در دو سده ۱۶و ۱۷، دولت عثمانی آن چنان یکه تاز و خودکامه بود که شبه جزیره عربستان، خاورمیانه عربی ، مصر، لیبی و حتی الجزایر را در اختیار خود در آورد، در اروپا نیز درحال پیشروی تا مرزهای فرانسه، انگلیس بود، و در شرق نیز در سال ۱۵۹۰ با گرفتن شهرهای تبریز، شیروان، گرجستان و لرستان، در پی آن بود تا ایران را کاملاً به تصرف خود در آورده و یکی از ایالات خود سازد.
در چنین شرایطی، شاه عباس جوان در تدارک سپاه و امکانات نظامی بود تا جلو حرکت سپاه عظیم عثمانی قدرت ایستادگی داشته باشد.
سرانجام در سال ۱۶۰۲ میلادی، شاه عباس شجاع و پر قدرت، توانست در کمتر از یک سال بخش هایی که در سال ۱۵۹۰ از دست داده بود بازپس گیرد.
در سال ۱۶۰۳، سلطان احمد، پادشاه عثمانی سپاه ۱۰۰ هزارنفری خود را روانه تبریز کرد. شاه ایران با جمع آورى نیروهاى خود در حوالى دریاچه ارومیه با او رو برو شد.
سپاه ایران دراین زمان حدود ۶۲ هزار نفر، و توپخانه آن نیز کوچکتر از ترکها بود. بنا به تدبیر شاه عباس، سپاه به دو بخش تقسیم شد. نخست ۱۰هزار سوار از جان گذشته، حمله را به سپاه عثمانى آغاز کردند. شاه عباس ۵۰ هزار پیاده خود را از چشم سپاه دشمن پنهان نگاه داشت.
ترکها به گمان آنکه با توپخانه قادر به دفع حمله سواران هستند نظم پیاده نظام خود را بر هم زده و سواران ایرانى را نشانه رفتند اما سرعت سواران ایرانى دراین زمان جاى خود را به مانورى بى نظیر داد یعنى سواران به جاى حرکت مستقیم به سمت توپخانه و پیاده نظام در عرض سپاه عثمانى حرکت کردند و بدون توجه به آتش سنگین توپهاى عثمانى خود را به عقب سپاه ترک رساندند .
جقال اوغلى فرمانده سپاه عثمانی به گمان آنکه ۱۰هزار سوار اکنون کاملاً در محاصره خواهند بود، با پیاده نظام راه برگشت سواران ایرانى را بست و با تغییر جهت توپها تلاش در نابودى آنها کرد. غافل از اینکه ۵۰ هزار سرباز ایرانى با سرعت خود را به جلوى سپاه ترک رساندند و ناگهان نبرد به درجه اى شدت گرفت که کار از دست فرماندهان ترک بیرون رفت.
همزمان با شدت گرفتن نبرد پیاده نظام، سواران ایرانى که اکنون از کمند توپ و پیاده نظام عثمانى خارج شده بودند با برگشت به سمت سپاه ترک قتل عام هولناکى را از دوطرف سپاه دشمن آغاز کردند.
توپخانه عثمانى نیز قادر به عمل نبود چرا که ۲ سپاه درهم آمیخته بودند. تا پایان روز ۲۰ هزار سرباز عثمانى کشته شدند و سپاه متلاشى شده عثمانى شکست خورده، کلاً منطقه را به سمت غرب ترک کرد.
شکست ترکان در نبرد ارومیه سبب باز پس گرفتن آذربایجان، کردستان، بغداد، موصل، دیار بکر، گنجه، تفلیس و باکو شد و عثمانیان کلیه متصرفات خود در ۳ دهه گذشته را به ناچار به ایران بازگرداندند.
تداوم حملات عثمانى به ایران
عثمانی ها که نمى خواستند شکست را از دولت ایران بپذیرند، در سال ۱۶۰۷ میلادی سپاهى بزرگ دیگر به ایران فرستادند مراد پاشا فرمانده این سپاه بود اما این سپاه نیز شکستى سخت از ایران خورد. ۹ سال بعد در ۱۶۱۶ سلطان مصطفى خلیل پاشا را با ۶۰ هزار سوار به جنگ ایران فرستادند وى على رغم پیروزى هاى اولیه در تسخیر تبریز ناموفق بود.
آخرین تلاش و جنگ عثمانی ها
در ۱۶۲۳ ترکها آخرین کوشش خود را با اعزام سپاهى مجهز به ۴ واحد بزرگ توپخانه براى بازپس گیرى بغداد انجام دادند اما در تلاش خود ناموفق ماندند و چون نبرد ۶ ماه به طول انجامید در سپاه ترک شورش رخ داد.
از این به بعد، زمان به شدت به زیان ترکها پیش می رفت. چرا که حضور شخص شاه عباس در سپاهیان ایران، پس از ۷ ماه محاصره عملاً موجب آن شده بود که سپاه ترک روحیه خود را از دست داده و توسط نیروهاى ایران کاملاً منهدم گردند.
نفرات باقیمانده سپاه عثمانى نیز به دلیل گرسنگى هرگز موطن خود را ندیدند و در بیابانهاى عراق و سوریه تلف شدند.
نتیجه نبردهاى شاه عباس
بى تردید اگر در دو سده ۱۶ و ۱۷ شاهان پرقدرت صفویه در ایران حاکم نبودند، ایران نیز جزو ایالات چهل و چندم عثمانى مى شد. اما ضربات خردکننده ارتش شاه عباس بزرگ و شجاعت سواران قزلباش بازوان متجاوز عثمانى را از کار انداخت و این ارتش جهنمى را مجبور کرد که به تصرفات سرزمین خود قانع بماند.
مضافاً آنکه نبردهاى ارومیه و بغداد دست کم یک سوم نیروهاى امپراتورى عثمانی را هدر داد و توان این کشور را براى ادامه تجاوزاتش به غرب و شرق تحلیل برد.
نبردهای شاهان صفویه با دولت عثمانی نه تنها دست آن کشور را از تصرفات ایران جدا کرد، بلکه کشورهای اروپای غربی مانند فرانسه، انگلیس، و اسپانیا را نیز از شر سپاه بی رحم و کشتارگر ترکان درامان گذاشت. و می توان گفت که تاریخ دوباره تکرار شد و ایران به مانند ۱۷۰۰ سال قبل مجدداً شمشیر قدرتى مخوف در جنوب اروپا را کند کرد و به سربازان مشابه لژیونرهاى رومى ضرب شست شمشیر ایران را چشاند
در پایان این نکته قابل یادآوری است که با همت و شجاعت بی همتای شاه عباس بزرگ، ایران در دوران سلطنت وی متصرفات از دست رفته خود را از زمان یورش تازیان باز پس گرفت، و به مرزهای ایران زمان ساسانیان رسید.
ولی بدبختانه، از زمانی که ایران اسیر آخوند و یا آخوند مرام شد، دوران ضعف و انزوال ایران آغاز گردید. چنانکه در دوران فتحعلی شاه یک سوم از خاک ایران جداشد، و از ۳۲ سال پیش تا کنون که این حکومت ضد ایرانی اسلامی بر ایران مسلط شده، ضعف و سستی آنچنان در ایران به وجود آمده، که ایران را مانند دوران پیش از صفویه و یا آغاز سلطنت شاه اسماعیل در موقعیتی بسیار ناتوان و شکست پذیر در برابر هر نیروی خارجی حتی ترکیه کنونی یا عثمانی پیشین قرار داده است.
در حقیقت این ترکان آذری بودند که از ۵ سده پیش تاکنون بانی و نگهبان پرچم و آزادی ایرانند. ما بدانان افتخار می کنیم و دست محبت و میهن دوستی آنان را صمیمانه می فشاریم. اکنون هم که باردیگر در برابر رژیم اهریمنی ولایت فقیه ایستاده اند، این بار وظیفه مردم دلیر و سلحشور ایران است که با قیام کنونی تبریز، ارومیه، میاندوآب، و مراغه همراه شوند، و مانند دوران شاه عباس بزرگ، باردیگر ایرانی آزاد، سربلند، و قابل ستایش در جهان بسازند. به امید فردای روش.