این اعتراضی است که از جانب عده ای از هم میهنان گرامی ما شده، و عملکرد آمنه را نادرست و کودکانه دانسته اند. حال، این پرسش از همه خوانندگان ما است آیا شما نیز چنین برداشتی دارید؟. آیا آمنه می بایست با کور کردن چشمان مجید راضی می شد، و به هیچ روی، از حق خود نمی گذشت؟.
ما در مقاله پیشین، رفتار یک بهایی را نسبت به مسلمانی که به ناچار دست به دزدی زده بود، نوشتیم. آنهایی که قلبی مهربان و باگذشت دارند، اینگونه برخوردهای مالامال از انسانیت را تأیید کردند. ولی کسانی که نوکرو مزدورعلی خامنه ای اند، نور انسانی در وجودشان نیست که گذشت و فداکاری را ارج نهند، و بدان صحه گذارند.
در این جا ما با این گونه اندیشه و برداشت و با جنایتی به نام «قصاص» موافق نیستیم. یک جنایتی صورت گرفته، جوان بی شعور و نا دانی چشم دختر زیبایی را کور کرده، و زیبایی را از او گرفته است. این جنایت است، جنایتی بزرگ، هولناک ، و باورنکردنی. حال، چه باید کرد؟. باید جنایتی هولناک دیگر انجام داد؟. آیا جنایت را باید تکرار کرد؟. آیا با تکرار جنایت، چشم آمنه به او باز می گردد؟. نه، این چنین نیست. آیا لجن و آلودگی را با لجن پاک می کنند، و یا با آب؟.
آن چه مسلم است این که؛ پاسخ به هرجنایتی نمی تواند یک جنایت دیگر باشد. زیرا تکرار جنایت، جنایت را افزایش می دهد، و از قبح و زشتی آن می کاهد تا آن جا که جنایت در افکار و برداشت همگی چیزی بدیهی و یکنواخت می شود. بنابر این، کشورهایی که یک آدم کش را به دار می زنند و یا به راههای دیگر نابود می کنند، هرگز نخواهند توانست از بروز جنایت در جامعه خود جلوگیری کنند.
هم اکنون، رژیم اسلامی با ۳۲ سال اعدام کردن همه روزه مردم، نه تنها نتوانسته، از میزان جرم و جنایت کم کند، بلکه زشتی و بزرگی جنایت نیز از دید مردم از میان رفته است. با تکرار این جنایت ها به وسیله رژیم، کار به جایی خواهد رسید که در آینده نه چندان دور، در خانواده ها، فرزند سر پدر و مادر خود را ببرد، و پدر و مادر سر فرزندان را.
این بخش کوچکی از ویدیو از فیلم بینوایان است که نشان می دهد آدمی جنایتکار و دزد با محبت، بخشش، و گذشت کشیشی آن چنان بر آشفته شده و تحت تأثیر بخشندگی او قرار می گیرد، که به کلی دگرگون شده، و به یک انسان فداکار تبدیک می گردد.
در جامعه پیشرفته اروپایی، سالیان درازی است که مجازات اعدام از میان رفته، و حد اکثر دوران زندانی را به ۲۱ سال محدود کرده اند. به عنوان نمونه، جنایت کاری که ۸۶ تن را در نروژ به گلوله بست، مجازات او ۲۱ سال زندان خواهد بود. زندان در این کشورها، محل تنبیه و مجازات نیست، بلکه جایی برای درمان و معالجه است. زیرا کسی که ۸۶ نفر را می کشد، از نظر مغزی و روانی دارای مشکلاتی است که باید درمان شود، نه تنبیه و مجازات. زیرا این بیماری را از جامعه گرفته، و جامعه مسئول است او را معالجه کند، نه مجازات
در ایران، به ویژه پس از انقلاب، محبت، دوستی، گذشت و فداکاری به کلی از جامعه رخت بر بسته، و جای آن را به تنش، خشونت، بی مهری، خصومت، بدخواهی، پشت هم اندازی، و در نهایت، انتقام، و کشت و کشتار داده است. این گونه جامعه، جامعه قابل انفجاراست که فرآورده و محصول آن، مردمی عقده ای، کینه توز، و بدبین خواهد بود. این جامعه را باهزاران روانشناس و روانکاو تا زمانی که از علت پیدایش و به وجود آمدن آن جلوگیری نشود، نمی توان درمان کرد،.
کشوری که در مسلمان بودن، آن هم پیرو علی خامنه ای بودن همه چیز است، و همه چیز دیگر هیچ چیز، یک کشور بیمار روانی است. و همه انتقام را برای انتقام می خواهند و بس. دیگر مسأله در مان بیمار مطرح نیست.
در این جا، برای شما هم میهنان داستان ژان والژان Jean Valjean را در کتاب بینوایان یاد آور می شوم که با ماجرای آمنه مهربان چندان دور نیست:
مجرمی از زندان فرار کرده، در تاریکی شب با وضعی ژولیده و پریشان، درب صومعه ای را به صدا می آورد. کشیش از خواب بیدارشده، همراه پرستار خود درب را باز می کننند. پرستار، از وحشت دیدن آن هیولا در نیمه شب، کشیش را از خطر او آگاه می سازد. کشیش زیر بار نمی رود، بلکه با مهربانی و محبت، دزد نیمه شب را به درون می آورد و پس از پذیرایی و شستشو، به او می گوید؛ «تو برادر من هستی»، و آن گاه، او رادر بستری نرم و گرم می خواباند.
شبانگاهان، دزد از خواب بیدار می شود، مقداری از وسائل قیمتی از نقره جات را می دزدد و فرار می کند. در راه به پلیس شب برخورد می کند و می گوید که آن ها را کشیش به او داده است. پلیس او را به صومعه باز می گرداند و با کشیش روبرو می کند. پیش از آن که پلیس بتواند پرسشی از کشیش کرده باشد، کشیش دوگلدان نقره دیگر می آورد و خطاب به دزد می گوید: « برادر چرا این ها را فراموش کردی؟، مگر من به تو نداده بودم !؟». وجدان سیاه شده دزد از خواب بیدار می شود، و به پای کشیش به گریه می افتد، آنگاه روزگاری تازه و زیبا در زندگی خود آغاز می کند.
حال، پرسش ما از شما خوانندگان اینست؛ آیا گریه مجید را پس از شنیدن عفو آمنه ندیدید؟. آیا فکر نمی کنید که تحولی انسانی در اشتباه و عملکرد جنایی او پیدا شده که می تواند در آینده به نفع مردم دیگر باشد؟.
اکنون اجتماع ما هم پس از ۳۲ سال بگیر و ببند و بکش، و اتهام بستن به یکدیگر، کاملاً مانند قلب آن زندانی فراری سیاه شده است، و علاج آن در مجازاتی مانند کور کردن چشم مجید نیست.اجتماع ما نیز به گذشت نیاز دارد. تا گذشت و ایثارگری نباشد، هرگز به حال خود بر نمی گردد.
شما خوانندگان، یقیناً با زندگانی گاندی و روش مبارزه او با انگلیس ها آشنا هستید. او توانست با گذشت، بردباری، تحمل دردها، و مصیبت ها، آنان را با درد و اندوه مردم خود که از آن غافل بوده اند، آشنا سازد. روش گاندی انتقام کشی، و یا روش ضد انسانی قصاص، چشم در برابر چشم، و کشتن در برابر کشتن نبوده است، و ما هم باید از اینگونه مجازات ها که از بیابان گردان عربستان وارد کشور ما شده است، فاصله بگیریم.
اکنون بهترین روش مجازات جهنمی قصاص در عربستان صورت می گیرد. آیا عربستان یک کشور امن و راحتی است؟. آیا در آن جا آزادی وجود دارد؟. آیا اصولاً عربستان کشور انسانیت و انسان بودن است؟. آیا با مجازات حیوانی قصاص ما به دنبال آنیم که به عربستان برسیم؟.
واما در کشور ما، کشوری که در مسلمان بودن،آن هم پیرو علی خامنه ای بودن همه چیز است، و همه چیز دیگر هیچ چیز، یک کشور بیمار روانی نیست؟ زیرا همه انتقام را برای انتقام می خواهند و مسأله ای به نام در مان بیمار وجود ندارد؟.