نوجوانی که شایع گردیده مرتکب قتل ورزشکار معروف “روح الله داداشی” شده بود، امروز ساعت پنج صبح در مقابل دیدگان هزاران نفر به دار کشیده شد.!! در این مورد که فرد قاتل زیر هیجده سال بود و طبق قانون اساسی اسلامی ایران نباید اعدام میشد، سخنی نمی گوییم.
در این رابطه که چگونه نیروی انتظامی حکومت دیکتاتوری مذهبی ایران توانست در طی سه – چهار روز عاملان قتل “روح الله داداشی” را دستگیر کند ولی بعد از گذشت دو سال هنوز خبری از قاتلین ندا و سهراب و کیارش و امیر و شبنم، چند سالی از قتل های زنجیره ای و دیگر کشته شدگان راه آزادی نیست نیز لب به سخن نمی گشاییم.
درباره ی اینکه اگر ” روح الله داداشی ” چهره ی شناخته شده ای نبود، بدون شک این پرونده ی قتل نیز برای همیشه در دادگاه های اسلامی ایران باز می بود و هیچ کس به دنبال یافتن قاتل و مجرم نمی رفت و اینکه هستند بسیار خانواده هایی که فرزندان شان را در خیابان کشته اند و یا پسر و دخترشان را در راه آمدن به خانه از دانشگاه و یا محلّ کار ربوده اند و دیگر هیچ وقت خبری از آنان نشده نیز حرفی نمی زنیم.
در این مورد که در ایران ” رابطه ها ” تعیین کننده هستند و نه ” ضابطه ها ” نیز مهر سکوت بر لب می زنیم، امّا آیا می توان چشم ها را بر بزرگی اندازه ی توحشّی که در پایتخت و دیگر شهر های میهن مان موج می زند بست و از میزان علاقه ی مردمان ایران زمین به مشاهده ی جان دادن یک انسان و به دار کشیده شدنش حرفی نزد؟!.
این نخستین دفعه نیست که هزاران نفر در یکی از میدان های اصلی شهر به دور یکدیگر جمع می شوند تا صحنه ی غم انگیز و دلخراش اعدام شدن یک“ انسان” و دست و پا زدنش به هنگام جان دادن را تماشا کنند!. به راستی چه لذتی دارد که ما مشاهده کنیم جوانی را از پشت دستبند زده اند و پاهایش را زنجیر کرده اند و هلش می دهند به سمت چهارپایه ای که قرار است همان تکه چوب، باعث خالی شدن زیر پایش و در نهایت مرگش شود؟.
آیا واقعا مشاهده ی چهره ی خالی از امید یک انسان که هیچ راه فراری از مرگ ندارد و تمام سعی اش را می کند تا نفس های آخرش را هر چه عمیق تر بکشد تا ثانیه ای بیشتر بتواند زنده بماند، تماشایی و فرح بخش و زیباست؟.
باور کنید که مردم ایران زمین، با چنین مرام و طرز فکری ، لیاقت حکومتی صد ها بار بد تر و اسلامی تر از حکومت سیّد علی خامنه ای را دارند.
کسانی که برای بهتر دیدن چگونگی جان دادن یک نوجوان، بر سر و کول یکدیگر می پرند، چه می فهمند از آزادی و دموکراسی؟ چه درک می کنند از حقوق بشر و احترام به عقاید دیگران؟. آیا اینگونه انسان نماها اصولاً لیاقت نفس کشیدن در یک جامعه ی آزاد را دارند؟.
برای چنین انسان هایی که تماشای مرگ یک نوجوان برای شان جالب و دیدنی است، فقط و فقط یک حکومت دیکتاتوری فاشیستی لازم است و بس.
باید چنین جانورانی را در همان تهران و به دور از بقیه ی جامعه محصور کرد و نگذاشت که چنین شخصیت های خشونت پرستی قدم به خیابان ها گذاشته و با کودکان و نوجوانان و جوانان ما هم صحبت و هم نشین شوند.
باید دیواری کشید به بلندای همه ی جسم هایی که توسط سگان ولایت در این سی و دو سال تکه و پاره شده اند و جدا کرد قشری را که آزادی را می فهمند و بدان احترام می گذارند و شایسته ی زندگی در یک جامعه ی آزادند، و قشری را که ساعت پنج صبح، به جای راه افتادن به سمت محل کار و یا خوابیدن، می دوند تا به موقع سر اعدام یک نوجوان حاضر شوند.
بارها گفته ایم، باز هم اعلام می کنیم که مردم شریف ایران زمین، ما هر بلایی که بر سرمان می آید باعث و بانی آن خودمان هستیم و امثال این جماعت که متاسفانه هموطنان ما نیز می باشند، هستند که حکومت سیّد علی خامنه ای را پایدار و مقاوم نگاه داشته اند.
درد ما، بی فرهنگی جامعه و عقب افتادگی فکری در میان هموطنانی است که مشاهده ی جان دادن یک انسان را به خواندن دو خط کتاب، ترجیح می دهند.