanoni ro avaz kone

  • با درود به شما گرامی، من نگارنده، با همه وجودم با عمری طولانی در گیر کارهای اجتماعی بودن، بدین باورم که بخشش، بخشش می آورد، و جنایت، جنایت.
    آمارهای دقیق کشورهای غربی نشان می دهد، کشورهای اروپایی از زمانی که  مسأله اعدام را منتفی کردند، و حداکثر زندانی شدن را  کمتر از ۲۵ سال، مثلاً ۲۱ سال در نظر گرفتند، از امار جنایات در آن کشورها کاشته شده. در حالی که در ایالاتی مانند تکزاس در آمریکا که اعدام وجود دارد، آمار جنایات نه تنها کم نشده، بلکه بالا رفته است.

    شما به خوبی می دانید که انجام جنایت در یک اجتماع، نتیجه مسائل و مشکلات اجتماعی آن منطقه ها است. به عنوان نمونه منطقه کردستان و بلوچستان که همیشه مورد بی مهری و حتی قهر  و غصب دولت مرکزی و رهبران مذهب شیعه  قرار گرفته، و سنی ها را نجس و حتی کافر خوانده اند، بالطبع دامنه اغتشاشات و کشتن ها که جنایت به شمار می روند زیاد است. مانند بمب گذاری در مسجد زاهدان، که به تلافی جنایات پاسداران در آن منطقه انجام شده است.

    شما در مناطقی مانند یزد، کرمان، کاشان، شهرهای شمالی مازندران، و گیلان این جنایت ها را کمتر می بینید. دلیل آن ها نیز دلیل رفتار مأمورین، رهبران مذهبی، و حکومت های داخلی است که تا چه اندازه با مردم صمیمی، مهربان، ویک رنگ باشند….به هر حال، بازهم گفتنی زیاد است که فرصت آن در این زمان کوتاه نیست. با سپاس فراوان، از توجه شما گرامی، سهراب ارژنگ

    • S_piroozmanesh

      گاهی اوقات حتی با قصاص هم نمی شود عدالت را  اجرا کرد باید راه دیگری باشد که بتواند تصلی دل مظلوم را بکند که البته آن گذشت نیست .خصوصا در این یک مورد

    • Raha_joya

      be nazare man bakhshesh bayd tasir gozar bashe ,yani dardi az moshkelate jame hal kone .gahi bazi bakhshesh ha natije  be ham rah nadare .dorost mesle bakhsheshhay ehsasi ke to Iran mish nemitone ghanoni ro avaz kone

  • Setare_barekatein

    کاش قصاص می شد تا درسی برای سایر آفراد خودخواه جامعه باشد

  • Setare_barekatein

    کاش قصاص می شد تا درسی برای سایر آفراد خودخواه جامعه باشد

  • Setare_barekatein

    کاش قصاص می شد تا درسی برای سایر آفراد خودخواه جامعه باشد

  • Delbar Khodam

    ay morde shore in pesaroo bebaran ke hamchin karo karde ,,age be man be jaye in dokhtar bodam hatman migoftan ke koresh konan ta darse ebrati besher vase hame jahaniyan,,,

    • Mehran_mcs

      khodaro shokr ke shoma jaaye in 2khtar nistid!!!

  • Delbar Khodam

    ay morde shore in pesaroo bebaran ke hamchin karo karde ,,age be man be jaye in dokhtar bodam hatman migoftan ke koresh konan ta darse ebrati besher vase hame jahaniyan,,,

  • Delbar Khodam

    ay morde shore in pesaroo bebaran ke hamchin karo karde ,,age be man be jaye in dokhtar bodam hatman migoftan ke koresh konan ta darse ebrati besher vase hame jahaniyan,,,

    • Mehran_mcs

      khodaro shokr ke shoma jaaye in 2khtar nistid!!!

  • درسته که حکومت روی مردم تاثیر میذاره ولی بهتره به جای توجیه چنین جنایتهایی مسولیت عمل هر کسی رو به عهده خودش بگذاریم.اینکه حکومت چنین وچنان کار بد رو کرد که نباید باعث بشه ما هم در درندگی از هم پیشی بگیریم.ضمنا این خانم هیچ وظیفه نداشت گذشت کنه واگر این مرد خودپرست در قبال عملش کشته هم میشد هیچ جنایتی اتفاق نمی افتاد چرا که اصلا مقایسه این دو مورد با هم اشتباه محض است.و هیچ تضمینی هم وجود نداره که این بی وجدان درس بگیره چون اگه یه ذره انسانیت در وجودش بود حتی فکر چنین کاری هم به سرش نمیزد.گذشت رو بگذاریم برای وقتی که عمل یک شخص حداقل تا حدودی جبرانپذیر باشه.در ضمن بر خلاف گفته نویسنده چنین جنایتی در ایران نه تنها بی سابقه نیست بلکه بسیار شایع است و هرازچند گاهی متاسفانه از این خبرها به گوش میرسه …..

  • Elahehneshat

    حالا این جنایتکار روانی از زندان آزاد میشه و چه بسا با ۳ سال زندان شدن بیمارتر هم شده و در جامعه آزاد…باید حبس ابد شود حداقل….

  • درسته که حکومت روی مردم تاثیر میذاره ولی بهتره به جای توجیه چنین جنایتهایی مسولیت عمل هر کسی رو به عهده خودش بگذاریم.اینکه حکومت چنین وچنان کار بد رو کرد که نباید باعث بشه ما هم در درندگی از هم پیشی بگیریم.ضمنا این خانم هیچ وظیفه نداشت گذشت کنه واگر این مرد خودپرست در قبال عملش کشته هم میشد هیچ جنایتی اتفاق نمی افتاد چرا که اصلا مقایسه این دو مورد با هم اشتباه محض است.و هیچ تضمینی هم وجود نداره که این بی وجدان درس بگیره چون اگه یه ذره انسانیت در وجودش بود حتی فکر چنین کاری هم به سرش نمیزد.گذشت رو بگذاریم برای وقتی که عمل یک شخص حداقل تا حدودی جبرانپذیر باشه.در ضمن بر خلاف گفته نویسنده چنین جنایتی در ایران نه تنها بی سابقه نیست بلکه بسیار شایع است و هرازچند گاهی متاسفانه از این خبرها به گوش میرسه …..

  • Elahehneshat

    حالا این جنایتکار روانی از زندان آزاد میشه و چه بسا با ۳ سال زندان شدن بیمارتر هم شده و در جامعه آزاد…باید حبس ابد شود حداقل….

  • mohamad reza

    motasefam baraye hamchenin adami ke be khatere dost dashtan kazebe khodesh zendegie ye dokhtar ro behem rikht, lbate bozorgie in dokhtar jayb khod dare va ghabele tahsineeeeeeeeeeee vali haghe in mard margeeeeeeeeeeeeeeeeeeee………….

  • mohamad reza

    motasefam baraye hamchenin adami ke be khatere dost dashtan kazebe khodesh zendegie ye dokhtar ro behem rikht, lbate bozorgie in dokhtar jayb khod dare va ghabele tahsineeeeeeeeeeee vali haghe in mard margeeeeeeeeeeeeeeeeeeee………….

  • Jkajkjak

    ba salam aval azinke in dorost nist ke shoma chon eslam setiz hastin biaino az in ghazie suestefade koninio masaeele birabto be in mozu rabt bedin man nemidunam pashidane asid ruye surate dokhtar che rabti dare be tedade gereftane zanhaii ke yek mard mikhad begire ki gofte eslam hamchin ejazeii dade labod eslame shoma hamchin ejazeii dade ya eslami ke yade shoma dadan az nazare eslam nafs inkard che baraye mard che baraye zan kare gheire ensanie balke joda az akhlagh va vojhdan midune  badesham in mojezast ke yemosht mardome nafahme dokhtar tu ghabrkonr malakh khore biabun gardo betuni ram koni shoma ya eslamo nafahmidi ya bad yadet dadan chera ino migi ke mard mitune zan sighe kone unam 10ta10ta zan mitune begire vali ino nemigi ke baraye ezdevaje dovom in zane ke bayad behesh ejaze bede vagarna ke un nemitune shoma migi mardsalari tu dine eslam aslanam intor nist nemuneye barez inke zan bayad ejazwyw dovomo baraye mard sader bpkone vali hala chera zan nemitune dota shahar kone khob inke sadast khob az hardo abestano hamele beshe bache bedonya biad began in bacheye kieeee? in dorost nist ta yechizi tu jameee pish miad bechasbunimesh bedin har ki khoshesh nemiad ketabemun ghoran gofte tu pazireshe din hich ejbari nist harchi dustdari entekhab kob vali be dine digeii ke bi ehterami nakon khalafe adabe makhsusan yu in asro zamune az in ensanhaye tahsilkardeo masaln ba farhang ke dige biabune nistan baeede sai konim biabuni raftar nakonim movafagho sarboland bashin darzemn kare in janie bi rahm vaghean az nazare man arshe KHODARAM larzand omidvaram KHODA azash nagzare

  • Jkajkjak

    ba salam aval azinke in dorost nist ke shoma chon eslam setiz hastin biaino az in ghazie suestefade koninio masaeele birabto be in mozu rabt bedin man nemidunam pashidane asid ruye surate dokhtar che rabti dare be tedade gereftane zanhaii ke yek mard mikhad begire ki gofte eslam hamchin ejazeii dade labod eslame shoma hamchin ejazeii dade ya eslami ke yade shoma dadan az nazare eslam nafs inkard che baraye mard che baraye zan kare gheire ensanie balke joda az akhlagh va vojhdan midune  badesham in mojezast ke yemosht mardome nafahme dokhtar tu ghabrkonr malakh khore biabun gardo betuni ram koni shoma ya eslamo nafahmidi ya bad yadet dadan chera ino migi ke mard mitune zan sighe kone unam 10ta10ta zan mitune begire vali ino nemigi ke baraye ezdevaje dovom in zane ke bayad behesh ejaze bede vagarna ke un nemitune shoma migi mardsalari tu dine eslam aslanam intor nist nemuneye barez inke zan bayad ejazwyw dovomo baraye mard sader bpkone vali hala chera zan nemitune dota shahar kone khob inke sadast khob az hardo abestano hamele beshe bache bedonya biad began in bacheye kieeee? in dorost nist ta yechizi tu jameee pish miad bechasbunimesh bedin har ki khoshesh nemiad ketabemun ghoran gofte tu pazireshe din hich ejbari nist harchi dustdari entekhab kob vali be dine digeii ke bi ehterami nakon khalafe adabe makhsusan yu in asro zamune az in ensanhaye tahsilkardeo masaln ba farhang ke dige biabune nistan baeede sai konim biabuni raftar nakonim movafagho sarboland bashin darzemn kare in janie bi rahm vaghean az nazare man arshe KHODARAM larzand omidvaram KHODA azash nagzare

  • Mahdi

    وقتی خبر بخشش رو شنیدم خیلی ناراحت شدم ، کاش این خانم این کار را نمی کرد ، بخشش همه جا خوب نیست.
    ای کاش ما حکومتی داشتیم که این گونه افراد رو خود به بدترین وضع مجازات می کرد نه اینکه منتظر وجود شاکی و قصاص می شد . ای کاش زندگی انسانها بیش از این ارزش داشت. ای کاش …

  • Kiarad4

    مرسی برای آمنه و دل بزرگش…. مرسی آمنه جان از صمیم قلب تشکر میکنم که قانون چشم در مقابل چشم و دندان در مقابل دندان را عملی نکردی و به گفته ی عیسی مسیح گوش دادی که میگوید کسی را که به تو بدی میکند را ببخش

  • Mahdi

    وقتی خبر بخشش رو شنیدم خیلی ناراحت شدم ، کاش این خانم این کار را نمی کرد ، بخشش همه جا خوب نیست.
    ای کاش ما حکومتی داشتیم که این گونه افراد رو خود به بدترین وضع مجازات می کرد نه اینکه منتظر وجود شاکی و قصاص می شد . ای کاش زندگی انسانها بیش از این ارزش داشت. ای کاش …

  • Kiarad4

    مرسی برای آمنه و دل بزرگش…. مرسی آمنه جان از صمیم قلب تشکر میکنم که قانون چشم در مقابل چشم و دندان در مقابل دندان را عملی نکردی و به گفته ی عیسی مسیح گوش دادی که میگوید کسی را که به تو بدی میکند را ببخش

  • kati

    vagean ke in mozoye kheyli gamangizi ast man in akhbar ra dar tv BBC didam khodam dar swed hastam vali motaser shodam ke ma iraniha ham kam kam darim mesle arabha vahshi mishavim.

  • Smiths711

    Ba in ghesmat ke ghanoone ghassas faghat dar keshvare eslamiye mas mokhalefam..be onvane ye ravanshenas va jostejoogare ejtemayee mozooe researche ghasas ya revenge ro tahghigh  va donbal kardam…ke chera an eye for an eye hatta dar ketabhaye anjil va ejtemayee az ghabl az eslam ham boode va chera…ba in masale ke yek divane be khodesh ejaze bede ke hamchin balayee sare ye dokhtari biyare baese taasofe shadide…marazhaye ejtemayee va farhangi va hatta khosoosi bar migarde be risheye nadanestan va faghre ejtema va tahsile roohi va farhangi! 

  • Smiths711

    Ba in ghesmat ke ghanoone ghassas faghat dar keshvare eslamiye mas mokhalefam..be onvane ye ravanshenas va jostejoogare ejtemayee mozooe researche ghasas ya revenge ro tahghigh  va donbal kardam…ke chera an eye for an eye hatta dar ketabhaye anjil va ejtemayee az ghabl az eslam ham boode va chera…ba in masale ke yek divane be khodesh ejaze bede ke hamchin balayee sare ye dokhtari biyare baese taasofe shadide…marazhaye ejtemayee va farhangi va hatta khosoosi bar migarde be risheye nadanestan va faghre ejtema va tahsile roohi va farhangi! 

  • kati

    vagean ke in mozoye kheyli gamangizi ast man in akhbar ra dar tv BBC didam khodam dar swed hastam vali motaser shodam ke ma iraniha ham kam kam darim mesle arabha vahshi mishavim.

  • Smiths711

    Ba in ghesmat ke ghanoone ghassas faghat dar keshvare eslamiye mas mokhalefam..be onvane ye ravanshenas va jostejoogare ejtemayee mozooe researche ghasas ya revenge ro tahghigh  va donbal kardam…ke chera an eye for an eye hatta dar ketabhaye anjil va ejtemayee az ghabl az eslam ham boode va chera…ba in masale ke yek divane be khodesh ejaze bede ke hamchin balayee sare ye dokhtari biyare baese taasofe shadide…marazhaye ejtemayee va farhangi va hatta khosoosi bar migarde be risheye nadanestan va faghre ejtema va tahsile roohi va farhangi! 

  • Mehran_mcs

    salam rouye sohbatam ba negarandeye in matlabe,dar inke kare in pesar nekouhesh shode va amali sheytan sefatanast,shaki nist,dar inke bayad be sezaye amale kasifesh berese ham shaki nist,amma bayad be nazaretoun beresounam ke in avalin bari nist ke dar iran yek pesar in karo ba 2khtari mikone ,va hatta yek bar 2khtari ham in talasho karde,ke mitounid dar google ham search konid.dar inja masale zano mard nist,masale tab eize jensiyat nist,mojem nafse in kare shani hast va bas.in moshkel ba hamle kardan be mardan va jameye mard salar va akhound zade hal nemishavad dooste aziz.movafagh bashi.mehran_mcs@yahoo:disqus .com

  • Mehran_mcs

    salam rouye sohbatam ba negarandeye in matlabe,dar inke kare in pesar nekouhesh shode va amali sheytan sefatanast,shaki nist,dar inke bayad be sezaye amale kasifesh berese ham shaki nist,amma bayad be nazaretoun beresounam ke in avalin bari nist ke dar iran yek pesar in karo ba 2khtari mikone ,va hatta yek bar 2khtari ham in talasho karde,ke mitounid dar google ham search konid.dar inja masale zano mard nist,masale tab eize jensiyat nist,mojem nafse in kare shani hast va bas.in moshkel ba hamle kardan be mardan va jameye mard salar va akhound zade hal nemishavad dooste aziz.movafagh bashi.mehran_mcs@yahoo:disqus .com

  • Mehran_mcs

    rasti douste nagarande khahesh mikonam sathi negar nabashid,motmaenan age in hokm zoodtar az in anjaam migereft,amene rezayat nemidad,chera in be zehnetoun nemirese ke avamele dolati va rezhimi mazhabi be in dokhtarake ziba feshar avordan ta dar nahayat rezayat bede ta bish az in parvandeye iran dar nazde jahaniyan siyah tar nashavad?mahnaze afshar va……kheyli dige az afrade sar shenase jame e,,key in 2khtar ro mishnakhtan?ke hala ba ou akse yadegari migiran.motmaenan sefaresh haye ziyadi soorat gerefte ta in dokhtare mahjoub,az haghe khodash bogzarad

  • Mehran_mcs

    rasti douste nagarande khahesh mikonam sathi negar nabashid,motmaenan age in hokm zoodtar az in anjaam migereft,amene rezayat nemidad,chera in be zehnetoun nemirese ke avamele dolati va rezhimi mazhabi be in dokhtarake ziba feshar avordan ta dar nahayat rezayat bede ta bish az in parvandeye iran dar nazde jahaniyan siyah tar nashavad?mahnaze afshar va……kheyli dige az afrade sar shenase jame e,,key in 2khtar ro mishnakhtan?ke hala ba ou akse yadegari migiran.motmaenan sefaresh haye ziyadi soorat gerefte ta in dokhtare mahjoub,az haghe khodash bogzarad

  • Kakshar

    Bakhshesh kare adamhaye bozoorg ast. Amaneh kari kard ke baraye kheyliha darse ebrat khahad shud. Khahesh mikonam khushonat ra tarvij nadahim.
    Kakshar az Alman

  • Kakshar

    Bakhshesh kare adamhaye bozoorg ast. Amaneh kari kard ke baraye kheyliha darse ebrat khahad shud. Khahesh mikonam khushonat ra tarvij nadahim.
    Kakshar az Alman

  • sayed haroon

    I think she did not do the right thing . she had to revenge and let the Majid to be blind. It would be a taught lesson for other men or people who should not dare to act like this against an innocent women.

  • sayed haroon

    I think she did not do the right thing . she had to revenge and let the Majid to be blind. It would be a taught lesson for other men or people who should not dare to act like this against an innocent women.

  • Maryam Bosjin

    به نظر من این ادمهای کثیف را باید از روی کره زمین برداشت اینها هستند که اسم ما ایرانیها را بد نام میکنند

    • Kartal

      موافقم نباید در مقابل چشم جشم را گرفت و کور کرد .
      باید پوست این حرامی بی شرف رو کند و در پای شغالها انداخت تا در مقابل چشم خود اعضای بدنش را جر داده پاره کرده و نوش جان کنند . سپس زیر پوست کنده شده رو در نمک مالید تا انقدر بسوزد که از درد نفله شود .
      چطور ممکنه کسی چهره کسی رو ازش بگیره با پاشیدن اسید .جوانی کسی رو بگیره . یک سرنوشت رو  پایه مال کنه بعد ما بیایم تشویقش کنیم که ببخشه . جناب نویسنده سایت بعضی وقتها از بعضی مقاله هاتون تعجب میکنم . حداقل برای من یکی اصلا قابل قبول و رایزنی نیست ان هم این نوع از بخشش . 
      در جامعه  حتما باید قوانین بسیار سنگینی برای مقابله با تجاوز و جنایت و ازار دیگران وجود داشته باشه نه اینکه  فقط قصاص شه .
      به فرض که قصاص شد و چشم این هم کور شد .برای خانم امنه چه سودی داره ؟ ایشون نه میخواست چشم خودش از دست بره نه چشم کسی دیگه . به نظر من این مرد باید مزه حبس ابد یا بالای ۳۰ سال حبس رو چشیده و تجربه کند نه فقط برای اینکه برای دیگران درس عبرتی باشد برای اینکه بداند که باید مسولیت عمل زشتش را باید به گردن بگیرد .  بخشش در این مورد اصلا قابل هضم نیست .

  • Maryam Bosjin

    به نظر من این ادمهای کثیف را باید از روی کره زمین برداشت اینها هستند که اسم ما ایرانیها را بد نام میکنند

  • نگارنده بادیدگاه شما عزیزان که می بایست حکم جنایت بار قصاص را در مورد این فرد اجراء می کردند، به دلایلی گوناگون مخالفم، و برای هر مخالفت هم منطقی در پشت آن دارم که در چند روز آینده برای شما گرامیان خواهم نوشت، و از حضور تک تک شما ها در خواست خواهم کرد تاآخرین دیدگاه خود را بیان فرمایید.

    شرمنده ام که تا چند روز دیگر به دلیل بیماری سخت  توانایی جنبش و اندیشیدن ندارم.  من شماها را تا پایان هفته به خدای بزرگ ایران می سپارم، و برایتان با همه وجودم، شادمانی، تندرستی، و بهترین ها را آرزو می کنم. به امید یددار آینده با شما عزیزان

  • نگارنده بادیدگاه شما عزیزان که می بایست حکم جنایت بار قصاص را در مورد این فرد اجراء می کردند، به دلایلی گوناگون مخالفم، و برای هر مخالفت هم منطقی در پشت آن دارم که در چند روز آینده برای شما گرامیان خواهم نوشت، و از حضور تک تک شما ها در خواست خواهم کرد تاآخرین دیدگاه خود را بیان فرمایید.

    شرمنده ام که تا چند روز دیگر به دلیل بیماری سخت  توانایی جنبش و اندیشیدن ندارم.  من شماها را تا پایان هفته به خدای بزرگ ایران می سپارم، و برایتان با همه وجودم، شادمانی، تندرستی، و بهترین ها را آرزو می کنم. به امید یددار آینده با شما عزیزان

  • Payam
  • Payam
  • عشق تنها مالکیت نیست  ګذشت و کناره  رفتن هم عشق است  بعضی وقتها بهر دلیلی دو نفر که شاید هر دو هم عاشق هم باشند نمی توانند با هم ازدواج کنند و این شرط که همدیګر را ازبین ببرند که این عشق نیست بلکه خود خواهی است   

  • عشق تنها مالکیت نیست  ګذشت و کناره  رفتن هم عشق است  بعضی وقتها بهر دلیلی دو نفر که شاید هر دو هم عاشق هم باشند نمی توانند با هم ازدواج کنند و این شرط که همدیګر را ازبین ببرند که این عشق نیست بلکه خود خواهی است   

  • این یک داستان واقعی است در برابر عشق خرکی مجید   سهراب با دیده های اشګ بار معشوقه خود را به فردوګاه میبرد  و به دست سرنوشت می سپارد  سهراب میگفت که با می یک استاد زیبای چینی که برای تدریس مهندسی استخدام شده بود
    در دانشکده آشنا شده است. وی در رشته مهندسی مکانیک درجه دکتری داشت و در کشور
    خودشان در سطح دکتری و فوق لیسانس تدریس میکرد. وی علاوه بر زیبایی خیره کننده اش
    دارای دانشی وسیع بود و از لحاظ فکری و هوشی هم یک اعجوبه کامل بشمار میرفت. با
    وجود اینکه انگلیسی را در چین و از روی کتاب خوانده بود از همان بدو ورودش براحتی
    انگلیسی را میفهمید و حتی پاسخ هم میداد. این زن زیبای بیست هشت ساله علاوه بر هوش
    سرشار تحصیلات عالی دارای یک هیکل صاف و بسیار خوش تراش و متناسب بود و قد او بلند
    و باریک و درست مثل مانکن ها و مدلهای نقاشی تراشیده شده بود. خالق متعال در این
    وجود هر گونه بذل و بخشش بی نهایتی را روا داشته بود. و یک چهره زیبا همراه با یک
    هیکل زیبا و یک دانش و هوش سرشار همه را خداوند متعال به وی ارزانی داشته بود.

    با داشتن معلومات و دانش وسیع بزودی یکی از استادان دلخواه دانشجویان شد وهمه
    دانشجویان فوق لیسانس و دکتری سعی داشتند که این بت رعنا واین الاهه زیبایی مدرس و
    استاد آنان باشد. کلاس درس وی بینهایت شلوغ و همیشه پر از دانشجویان واله و شیدای
    وی بود. وی با مهارت و بسیار عالی تدریس میکرد بطوریکه هیچ کس ندانسته از کلاس او
    خارج نمیشد. با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری وی نبود ولی وی در مدتی چنان کوتاه
    به این زبان کاملا مسلط شد و شاید بعد از دو ماه براحتی موضوعات سخت علمی و مهندسی
    را با نهایت دقت و ظرافت برای دانشجویان خود تشریح و گسترده میکرد بطوریکه هیچ یک
    از دانشجویان از خارجی بودن وی گله ای نداشت. من هم که در همان رشته از آمریکا فارغ
    تحصیل شده بودم بعنوان همکار او برگزیده شدم . حتی دانشجویان هم بمن میگفتند که خوش
    بحال شما که با این گنجینه علم و دانش میتوانید کار کنید.

    می بدون اغراق یک الاهه کامل زیبایی هوش مهربانی و اجتماعی بود. همه او را دوست
    داشتند و شاید هم میپرستیدند. او شده بود چراغ دانشکده فنی مهندسی ما. همه چون
    پروانه گرد این زیبای چینی میگردیدند. و او با متانت و استادی تمام پاسخ همه پرسش
    ها را میداد. مثل اینکه دانش او پایانی نداشت هیچوقت نگفت نمیدانم همیشه مطلب را در
    نظر داشت و پاسخ ها در آستینش بودند.

    می حتی توالت هم نمیکرد. ولی چشمان سیاه و بسیار درشت و زیبای او احتیاج به بزک
    دوزک نداشت. مژه های بلند و کلفت و برجسته اش حاجت مشاطه گری را نداشت و لبان چون
    یاقوت سرخش احتیاجی به رنگ و برق لب نداشت. صورت گیرا و صاف وی و پوست نرم و براق
    وشفافش گویی با صدها کرم و عطر تزیین شده بود.

    نگاهش مرا کلافه میکرد و آنقدر لطف و زیبایی در نگاه این پری چهره بود که انسان
    نمیتوانست از نور خیره چشمانش صرف نظر کند و به سمت دیگری نگاه نماید. وی برای من
    یک خواهر یک همکار خوب و یک دوست دانشمند و یک مصاحب زیبا بود و من تمامی خوبیها را
    در او میدیدم. با او هرکجا که میرفتم سرها بسمت وی گرایش داشت و مردم چه زنان و چه
    مردان میخواستند با این الاهه زیبای و کمال دمخور شوند و با او آشنا گردند.

    من که تازه همسرم را در اثر تصادف از دست داده بودم براحتی وی جای تمامی خانواده
    مرا پر کرد. میگفت که عاشق من است و دلش میخواهد با من روزی عروسی کند. ولی اکنون
    حاضر نبود که ما با هم حتی نامزد شویم. بهمان دوستی نوجوانانه راضی بود. من خیلی
    دوست داشتم که ازاین الاهه کمال صاحب فرزندانی شوم که از وی هوش و زیبایی را به ارث
    ببرند. ولی او تقاضاهای مکرر مرا جدی نمیگرفت. من او را خیلی دوست داشتم و حاضر
    بودم که هرکاری برای توجه بیشترش بکنم ولی او تنها میخواست یک دوست برای من باقی
    بماند و حتی حاضر نبود معشوقه من بشود. یا نامزد و یا زن من. ولی رفتار همراه با
    دوستی ومحبتش و در آغوش کشیدنهایش این امید را برای من زنده نگه داشته بود که
    بالاخره روزی جواب بله را خواهد داد. و من بایست صبر و حوصله پیشه کنم. میگفت که
    تمامی فامیلش استاد ان دانشگاه هستند. پدر و مادرش هر دو از استادان نامی و بنام
    دانشگاه هستند وبرادر و خواهرش هم درجه استادی ممتاز را دارا میباشند. خوب داشتن
    فرزندی از این نابغه زیبا یک هدیه آسمانی میتوانست باشد.

    در زندگی زنانهایی هستند که از انسان تنها سکس میخواهند و نمیخواهند با آدم
    ازدواج کنند زیرا فکر میکنند شوهران بهتری گیرشان خواهد آمد ولی فعلا کاشی بعض هیچی
    و با جوانان خوبرو و ثروتمند دوست میشوند ورابطه جنسی هم برقرار میکنند تا مادامیکه
    مرد ایده آل خود را پیدا کنند این است که خوابیدن با یک زن سطح بالا دلیل داشتن آن
    زن نمیشود. ولی می تنها با بوسه ناز قانع بود و آرزو و تمنای وصال و هم آغوشی کامل
    را نداشت وبه همان بوسه ها و نوازشهای بقول خودش دوره نوجوانی اش راضی میشد. من که
    در آمریکا بزرگ شده بودم یاد گرفته بودم که اگر زنی را خیلی دوست دارم ومیتوانم با
    او ازدواج کنم میتوانم با وی همخوابه هم بشوم ولی می این را نمیخواست. بعد از سه
    سال که ما باهم بودیم نتوانسته بودم مهر او را برای ازدواج بخود جلب کنم و او تنها
    یک معشوقه در حد بوس و کنار و راز و نیاز بود. او بمن خیلی مهربان بود وخیلی مرا
    دوست داشت ولی نمیدانم چرا از ازدواج با من طفره میرفت. میگفت که هیچوقت دوستی وعشق
    مرا بخودش فراموش نخواهد کرد. ولی من هرکاری کردم نتوانستم که این بت عیار را به
    عقد خود در آورم. مثل اینکه آزادی را خیلی دوست داشت و یا یک مشگل دیگری او را آزار
    میداد. آخرین باری که وی رسمی تقاضای ازدواج کردم با چشمانی پر از اشگ سهراب من من
    تورا خیلی دوست دارم تو همه وجود من هستی هیچوقت مهر و عشق تو را فراموش نمیکنم. تو
    همیشه در قلب و فکر من جا داری. من اکنون نمیتوانی زن توبشوم. ایکاش میتوانستم. آخر
    مگر میشود انسان سه سال با کسی باشد و شب و روز را باهم بگذارنند و هر دوی آنان
    اعتراف کنند که عاشق هم هستند و مدتها همدیگر را ببوسند و نوازش کنندو یکدیگر را در
    آغوش هم فشار دهند ولی باز با هم ازدواج نکنند. من که نتوانستم بفهمم چرا شاید
    دیگران متوجه بشوند. من هرچه فکر کردم نتوانستم دلیل این عشق عمیق و سوزان بدون
    ازدواج را درک کنم شاید شما بتوانید؟

  • این یک داستان واقعی است در برابر عشق خرکی مجید   سهراب با دیده های اشګ بار معشوقه خود را به فردوګاه میبرد  و به دست سرنوشت می سپارد  سهراب میگفت که با می یک استاد زیبای چینی که برای تدریس مهندسی استخدام شده بود
    در دانشکده آشنا شده است. وی در رشته مهندسی مکانیک درجه دکتری داشت و در کشور
    خودشان در سطح دکتری و فوق لیسانس تدریس میکرد. وی علاوه بر زیبایی خیره کننده اش
    دارای دانشی وسیع بود و از لحاظ فکری و هوشی هم یک اعجوبه کامل بشمار میرفت. با
    وجود اینکه انگلیسی را در چین و از روی کتاب خوانده بود از همان بدو ورودش براحتی
    انگلیسی را میفهمید و حتی پاسخ هم میداد. این زن زیبای بیست هشت ساله علاوه بر هوش
    سرشار تحصیلات عالی دارای یک هیکل صاف و بسیار خوش تراش و متناسب بود و قد او بلند
    و باریک و درست مثل مانکن ها و مدلهای نقاشی تراشیده شده بود. خالق متعال در این
    وجود هر گونه بذل و بخشش بی نهایتی را روا داشته بود. و یک چهره زیبا همراه با یک
    هیکل زیبا و یک دانش و هوش سرشار همه را خداوند متعال به وی ارزانی داشته بود.

    با داشتن معلومات و دانش وسیع بزودی یکی از استادان دلخواه دانشجویان شد وهمه
    دانشجویان فوق لیسانس و دکتری سعی داشتند که این بت رعنا واین الاهه زیبایی مدرس و
    استاد آنان باشد. کلاس درس وی بینهایت شلوغ و همیشه پر از دانشجویان واله و شیدای
    وی بود. وی با مهارت و بسیار عالی تدریس میکرد بطوریکه هیچ کس ندانسته از کلاس او
    خارج نمیشد. با اینکه زبان انگلیسی زبان مادری وی نبود ولی وی در مدتی چنان کوتاه
    به این زبان کاملا مسلط شد و شاید بعد از دو ماه براحتی موضوعات سخت علمی و مهندسی
    را با نهایت دقت و ظرافت برای دانشجویان خود تشریح و گسترده میکرد بطوریکه هیچ یک
    از دانشجویان از خارجی بودن وی گله ای نداشت. من هم که در همان رشته از آمریکا فارغ
    تحصیل شده بودم بعنوان همکار او برگزیده شدم . حتی دانشجویان هم بمن میگفتند که خوش
    بحال شما که با این گنجینه علم و دانش میتوانید کار کنید.

    می بدون اغراق یک الاهه کامل زیبایی هوش مهربانی و اجتماعی بود. همه او را دوست
    داشتند و شاید هم میپرستیدند. او شده بود چراغ دانشکده فنی مهندسی ما. همه چون
    پروانه گرد این زیبای چینی میگردیدند. و او با متانت و استادی تمام پاسخ همه پرسش
    ها را میداد. مثل اینکه دانش او پایانی نداشت هیچوقت نگفت نمیدانم همیشه مطلب را در
    نظر داشت و پاسخ ها در آستینش بودند.

    می حتی توالت هم نمیکرد. ولی چشمان سیاه و بسیار درشت و زیبای او احتیاج به بزک
    دوزک نداشت. مژه های بلند و کلفت و برجسته اش حاجت مشاطه گری را نداشت و لبان چون
    یاقوت سرخش احتیاجی به رنگ و برق لب نداشت. صورت گیرا و صاف وی و پوست نرم و براق
    وشفافش گویی با صدها کرم و عطر تزیین شده بود.

    نگاهش مرا کلافه میکرد و آنقدر لطف و زیبایی در نگاه این پری چهره بود که انسان
    نمیتوانست از نور خیره چشمانش صرف نظر کند و به سمت دیگری نگاه نماید. وی برای من
    یک خواهر یک همکار خوب و یک دوست دانشمند و یک مصاحب زیبا بود و من تمامی خوبیها را
    در او میدیدم. با او هرکجا که میرفتم سرها بسمت وی گرایش داشت و مردم چه زنان و چه
    مردان میخواستند با این الاهه زیبای و کمال دمخور شوند و با او آشنا گردند.

    من که تازه همسرم را در اثر تصادف از دست داده بودم براحتی وی جای تمامی خانواده
    مرا پر کرد. میگفت که عاشق من است و دلش میخواهد با من روزی عروسی کند. ولی اکنون
    حاضر نبود که ما با هم حتی نامزد شویم. بهمان دوستی نوجوانانه راضی بود. من خیلی
    دوست داشتم که ازاین الاهه کمال صاحب فرزندانی شوم که از وی هوش و زیبایی را به ارث
    ببرند. ولی او تقاضاهای مکرر مرا جدی نمیگرفت. من او را خیلی دوست داشتم و حاضر
    بودم که هرکاری برای توجه بیشترش بکنم ولی او تنها میخواست یک دوست برای من باقی
    بماند و حتی حاضر نبود معشوقه من بشود. یا نامزد و یا زن من. ولی رفتار همراه با
    دوستی ومحبتش و در آغوش کشیدنهایش این امید را برای من زنده نگه داشته بود که
    بالاخره روزی جواب بله را خواهد داد. و من بایست صبر و حوصله پیشه کنم. میگفت که
    تمامی فامیلش استاد ان دانشگاه هستند. پدر و مادرش هر دو از استادان نامی و بنام
    دانشگاه هستند وبرادر و خواهرش هم درجه استادی ممتاز را دارا میباشند. خوب داشتن
    فرزندی از این نابغه زیبا یک هدیه آسمانی میتوانست باشد.

    در زندگی زنانهایی هستند که از انسان تنها سکس میخواهند و نمیخواهند با آدم
    ازدواج کنند زیرا فکر میکنند شوهران بهتری گیرشان خواهد آمد ولی فعلا کاشی بعض هیچی
    و با جوانان خوبرو و ثروتمند دوست میشوند ورابطه جنسی هم برقرار میکنند تا مادامیکه
    مرد ایده آل خود را پیدا کنند این است که خوابیدن با یک زن سطح بالا دلیل داشتن آن
    زن نمیشود. ولی می تنها با بوسه ناز قانع بود و آرزو و تمنای وصال و هم آغوشی کامل
    را نداشت وبه همان بوسه ها و نوازشهای بقول خودش دوره نوجوانی اش راضی میشد. من که
    در آمریکا بزرگ شده بودم یاد گرفته بودم که اگر زنی را خیلی دوست دارم ومیتوانم با
    او ازدواج کنم میتوانم با وی همخوابه هم بشوم ولی می این را نمیخواست. بعد از سه
    سال که ما باهم بودیم نتوانسته بودم مهر او را برای ازدواج بخود جلب کنم و او تنها
    یک معشوقه در حد بوس و کنار و راز و نیاز بود. او بمن خیلی مهربان بود وخیلی مرا
    دوست داشت ولی نمیدانم چرا از ازدواج با من طفره میرفت. میگفت که هیچوقت دوستی وعشق
    مرا بخودش فراموش نخواهد کرد. ولی من هرکاری کردم نتوانستم که این بت عیار را به
    عقد خود در آورم. مثل اینکه آزادی را خیلی دوست داشت و یا یک مشگل دیگری او را آزار
    میداد. آخرین باری که وی رسمی تقاضای ازدواج کردم با چشمانی پر از اشگ سهراب من من
    تورا خیلی دوست دارم تو همه وجود من هستی هیچوقت مهر و عشق تو را فراموش نمیکنم. تو
    همیشه در قلب و فکر من جا داری. من اکنون نمیتوانی زن توبشوم. ایکاش میتوانستم. آخر
    مگر میشود انسان سه سال با کسی باشد و شب و روز را باهم بگذارنند و هر دوی آنان
    اعتراف کنند که عاشق هم هستند و مدتها همدیگر را ببوسند و نوازش کنندو یکدیگر را در
    آغوش هم فشار دهند ولی باز با هم ازدواج نکنند. من که نتوانستم بفهمم چرا شاید
    دیگران متوجه بشوند. من هرچه فکر کردم نتوانستم دلیل این عشق عمیق و سوزان بدون
    ازدواج را درک کنم شاید شما بتوانید؟

  • برنامه هر دم بیلی و موج خشونت و نفرت در دنیا.

    طالبان نوجوانان و دخترکان افغانی را به گلوله می بندد چرا که به مدرسه رفته
    اند. طالبان به صورت دخترکان افغانی اسید میپاشد. طالبان با زنان بسیار بد رفتاری
    میکندو در حالیکه خودشان از یک زن متولد شده اندو دارای خواهر مادر و دختر هم
    هستند؟ طالبان که جنگجو تربیت شده است که با کمونیست بین المللی نبرد کند اکنون که
    کمونیست از بین رفته بیکار است پس بایست برادران وخواهران خود را بکشد تا کار کرده
    باشد. در اروپا تمامی یا حداکثر مردم اروپا که روزی به اسلام و مسلمانان با دیده
    احترام نگاه میکردند امروزه همه را کثیف فاسد تروریست و آدمکش می نامند. هنگامیکه
    در یک دبیرستان آلمانی تدریس میکردم مادران و پدراان میگفتند از اینکه یک معلم
    دارند که مشروب نمی خورد سیگار نمیکشد و از سکس بدون ازدواج تمجید نمی کند بسیار
    احساس راحتی میکنند. ولی امروزه میگویند که خاورمیانه ایها دزد فاسد تروریست هستند
    و اسلام ….

    موج نفرت متاسفانه دارد همه جا نفوذ میکند. میگویند که دزدی و فساد و تروریستی
    در خاورمیانه ریشه دارد. چون مردم در فشارند از این جهت بهم هم تجاوز میکنند و از
    دوستی واعتماد هم سو استفاده های کلان میبرند. بطوریکه اعتماد واطمینان از بین
    میرود و همه بهم به نظر دزد نگاه میکند و اگر کسی به کسی اعتماد کرد هالویش
    میخوانند. کودکان و نوجوانان دم تیغ قرار دارند و بهر بهانه ای به دست سلاخها
    سپرده میشوند. دزدی رشوه خواری و فساد دارد ریشه تمدن و انسانیت را میکند. اگر به
    فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین نگاه کنید میبینید که حرص و تمامیت خواهی و
    خودخواهی را سر چشمه همه بدبختی ها دیده است. فقیری که تا دیروز برای تکه نانی
    گدایی میکرد در اثر عواملی حالا یک دیکتاتور بزرگ شده است و عوض خدمت و دوستی حالا
    او تمام دنیا را میخواهد که برده و فرمانبردار او باشند و دستورات او را اطاعت
    کنند. گدا دیروزی اکنون به مرض دیکتاتوری دچار شده است و خودرا چیزی نظیر خدا می
    بیند. میخواهد که همه مردم او را بپرستند و جلویش سر خم کنند. او اکنون خود را
    دانای بی همتا و انسانی برتر از همه می بیند.

    اکنون او میخواهد که همه در برابرش کرنش کنند و او را بپرستند. او که تا دیروز
    گدایی فقیر بود اکنون که میلیاردی توانا و با قدرت شده است گذشته را فراموش کرده و
    خود را تافته جدا بافته می بیند. باورهای مذهبی که تنها یک باور هستند و ثابت کردن
    آنان غیر ممکن است نیز مشگل دیگری است که مورد سو استفاده قرار میگیرد.

    مردم بی دانش و مغرور میخواهند به زور فکر های شاید بسیار ناقص و بیمورد خود را
    به دیگران تحمیل کنند. متاسفانه دین که بایست موجب راحت و دوستی بین افراد باشد نیز
    حربه ای برنده به دست کسانی است که از آن نهایت سو استفاده را میکنند. نمونه آن
    همان آتش زدن ژاندارک دختر بی گناه فرانسوی است که به عنوان جادوگر توسط کلسیا
    محکوم و به دست کلیسا حضرت مسیح پیامبر دوستی و محبت به آتش سپرده شد؟

    خوب آیا هیچ فکر کرده اید که از این موج خشونت و نفرت چه کسانی سو استفاده
    میکنند؟ معلم فرانسوی با معلم افغانی چه خصومتی میتوانند با هم داشته باشند. خصومت
    را درست میکنند و اربابان از آن پول میسازند و مردم عادی قربانیان این خصومت ها
    هستند. مردم عادی که برعلیه هم شست شوی مغزی داده شده و به آنان میکرب نفرت تزریق
    شده است. آنان که این باکتری را به آنان تزریق کرده اند که او بهتر است دانا تر
    است و دین او بهترین است و اگر کشته شود به بهشت میرود و اگر بکشد هم باز به بهشت
    میرود تا در آغوش حوریان همیشه دوشیزه و غلمانان همیشه سفت و سخت بسر ببرد؟ اگر از
    او بپرسید آیا قرآن را خوانده است جوابش نه است . پس چطور خود را مسلمان میدانی در
    حالیکه کتاب مقدس خودت را نخوانده ای میگوید دیگران اینطور میگویند و من حرف آنان
    را باور میکنم. جنگ هفتاد دو ملت همه عذر است و…. چو حقیقت نیفتند ره افسانه
    زدند.

    You are
    not following this post, click to start following

  • برنامه هر دم بیلی و موج خشونت و نفرت در دنیا.

    طالبان نوجوانان و دخترکان افغانی را به گلوله می بندد چرا که به مدرسه رفته
    اند. طالبان به صورت دخترکان افغانی اسید میپاشد. طالبان با زنان بسیار بد رفتاری
    میکندو در حالیکه خودشان از یک زن متولد شده اندو دارای خواهر مادر و دختر هم
    هستند؟ طالبان که جنگجو تربیت شده است که با کمونیست بین المللی نبرد کند اکنون که
    کمونیست از بین رفته بیکار است پس بایست برادران وخواهران خود را بکشد تا کار کرده
    باشد. در اروپا تمامی یا حداکثر مردم اروپا که روزی به اسلام و مسلمانان با دیده
    احترام نگاه میکردند امروزه همه را کثیف فاسد تروریست و آدمکش می نامند. هنگامیکه
    در یک دبیرستان آلمانی تدریس میکردم مادران و پدراان میگفتند از اینکه یک معلم
    دارند که مشروب نمی خورد سیگار نمیکشد و از سکس بدون ازدواج تمجید نمی کند بسیار
    احساس راحتی میکنند. ولی امروزه میگویند که خاورمیانه ایها دزد فاسد تروریست هستند
    و اسلام ….

    موج نفرت متاسفانه دارد همه جا نفوذ میکند. میگویند که دزدی و فساد و تروریستی
    در خاورمیانه ریشه دارد. چون مردم در فشارند از این جهت بهم هم تجاوز میکنند و از
    دوستی واعتماد هم سو استفاده های کلان میبرند. بطوریکه اعتماد واطمینان از بین
    میرود و همه بهم به نظر دزد نگاه میکند و اگر کسی به کسی اعتماد کرد هالویش
    میخوانند. کودکان و نوجوانان دم تیغ قرار دارند و بهر بهانه ای به دست سلاخها
    سپرده میشوند. دزدی رشوه خواری و فساد دارد ریشه تمدن و انسانیت را میکند. اگر به
    فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین نگاه کنید میبینید که حرص و تمامیت خواهی و
    خودخواهی را سر چشمه همه بدبختی ها دیده است. فقیری که تا دیروز برای تکه نانی
    گدایی میکرد در اثر عواملی حالا یک دیکتاتور بزرگ شده است و عوض خدمت و دوستی حالا
    او تمام دنیا را میخواهد که برده و فرمانبردار او باشند و دستورات او را اطاعت
    کنند. گدا دیروزی اکنون به مرض دیکتاتوری دچار شده است و خودرا چیزی نظیر خدا می
    بیند. میخواهد که همه مردم او را بپرستند و جلویش سر خم کنند. او اکنون خود را
    دانای بی همتا و انسانی برتر از همه می بیند.

    اکنون او میخواهد که همه در برابرش کرنش کنند و او را بپرستند. او که تا دیروز
    گدایی فقیر بود اکنون که میلیاردی توانا و با قدرت شده است گذشته را فراموش کرده و
    خود را تافته جدا بافته می بیند. باورهای مذهبی که تنها یک باور هستند و ثابت کردن
    آنان غیر ممکن است نیز مشگل دیگری است که مورد سو استفاده قرار میگیرد.

    مردم بی دانش و مغرور میخواهند به زور فکر های شاید بسیار ناقص و بیمورد خود را
    به دیگران تحمیل کنند. متاسفانه دین که بایست موجب راحت و دوستی بین افراد باشد نیز
    حربه ای برنده به دست کسانی است که از آن نهایت سو استفاده را میکنند. نمونه آن
    همان آتش زدن ژاندارک دختر بی گناه فرانسوی است که به عنوان جادوگر توسط کلسیا
    محکوم و به دست کلیسا حضرت مسیح پیامبر دوستی و محبت به آتش سپرده شد؟

    خوب آیا هیچ فکر کرده اید که از این موج خشونت و نفرت چه کسانی سو استفاده
    میکنند؟ معلم فرانسوی با معلم افغانی چه خصومتی میتوانند با هم داشته باشند. خصومت
    را درست میکنند و اربابان از آن پول میسازند و مردم عادی قربانیان این خصومت ها
    هستند. مردم عادی که برعلیه هم شست شوی مغزی داده شده و به آنان میکرب نفرت تزریق
    شده است. آنان که این باکتری را به آنان تزریق کرده اند که او بهتر است دانا تر
    است و دین او بهترین است و اگر کشته شود به بهشت میرود و اگر بکشد هم باز به بهشت
    میرود تا در آغوش حوریان همیشه دوشیزه و غلمانان همیشه سفت و سخت بسر ببرد؟ اگر از
    او بپرسید آیا قرآن را خوانده است جوابش نه است . پس چطور خود را مسلمان میدانی در
    حالیکه کتاب مقدس خودت را نخوانده ای میگوید دیگران اینطور میگویند و من حرف آنان
    را باور میکنم. جنگ هفتاد دو ملت همه عذر است و…. چو حقیقت نیفتند ره افسانه
    زدند.

    You are
    not following this post, click to start following

  • برنامه هر دم بیلی و موج خشونت و نفرت در دنیا.

    طالبان نوجوانان و دخترکان افغانی را به گلوله می بندد چرا که به مدرسه رفته
    اند. طالبان به صورت دخترکان افغانی اسید میپاشد. طالبان با زنان بسیار بد رفتاری
    میکندو در حالیکه خودشان از یک زن متولد شده اندو دارای خواهر مادر و دختر هم
    هستند؟ طالبان که جنگجو تربیت شده است که با کمونیست بین المللی نبرد کند اکنون که
    کمونیست از بین رفته بیکار است پس بایست برادران وخواهران خود را بکشد تا کار کرده
    باشد. در اروپا تمامی یا حداکثر مردم اروپا که روزی به اسلام و مسلمانان با دیده
    احترام نگاه میکردند امروزه همه را کثیف فاسد تروریست و آدمکش می نامند. هنگامیکه
    در یک دبیرستان آلمانی تدریس میکردم مادران و پدراان میگفتند از اینکه یک معلم
    دارند که مشروب نمی خورد سیگار نمیکشد و از سکس بدون ازدواج تمجید نمی کند بسیار
    احساس راحتی میکنند. ولی امروزه میگویند که خاورمیانه ایها دزد فاسد تروریست هستند
    و اسلام ….

    موج نفرت متاسفانه دارد همه جا نفوذ میکند. میگویند که دزدی و فساد و تروریستی
    در خاورمیانه ریشه دارد. چون مردم در فشارند از این جهت بهم هم تجاوز میکنند و از
    دوستی واعتماد هم سو استفاده های کلان میبرند. بطوریکه اعتماد واطمینان از بین
    میرود و همه بهم به نظر دزد نگاه میکند و اگر کسی به کسی اعتماد کرد هالویش
    میخوانند. کودکان و نوجوانان دم تیغ قرار دارند و بهر بهانه ای به دست سلاخها
    سپرده میشوند. دزدی رشوه خواری و فساد دارد ریشه تمدن و انسانیت را میکند. اگر به
    فیلم دیکتاتور بزرگ چارلی چاپلین نگاه کنید میبینید که حرص و تمامیت خواهی و
    خودخواهی را سر چشمه همه بدبختی ها دیده است. فقیری که تا دیروز برای تکه نانی
    گدایی میکرد در اثر عواملی حالا یک دیکتاتور بزرگ شده است و عوض خدمت و دوستی حالا
    او تمام دنیا را میخواهد که برده و فرمانبردار او باشند و دستورات او را اطاعت
    کنند. گدا دیروزی اکنون به مرض دیکتاتوری دچار شده است و خودرا چیزی نظیر خدا می
    بیند. میخواهد که همه مردم او را بپرستند و جلویش سر خم کنند. او اکنون خود را
    دانای بی همتا و انسانی برتر از همه می بیند.

    اکنون او میخواهد که همه در برابرش کرنش کنند و او را بپرستند. او که تا دیروز
    گدایی فقیر بود اکنون که میلیاردی توانا و با قدرت شده است گذشته را فراموش کرده و
    خود را تافته جدا بافته می بیند. باورهای مذهبی که تنها یک باور هستند و ثابت کردن
    آنان غیر ممکن است نیز مشگل دیگری است که مورد سو استفاده قرار میگیرد.

    مردم بی دانش و مغرور میخواهند به زور فکر های شاید بسیار ناقص و بیمورد خود را
    به دیگران تحمیل کنند. متاسفانه دین که بایست موجب راحت و دوستی بین افراد باشد نیز
    حربه ای برنده به دست کسانی است که از آن نهایت سو استفاده را میکنند. نمونه آن
    همان آتش زدن ژاندارک دختر بی گناه فرانسوی است که به عنوان جادوگر توسط کلسیا
    محکوم و به دست کلیسا حضرت مسیح پیامبر دوستی و محبت به آتش سپرده شد؟

    خوب آیا هیچ فکر کرده اید که از این موج خشونت و نفرت چه کسانی سو استفاده
    میکنند؟ معلم فرانسوی با معلم افغانی چه خصومتی میتوانند با هم داشته باشند. خصومت
    را درست میکنند و اربابان از آن پول میسازند و مردم عادی قربانیان این خصومت ها
    هستند. مردم عادی که برعلیه هم شست شوی مغزی داده شده و به آنان میکرب نفرت تزریق
    شده است. آنان که این باکتری را به آنان تزریق کرده اند که او بهتر است دانا تر
    است و دین او بهترین است و اگر کشته شود به بهشت میرود و اگر بکشد هم باز به بهشت
    میرود تا در آغوش حوریان همیشه دوشیزه و غلمانان همیشه سفت و سخت بسر ببرد؟ اگر از
    او بپرسید آیا قرآن را خوانده است جوابش نه است . پس چطور خود را مسلمان میدانی در
    حالیکه کتاب مقدس خودت را نخوانده ای میگوید دیگران اینطور میگویند و من حرف آنان
    را باور میکنم. جنگ هفتاد دو ملت همه عذر است و…. چو حقیقت نیفتند ره افسانه
    زدند.

    You are
    not following this post, click to start following

  • فرشته زیبای چینی من

    مقصودم من از این تیتر این نیست که من یک مجسمه زیبای چینی داشتم بلکه که به یک
    زن فرشته مانند چینی برخورد کرده بودم. بهمن ادامه داد که واقعا این زن زندگی من را
    نجات داد. من با بهمن در کلاس چهار ابتدایی در دبستان کاخ همکلاس بودیم او شاگرد
    اول کلاس بود و من متاسفانه جز شاگردان متوسط کلاس. او را همه بچه دوست داشتند و
    میخواستند با او دوست شوند و از هم صحبتی او لذت میبردند. من هم خیلی دوست داشتم که
    با او بازی کنم و یا با هم درس بخوانیم.

    مدتها بهمن را ندیدم تا اینکه یک سال که برای دیدن پسر خاله ام به لوس آنجلس
    رفته بودم بهمن را در خیابان دیدم. مرا بخانه خودش دعوت کرد خانه ای بسیار مجلل و
    زیبا بود و در بهترین جاهای لوس آنجلس قرار داشت. وی چند تا پیشخدمت آمریکایی داشت
    و معلوم بود که کارش سکه است. حالا هم او یک مرد موفق درجه یک بود و من هم یک آدم
    متوسط با شغل متوسط و درآمد متوسط.

    بهمن که بعد از آنهمه سالها دوری تصادفا مرا دیده بود خیلی خوشحال بود. میگفت که
    در تهران استاد دانشگاه بوده ولی بعد از مثلا انقلاب اجراج شده چون در دم دستگاه
    شاهنشاه مقام و موقعیتی داشته است خوب معلو است کسی که در آمریکا آنچنان مقام و
    ثروتی دارد مسلم است که در تهران بخصوص در زمان شاهنشاه خیلی راحت میتوانسته است
    درآمد مشروع فوق عاده ای داشته باشد. بایست در یکی از رشته های مهم علمی دکتری و
    تخصص میداشت که کارهای مهمی به او داده شده بود.

    با این همه چهره اش غمگین و دلگیر بود. میگفت که همسرش که از او ده سال جوانتر
    بوده بمحض آمدن به آمریکا از او تلاق گرفته و هر چه که او داشته برده است چه در
    تهران و چه در آمریکا وی با گرفتن یک وکیل شارلاتان توانسته بود که حرفهای خودش را
    به کرسی بنشاند. و از او در دادگاه یک مرد گردن کلفت مستبد ترسیم کرده بود که تنها
    حرفهای او( یعنی بهمن خان) بایست اجرا میشد با بچه ها بسیار تند و جدی و خشن رفتار
    میکرده و…و خانم رییس دادگاه هم تحت تاثیر کلمات خانم قرار گرفته و همه اعتبار و
    امتیاز ها را خانم گرفته بود و بچه ها را هم او برده بود وحتی با بدگویی اجاره
    ملاقات و رفت و آمد بچه ها را هم نمیداده است به عبارت دیگر خانم نه تنها بهمن را
    لخت میکند بلکه بچه هایش را هم میرباید بطوریکه حتی سال بسال هم به او کج محلی
    میکردند و به دیدارش نمی آمدند.

    بهمن میگفت که خانمش به او ضربه هایی سخت زده است و با وجود اینکه او با
    هزار گرفتاری آنان را به آمریکا آورده است دو غاز و نیم هم طلبکارند و یا دو قورت
    و نیمشان هم باقی است. قضیه دو قورت نیم این است که مثل اینکه حضرت یونس در یک
    مسافرت آبی گیر یک ماهی بزرگ و عظیم می افتند و هرچه در کشتی خوراکی بوده به دهان
    ماهی میریزند ولی ماهی همچنان دهانش باز بوده حضرت یونس که میتوانسته به قدرت خدا
    با حیوانان همکلام بشود و با آنان اختلاط بکند میگوید ما دیگر در کشتی خوردنی
    نداریم. ماهی میگوید به این تاره نیم قورت از سه قورت من بوده و شما بمن هنوز دو
    قورت و نیم بدهکارید.

    بهمن میگفت که وضع او ظاهرا خوبست ولی خوب هر چه دارد بیشترش مال بانک است ولی
    زنش هر چه دارد نقد خریده است و مثل او بدهی های سنگین ندارد. بهمن گفت بعد از
    اینکه از همسرش جدا شد و وی بچه هاراهم با خودش برد. وی با یک زن چینی که مهمان
    دانشگاه بود آشنا شد. او به عکس همسرم بسیار مهربان و خوش برخورد و خوش زبان بود
    همیشه در هرکاری بمن کمک میکرد از باغبانی تفریحی گرفته تا تمیز کاری وسایل بسیار
    شخصی مثل تفنگ و غیره. هر وقت که با هم در یک ماشین بودیم و مثلا من میخواستم بنزین
    بزنم و یا ماشین را جارو کنم و یا باد بزنم مثل یک مرد جلو میدوید و شانه به شانه
    من کمک میکرد. هنگامیکه به خانه من میآمد با وجود اینکه استاد دانشگاه بود همه
    کارهای اضافی را میکرد و خیلی خوب مهربان و صمیمی بود. هنگامیکه من جوان بودم
    زنهایی زیبا میخواستند با من باشند و رابطه جنسی داشته باشند ولی حاضر نبودند که زن
    من بشوند زیرا دنبال مردان مسن تر و بهتری بودند. تنها میخواستند با من برای مدتی
    باشند تا با مردی دیگر ازدواج کنند آنان عاشق من نبودند بلکه تنها سکس میخواستند.
    ولی لی کاملا برعکس آنان بود بمن عشق میداد مرا میبوسید در آغوش میگرفت و دوستی
    شدیدی نشان میداد ولی سکس نمیخواست و زن من هم نمیشد. وی با من چهار سال زندگی کرد
    ولی هیچوقت با من رابطه جنسی برقرار نکرد نمیدانم چیزی مثل معشوقه بود ولی بدون
    رابطه زناشویی. وی تمام جاهای خالی مرا از نظر دوستی و عشقی پر کرده بود بطوریکه
    برای من جای خالی همسر و دیگران را پر میکرد ولی حاضر نبود که همسرم شود و من
    نمیدانم چرا؟

    متاسفاه این فرشته زیبای چینی رفت و مرا برای همیشه تنها گذاشت. دیگر کسی که
    چهار سال شب روز با من بود مرا تنها رها کرد و رفت و دیگر حتی یک نامه هم برایم
    ننوشت و یک تلفن هم نکرد که ببیند که من مرده ام یا زنده من که نتوانستم اورا درک
    کنم نه آن عشق شدید و نه این بی تفاوتی و بی محلی شدید؟ ما هیچ اختلاف هم با هم
    نداشتیم و هیچ وقت هم از یکدیگر دلخور و ناراحت هم نشدیم. یکی از دوستانم میگفت که
    چون خانواده ات ترا رها کرده اند شاید او ترسیده که زنت شود. باری دوستم میگفت که
    چون خیلی ها بتو خیانت کرده اند و مالت را دزدیده و یا بالا کشیده اند و لی هم
    اینها را فهمیده بود شاید میترسید که او هم با ازدواجش با تو ترا درهم و غمگین تر
    کند و شاید فکر میکرد که روزی هم شاید مجبور شود از تو که اینقدر به او علاقه مندی
    تلاق بگیرد. من که معما دختران و زنان چینی را درک نکردم شاید شما ها درک کرده
    باشید.

  • فرشته زیبای چینی من

    مقصودم من از این تیتر این نیست که من یک مجسمه زیبای چینی داشتم بلکه که به یک
    زن فرشته مانند چینی برخورد کرده بودم. بهمن ادامه داد که واقعا این زن زندگی من را
    نجات داد. من با بهمن در کلاس چهار ابتدایی در دبستان کاخ همکلاس بودیم او شاگرد
    اول کلاس بود و من متاسفانه جز شاگردان متوسط کلاس. او را همه بچه دوست داشتند و
    میخواستند با او دوست شوند و از هم صحبتی او لذت میبردند. من هم خیلی دوست داشتم که
    با او بازی کنم و یا با هم درس بخوانیم.

    مدتها بهمن را ندیدم تا اینکه یک سال که برای دیدن پسر خاله ام به لوس آنجلس
    رفته بودم بهمن را در خیابان دیدم. مرا بخانه خودش دعوت کرد خانه ای بسیار مجلل و
    زیبا بود و در بهترین جاهای لوس آنجلس قرار داشت. وی چند تا پیشخدمت آمریکایی داشت
    و معلوم بود که کارش سکه است. حالا هم او یک مرد موفق درجه یک بود و من هم یک آدم
    متوسط با شغل متوسط و درآمد متوسط.

    بهمن که بعد از آنهمه سالها دوری تصادفا مرا دیده بود خیلی خوشحال بود. میگفت که
    در تهران استاد دانشگاه بوده ولی بعد از مثلا انقلاب اجراج شده چون در دم دستگاه
    شاهنشاه مقام و موقعیتی داشته است خوب معلو است کسی که در آمریکا آنچنان مقام و
    ثروتی دارد مسلم است که در تهران بخصوص در زمان شاهنشاه خیلی راحت میتوانسته است
    درآمد مشروع فوق عاده ای داشته باشد. بایست در یکی از رشته های مهم علمی دکتری و
    تخصص میداشت که کارهای مهمی به او داده شده بود.

    با این همه چهره اش غمگین و دلگیر بود. میگفت که همسرش که از او ده سال جوانتر
    بوده بمحض آمدن به آمریکا از او تلاق گرفته و هر چه که او داشته برده است چه در
    تهران و چه در آمریکا وی با گرفتن یک وکیل شارلاتان توانسته بود که حرفهای خودش را
    به کرسی بنشاند. و از او در دادگاه یک مرد گردن کلفت مستبد ترسیم کرده بود که تنها
    حرفهای او( یعنی بهمن خان) بایست اجرا میشد با بچه ها بسیار تند و جدی و خشن رفتار
    میکرده و…و خانم رییس دادگاه هم تحت تاثیر کلمات خانم قرار گرفته و همه اعتبار و
    امتیاز ها را خانم گرفته بود و بچه ها را هم او برده بود وحتی با بدگویی اجاره
    ملاقات و رفت و آمد بچه ها را هم نمیداده است به عبارت دیگر خانم نه تنها بهمن را
    لخت میکند بلکه بچه هایش را هم میرباید بطوریکه حتی سال بسال هم به او کج محلی
    میکردند و به دیدارش نمی آمدند.

    بهمن میگفت که خانمش به او ضربه هایی سخت زده است و با وجود اینکه او با
    هزار گرفتاری آنان را به آمریکا آورده است دو غاز و نیم هم طلبکارند و یا دو قورت
    و نیمشان هم باقی است. قضیه دو قورت نیم این است که مثل اینکه حضرت یونس در یک
    مسافرت آبی گیر یک ماهی بزرگ و عظیم می افتند و هرچه در کشتی خوراکی بوده به دهان
    ماهی میریزند ولی ماهی همچنان دهانش باز بوده حضرت یونس که میتوانسته به قدرت خدا
    با حیوانان همکلام بشود و با آنان اختلاط بکند میگوید ما دیگر در کشتی خوردنی
    نداریم. ماهی میگوید به این تاره نیم قورت از سه قورت من بوده و شما بمن هنوز دو
    قورت و نیم بدهکارید.

    بهمن میگفت که وضع او ظاهرا خوبست ولی خوب هر چه دارد بیشترش مال بانک است ولی
    زنش هر چه دارد نقد خریده است و مثل او بدهی های سنگین ندارد. بهمن گفت بعد از
    اینکه از همسرش جدا شد و وی بچه هاراهم با خودش برد. وی با یک زن چینی که مهمان
    دانشگاه بود آشنا شد. او به عکس همسرم بسیار مهربان و خوش برخورد و خوش زبان بود
    همیشه در هرکاری بمن کمک میکرد از باغبانی تفریحی گرفته تا تمیز کاری وسایل بسیار
    شخصی مثل تفنگ و غیره. هر وقت که با هم در یک ماشین بودیم و مثلا من میخواستم بنزین
    بزنم و یا ماشین را جارو کنم و یا باد بزنم مثل یک مرد جلو میدوید و شانه به شانه
    من کمک میکرد. هنگامیکه به خانه من میآمد با وجود اینکه استاد دانشگاه بود همه
    کارهای اضافی را میکرد و خیلی خوب مهربان و صمیمی بود. هنگامیکه من جوان بودم
    زنهایی زیبا میخواستند با من باشند و رابطه جنسی داشته باشند ولی حاضر نبودند که زن
    من بشوند زیرا دنبال مردان مسن تر و بهتری بودند. تنها میخواستند با من برای مدتی
    باشند تا با مردی دیگر ازدواج کنند آنان عاشق من نبودند بلکه تنها سکس میخواستند.
    ولی لی کاملا برعکس آنان بود بمن عشق میداد مرا میبوسید در آغوش میگرفت و دوستی
    شدیدی نشان میداد ولی سکس نمیخواست و زن من هم نمیشد. وی با من چهار سال زندگی کرد
    ولی هیچوقت با من رابطه جنسی برقرار نکرد نمیدانم چیزی مثل معشوقه بود ولی بدون
    رابطه زناشویی. وی تمام جاهای خالی مرا از نظر دوستی و عشقی پر کرده بود بطوریکه
    برای من جای خالی همسر و دیگران را پر میکرد ولی حاضر نبود که همسرم شود و من
    نمیدانم چرا؟

    متاسفاه این فرشته زیبای چینی رفت و مرا برای همیشه تنها گذاشت. دیگر کسی که
    چهار سال شب روز با من بود مرا تنها رها کرد و رفت و دیگر حتی یک نامه هم برایم
    ننوشت و یک تلفن هم نکرد که ببیند که من مرده ام یا زنده من که نتوانستم اورا درک
    کنم نه آن عشق شدید و نه این بی تفاوتی و بی محلی شدید؟ ما هیچ اختلاف هم با هم
    نداشتیم و هیچ وقت هم از یکدیگر دلخور و ناراحت هم نشدیم. یکی از دوستانم میگفت که
    چون خانواده ات ترا رها کرده اند شاید او ترسیده که زنت شود. باری دوستم میگفت که
    چون خیلی ها بتو خیانت کرده اند و مالت را دزدیده و یا بالا کشیده اند و لی هم
    اینها را فهمیده بود شاید میترسید که او هم با ازدواجش با تو ترا درهم و غمگین تر
    کند و شاید فکر میکرد که روزی هم شاید مجبور شود از تو که اینقدر به او علاقه مندی
    تلاق بگیرد. من که معما دختران و زنان چینی را درک نکردم شاید شما ها درک کرده
    باشید.

  • فرشته زیبای چینی من

    مقصودم من از این تیتر این نیست که من یک مجسمه زیبای چینی داشتم بلکه که به یک
    زن فرشته مانند چینی برخورد کرده بودم. بهمن ادامه داد که واقعا این زن زندگی من را
    نجات داد. من با بهمن در کلاس چهار ابتدایی در دبستان کاخ همکلاس بودیم او شاگرد
    اول کلاس بود و من متاسفانه جز شاگردان متوسط کلاس. او را همه بچه دوست داشتند و
    میخواستند با او دوست شوند و از هم صحبتی او لذت میبردند. من هم خیلی دوست داشتم که
    با او بازی کنم و یا با هم درس بخوانیم.

    مدتها بهمن را ندیدم تا اینکه یک سال که برای دیدن پسر خاله ام به لوس آنجلس
    رفته بودم بهمن را در خیابان دیدم. مرا بخانه خودش دعوت کرد خانه ای بسیار مجلل و
    زیبا بود و در بهترین جاهای لوس آنجلس قرار داشت. وی چند تا پیشخدمت آمریکایی داشت
    و معلوم بود که کارش سکه است. حالا هم او یک مرد موفق درجه یک بود و من هم یک آدم
    متوسط با شغل متوسط و درآمد متوسط.

    بهمن که بعد از آنهمه سالها دوری تصادفا مرا دیده بود خیلی خوشحال بود. میگفت که
    در تهران استاد دانشگاه بوده ولی بعد از مثلا انقلاب اجراج شده چون در دم دستگاه
    شاهنشاه مقام و موقعیتی داشته است خوب معلو است کسی که در آمریکا آنچنان مقام و
    ثروتی دارد مسلم است که در تهران بخصوص در زمان شاهنشاه خیلی راحت میتوانسته است
    درآمد مشروع فوق عاده ای داشته باشد. بایست در یکی از رشته های مهم علمی دکتری و
    تخصص میداشت که کارهای مهمی به او داده شده بود.

    با این همه چهره اش غمگین و دلگیر بود. میگفت که همسرش که از او ده سال جوانتر
    بوده بمحض آمدن به آمریکا از او تلاق گرفته و هر چه که او داشته برده است چه در
    تهران و چه در آمریکا وی با گرفتن یک وکیل شارلاتان توانسته بود که حرفهای خودش را
    به کرسی بنشاند. و از او در دادگاه یک مرد گردن کلفت مستبد ترسیم کرده بود که تنها
    حرفهای او( یعنی بهمن خان) بایست اجرا میشد با بچه ها بسیار تند و جدی و خشن رفتار
    میکرده و…و خانم رییس دادگاه هم تحت تاثیر کلمات خانم قرار گرفته و همه اعتبار و
    امتیاز ها را خانم گرفته بود و بچه ها را هم او برده بود وحتی با بدگویی اجاره
    ملاقات و رفت و آمد بچه ها را هم نمیداده است به عبارت دیگر خانم نه تنها بهمن را
    لخت میکند بلکه بچه هایش را هم میرباید بطوریکه حتی سال بسال هم به او کج محلی
    میکردند و به دیدارش نمی آمدند.

    بهمن میگفت که خانمش به او ضربه هایی سخت زده است و با وجود اینکه او با
    هزار گرفتاری آنان را به آمریکا آورده است دو غاز و نیم هم طلبکارند و یا دو قورت
    و نیمشان هم باقی است. قضیه دو قورت نیم این است که مثل اینکه حضرت یونس در یک
    مسافرت آبی گیر یک ماهی بزرگ و عظیم می افتند و هرچه در کشتی خوراکی بوده به دهان
    ماهی میریزند ولی ماهی همچنان دهانش باز بوده حضرت یونس که میتوانسته به قدرت خدا
    با حیوانان همکلام بشود و با آنان اختلاط بکند میگوید ما دیگر در کشتی خوردنی
    نداریم. ماهی میگوید به این تاره نیم قورت از سه قورت من بوده و شما بمن هنوز دو
    قورت و نیم بدهکارید.

    بهمن میگفت که وضع او ظاهرا خوبست ولی خوب هر چه دارد بیشترش مال بانک است ولی
    زنش هر چه دارد نقد خریده است و مثل او بدهی های سنگین ندارد. بهمن گفت بعد از
    اینکه از همسرش جدا شد و وی بچه هاراهم با خودش برد. وی با یک زن چینی که مهمان
    دانشگاه بود آشنا شد. او به عکس همسرم بسیار مهربان و خوش برخورد و خوش زبان بود
    همیشه در هرکاری بمن کمک میکرد از باغبانی تفریحی گرفته تا تمیز کاری وسایل بسیار
    شخصی مثل تفنگ و غیره. هر وقت که با هم در یک ماشین بودیم و مثلا من میخواستم بنزین
    بزنم و یا ماشین را جارو کنم و یا باد بزنم مثل یک مرد جلو میدوید و شانه به شانه
    من کمک میکرد. هنگامیکه به خانه من میآمد با وجود اینکه استاد دانشگاه بود همه
    کارهای اضافی را میکرد و خیلی خوب مهربان و صمیمی بود. هنگامیکه من جوان بودم
    زنهایی زیبا میخواستند با من باشند و رابطه جنسی داشته باشند ولی حاضر نبودند که زن
    من بشوند زیرا دنبال مردان مسن تر و بهتری بودند. تنها میخواستند با من برای مدتی
    باشند تا با مردی دیگر ازدواج کنند آنان عاشق من نبودند بلکه تنها سکس میخواستند.
    ولی لی کاملا برعکس آنان بود بمن عشق میداد مرا میبوسید در آغوش میگرفت و دوستی
    شدیدی نشان میداد ولی سکس نمیخواست و زن من هم نمیشد. وی با من چهار سال زندگی کرد
    ولی هیچوقت با من رابطه جنسی برقرار نکرد نمیدانم چیزی مثل معشوقه بود ولی بدون
    رابطه زناشویی. وی تمام جاهای خالی مرا از نظر دوستی و عشقی پر کرده بود بطوریکه
    برای من جای خالی همسر و دیگران را پر میکرد ولی حاضر نبود که همسرم شود و من
    نمیدانم چرا؟

    متاسفاه این فرشته زیبای چینی رفت و مرا برای همیشه تنها گذاشت. دیگر کسی که
    چهار سال شب روز با من بود مرا تنها رها کرد و رفت و دیگر حتی یک نامه هم برایم
    ننوشت و یک تلفن هم نکرد که ببیند که من مرده ام یا زنده من که نتوانستم اورا درک
    کنم نه آن عشق شدید و نه این بی تفاوتی و بی محلی شدید؟ ما هیچ اختلاف هم با هم
    نداشتیم و هیچ وقت هم از یکدیگر دلخور و ناراحت هم نشدیم. یکی از دوستانم میگفت که
    چون خانواده ات ترا رها کرده اند شاید او ترسیده که زنت شود. باری دوستم میگفت که
    چون خیلی ها بتو خیانت کرده اند و مالت را دزدیده و یا بالا کشیده اند و لی هم
    اینها را فهمیده بود شاید میترسید که او هم با ازدواجش با تو ترا درهم و غمگین تر
    کند و شاید فکر میکرد که روزی هم شاید مجبور شود از تو که اینقدر به او علاقه مندی
    تلاق بگیرد. من که معما دختران و زنان چینی را درک نکردم شاید شما ها درک کرده
    باشید.

  • Hamedara82

    امشب می گفت واسه چند چیز اینکار رو کرده در برنامه قبل از پخش اذان مغرب در شبکه سه سیما

    نظام جمهوری اسلامی ایران و حفط شان آن
    وام داری با خدا زیرا خدا گفته است هر چه که تو ببخشی من بیشتر به تو می بخشم

  • Hamedara82

    امشب می گفت واسه چند چیز اینکار رو کرده در برنامه قبل از پخش اذان مغرب در شبکه سه سیما

    نظام جمهوری اسلامی ایران و حفط شان آن
    وام داری با خدا زیرا خدا گفته است هر چه که تو ببخشی من بیشتر به تو می بخشم

  • Hamedara82

    امشب می گفت واسه چند چیز اینکار رو کرده در برنامه قبل از پخش اذان مغرب در شبکه سه سیما

    نظام جمهوری اسلامی ایران و حفط شان آن
    وام داری با خدا زیرا خدا گفته است هر چه که تو ببخشی من بیشتر به تو می بخشم

  • ناشناس

    بِسْــــــــــــــــــمِ اﷲِالرَّحْمَنِ اارَّحِیم .آشنایی با آن روح بزرگ ،آن عزیز عرش نشین ،آن رستخیز ناگهان ،آن رحمت بی منتها ،آن آتش افروخته در بیشه اندیشه ها، آن نابغه نادره تاریخ ،آن شهسوار عالم معنا ، آن فلک پیمای چست خیز ، آن مهروی بوستان خدا ،و آن خوانسالار فقر حضرت خداوندگار مولانا جلال الدین محمد بن محمد بن حسین بلخی رومی دام برکاته . خو نداریم ، ای جمال مهتریکه لب ما خشک و تو تنها خوری…مولانابشنو از نیبشنو این آواز جاری بودن خون راکه بر تندیس عشق خنجر می زندبشنو آوای طنین تکسوار عاشق دشت پر از خون راکه مهمیز از برای دیدن معشوق محکم می زندنی نوای عاشق فرقت کشیده استنی شمیم یار خونابه چشیده ستنی دوای درد بیمار خداستنی سکوت ضجه های آشناست” بشنو این نی چون شکایت می‌کند “چند نصیحت از مولانا …گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) • باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید) • اگرکسی اشتباه کرد آن رابپوشان (مثل شب) •وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ) •متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) •بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا ) • آن فـریــدون جــهـــان مــعــنـــویبس بود برهان ذاتش مثنویمن چه گویم وصف آن عالی جنابنیست پیغمبر ولی دارد کتاب.”