گَلین گِداق آغلیاق ،اورمی گولون دُلدوراق؛
این جمله، آهی است بر آمده از گلوی خفقان گرفته ی آذربایجان.
آذربایجان، فریاد می کشد و از سایر شهر ها و استان های این سرزمین درخواست همصدایی و یاری دارد.
نگرانی و احساس ناراحتی کردن درباره ی دریاچه ی ارومیّه، ارتباطی به آذری، کرد، لر، بلوچ، شیرازی و اصفهانی و تهرانی و یا شمالی بودن ندارد، حس همدردی با آذربایجان و شرکت در فراخوان ها و اعتراضات گسترده نسبت به خشک شدن دریاچه ی ارومیّه، اندکی شرافت و ذرّه ای هویت ملّی لازم دارد و بس.
آذربایجان و مردمان دلیر و شجاع و آزادی خواهش همواره در طول تاریخ این آب و خاک پرچمدار مردانگی و غیرت و شرافت بوده اند و همیشه جانشان را کف دست شان گرفته اند و زندگی شان را فدای امنیت، استقلال و آزادی ایران کرده اند.
باقر خان و ستّار خان را که همه می شناسیم، سردار ملّی و سالار ملّی القابی است که به آن دو بزرگوار پیشکش شده است.
امّا بودند و هستند چه بسیار باقر خان ها و ستّار خان های بی نام و نشانی از خطّه ی آذربایجان، که بی منّت جان شیرین را فدای مصلحت کشور کرده اند و می کنند و اکنون فرزندان آن دلاور مردان و شیر زنان آذربایجانی دست یاری را به سمت دیگر هم میهنان خویش دراز کرده اند و از سایر هم وطنان شان می خواهند که برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ی ارومیّه که با تاریخ و پیروزی های این مملکت گره خورده است، قد بر افراشته و بدین وضع اسف بار اعتراض کنند.
‘مگر این آذربایجان و مردمان دلاورش نیست که همواره پیشگام و پیشقدم در بیشتر فداکاری ها و از جان گذشتگی ها برای حفظ استقلال و آزادگی کشور بودند؟.
پس چرا اکنون که آذربایجان به ما و فریاد مان نیاز دارد، سکوت کرده ایم و همانند یک تماشاچی منتظر دیدن پرده ی پایانی این تراژدی دردناک هستیم؟.
همه می دانیم دریاچه ی ارومیّه در حال جان دادن و نابود شدن است و حتّی مجلس فرمایشی حکومت فاشیستی اسلامی نیز دستور به قتل آن داده، و از انتقال آب به ” دهان گربه” جلوگیری کرده است.
دریاچه ی ارومیّه، یادگار تاریخ و گره خورده با تمدّن و فرهنگ و هنر این مرز و بوم خشک می شود و با خشک شدنش، غیرت و شرافت و انسانیت و ایرانیت ما را نیز با خود می خشکاند و به گورستان خاطره ها می برد.
حال ما برای جلوگیری از خشک شدن دریاچه ارومیّه چه کار کرده ایم؟ آیا دست به تظاهرات زده ایم؟ آیا کنار دریاچه ی ارومیّه دست به تشکیل زنجیر انسانی داده ایم؟.
آیا دست های مان را به یکدیگر داده ایم و سینه ی مان را برای دفاع از این تکّه از سرزمین آریایی مان سپر کرده ایم و یا فقط نظاره گر هستیم؟.
چرا اینچنین بی تفاوت و سنگدل شده ایم؟ چرا جرات اعتراض به خشک شدن دومین دریاچه ی آب شور دنیا را که اتفاقا طبق اصل ۴۵ قانون اساسی، ثروت ملّی نیز به شمار می رود را نداریم؟ چرا ها و پرسش هایی که فقط با سکوت و سر از شدّت تاسف و حسرت تکان دادن می شود پاسخ شان را داد، بسیارند.
برای پاسخگویی بدین پرسش ها وقت زیاد است، اکنون همه با هم آذربایجان و دریاچه ی ارزشمند ش را دریابیم.
هجدهم شهریور ماه، مسابقه ی فوتبالی میان تیم های استقلال تهران و تراکتور سازی تبریز در ورزشگاه صد هزار نفری آزادی برقرار است.
چرا نباید از این همبستگی یکصد هزار نفری، استفاده ی سیاسی و صد البته ملّی کرد و تماشاچیان فارغ از هرگونه اختلاف و دشمنی که بر سر تیم های مورد علاقه شان با یکدیگر دارند، همصدا شده و نام زیبای دریاچه ی ارومیّه را فریاد کرده و خواستار جلوگیری از خشک شدن این ثروت ملّی شوند؟.
بیایید دست در دست یکدیگر بگذاریم و آتش اعتراضات میهن پرستانه ی آذربایجان را دامن دهیم و به دیگر شهر های وطن برسانیم.
یادمان باشد که ایران در حوادث پس از انتخابات بدون آذربایجان نتوانست و آذری ها نیز بدون همیاری و همصدایی دیگر شهرها و استان های ایران زمین به خواسته ی خود نخواهد رسید. اکنون زمان آن رسیده که ” من ” ها را کنار گذاشته و جملگی ” ما ” شویم. پس همه با هم فریاد می کشیم که:
بیاید بریم گریه کنیم، دریاچه ی ارومیّه را پر کنیم.