شش سال پیش هنگام انتخابات ریاست جمهوری و پیروزی احمدی نژاد در یک مقاله نوشتیم که مردم علی رغم آنکه تصور می شد فریب ریا کاری و دغل بازی حاکمیت را مبنی بر شعارهای عدالت جویانه و مبارزه با رانت خواری و ساده زیستی و آوردن پول نفت روی سفره و …نخورده اند بلکه توده مردم با تکیه بر آزمون تجربه و خطا در حقیقت حکومت را به نوعی مجبور ساختند تا آخرین برگهای خود را از جیب بیرون آورده و بر سر میز بگذارد. این مسئله پس از گذشت دوره اول رئیس جمهوری احمدی نژاد به روشنی مشخص گردید تا آنجا که در انتخابات سال ۸۸ حکومت مجبور شد تا این بار با تقلب و نشان دادن چنگ و دندان و سرکوب وحشیانه احمدی نژاد را به ریاست جمهوری بگمارد.
اختلافات کنونی در حکومت که بحران حاکمیت را به خوبی در ایران روشن نموده است محصول همین سیاست عاقلانه توده مردم در برخورد با حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی است، از طرفی طیف های درون حکومت دریافته اند که با از بین رفتن مشروعیت نظام در بین مردم جایگاهی نداشته و لذا عریانتر از قبل چنگ و دندان خود را برای دریدن یکدیگر تیز می نمایند.
این روش بر خورد مردم باعث گردیده تا شکاف نه فقط در بدنه حاکمیت جمهوری اسلامی بلکه حتی در بین حوزه های مجتهدین نیز روز به روز آشکارتر گردد. جمهوری اسلامی که در یک دوره بر محور شعار (النصر بالرعب) به سرکوب مردم می پرداخت اکنون مشخصا به سیاست (الغریق یتشبث هو الحشیش) روی آورده است اما ذات چنین حکومت هایی است که در راهی بی بازگشت فرو غلتند.
اکنون جمهوری اسلامی هیچ برگه ای را در انبار ذخیره خود مشاهده نمی کند تا با رو کردن آن بتواند به نوعی زمان را به نفع خود بر گرداند ، دست جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر تهی شده است و این مسئله آنان را بیش از هر زمان دیگر نگران ساخته و از همین رو بسیاری از اینها در نهایت شدت و حدت سعی می کنند تا از خوان پر نعمت ایران امنیت آینده خود را در نقاط دیگری از جهان جستجو کنند.
و اما علت مدارای اجباری علی خامنه ای با احمدی نژاد به نظر نگارنده در این نکته نهفته است که هر روز به پایان عمر این دولت نزدیک می شود وحشت بیشتری وجودشان را می گیرد و شاید بر خلاف خیلی از تحلیل ها از نقطه نگاهی دیگر خامنه ای آرزو می کند تا عمر ۲ ساله باقی مانده احمدی نژاد ۲۰ سال طول بکشد به راستی اینان دیگر چه آلترناتیو حتی صوری برای انتخابات بعدی دارند و از همین رو می توان بحث های اخیر رهبری و دیگر سردم داران نظام را برای یافتن آلترناتیوی غیر از انتخابات ریاست جمهوری را درک نمود.
وحشت حکومت در چنین شرایطی صد چندان شده است و این وحشت است که ممکن است بخشی از آنان را به سمت یک انتحار سوق دهد ، آرزوی بخش عظیمی از حکومت درگیر شدن در یک جنگ ولو محدود می باشد و شاید این تنها آلترناتیو موجود آنان باشد زیرا که روزگاری طعم شیرین آن را چشیده اند و به مدد یک جنگ دو دهه به حاکمیت سیاه خود ادامه داده و بسیاری از مخالفین داخلی خود را سرکوب نموده اند و از همین جهت می توان تحرکات تروریستی آنان را در اقصی نقاط جهان توجیح کرد، شاید از این دریچه نگاه بتوان به رغم خیلی از نگرشهای مثبت و منفی نسبت به ترور سفیر عربستان این مسئله را تائید نمود.
عدم مشروعیت در جامعه، سرباز نمودن تضاد های درونی سردمداران حکومت ، ناکارآمدی و فساد گسترده و از همه مهمتر بر افتادن نقاب ریاکارانه از چهره حکومت اینان را با بحرانهای بسیار جدی مواجه ساخته که در کنار آن ترس از رسیدن موج حرکت های آزادی خواهانه به ایران آنان را به این سمت سوق می دهد تا به صورتی هر چند کوتاه و هر چند کم دامنه کشور را درگیر یک جنگ نمایند ، و به راستی آیا چنین تحریکاتی نمی تواند در پیشبرد چنین هدفی برای آنان موثر باشد؟.