بطور حتم نگاه به هر جامعه ای بخصوص جامعه ای مثل ایران با تضاد های بسیار عمیق و شکافهای سهمگین در درون آن می تواند از یک دریچه نگاهی بسیار بدبینانه داشت خاصه اینکه حرکت های این جامعه در طول ۱۵۰سال گذشته ، شکست ها ، عقب رفت ها و دور باطل و چرخش دورانی این جامعه بر سر مطالبات اولیه خود می تواند این نگاه را بسیار بدبینانه تر نماید اما از دریچه دیگر وقتی به همین جامعه نگریسته شود و تاریخ و جغرافیای آن را با هم درآمیزیم و نقطه حرکت آن را معیت و مشخص سازیم این نگاه بدبینانه می تواند جای خود را با نگاه خوشبینانه تری عوض نماید.
اینکه در طول ۱۵۰ سال گذشته از کجا به کجا رسیده ایم ، اینکه واقعیت های جامعه را به طور مملوس دریابیم ، اینکه این جامعه که یک سرش سر به سر غرب از لحاظ تفکر و معیشت و رفتار سائیده می شد اما سر عظیم و بزرگتر آن درگیر مسائل ملوک الطوایفی و فقر عظیم مادی و معنوی و نبود امکانات و آموزش و … بوده است می توان دریافت که جامعه حرکت عظیمی را شروع کرده و اگر هم سر منزل مقصود نرسیده علتهای بسیاری برای ناکامی آن می توان برشمرد اما با همه این ناکامیها می توان خیلی خوش بین به آینده نگاه کرد .
امروزه مسائلی که شاید در دو دهه پیش فراتر از محافل آکادمیک در شهرهای بزرگ نمی رفت و مطالباتی که حداکثر در این محافل پیگری و مطرح می شدند به مطالبات عمومی مردم در اقصی نقاط کشور بدل گردیده است و می رود تا هرچه بشتر از سطح به عمق جامعه نفوذ پیدا کند ، به هر حال فارغ از این دو نگاه هدف مقاله بر این است تا به نوعی ثابت نماید که امروزه روز هم غرب در کلاف سردرگم ایران عاجز مانده است وگرنه حکومت پوسیده ارتجاع مذهبی حداقل یک دهه است که تاریخ مصرفش به پایان رسیده و اگر در طی این یک دهه و تا هر چند صباح دگر بر مسند قدرت باقی بماند مدیون استیصال غرب از نگاه نو امیدانه به جامعه ای است که به طور حتم دیگر تامین کننده منافع آنان به صورت غارت گرانه و چپاول گونه پیشین نخواهد بود .
به طور حتم حرکتهایی از جنس بهار علوی را ۳۰ سال پیش ملت ایران تجربه کرده است و اکنون به آن حد از خود آگاهی عمومی رسیده است که نیازها و آمال خود را بازیچه این نوع حرکتهای سطحی نسازد، غرب به واقع پایش در گل و لای سخت ایران گیر کرده است چرا که با ملتی مواجه است که به خوبی می داند دیگر قادر نخواهد بود با بازی های سطحی و دموکراسی های وارداتی آنها را بازیچه قرار دهد.
غرب در برابر ملت ایران هیچ گذینه ای به جزء به رسمیت شناختن دموکراسی واقعی نخواهد داشت و از این زاویه است که تمام تلاش خود را بر این نهاده تا با حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی به طور کج دار و مریز رفتار کند و حاضر باشد تا امتیازات فراوانی بدهد و از قبل امتیازاتی که میگیرد با همین حکومت برنامه های خود را به پیش ببرد.
اما جای بسی خوشبختی است که هم حکومت جمهوری اسلامی دیگر به سان تنه ای پوسیده است که موریانه فساد و بی نظمی تمام درون آن را خورده، و با یک تلنگر از هم می پاشد و هم حس اعتماد بین این دو با توجه به منش و خصلتهای ذاتی این نوع حکومت ها به تمام و کمال از میان رفته است.
در حال حاضر هم غرب و هم رژیم اسلامی هر دو دست و پا می زنند و نیک می دانند که این دست و پا زدن فقط ممکن است چند صباحی به آنها فرصت دهد وگرنه زوال حتمی است . اما غرب نگرانیهای عمیقتری داشته و دارد زیرا به خوبی می داند هر حرکتی در ایران تاثیر بسیار مستقیمی بر کشورهای خاورمیانه تا بخشی از افریقا را در پی خواهد داشت و این گره کلاف سر در گم غرب را هزار بار سخت تر می سازد.