شاید بتوان گفت که از همان فردای پس از بهمن ۵۷ و همزمان با عدول تدریجی و گام به گام حکومت از بسیاری از شعارها ی انقلابی و از پرده درافتادن چهره واقعی ان، جمهوری اسلامی کم کم با بحران مقبولیت مواجه گردیدو هر چه از ان زمان به این سو پیش آییم عملکرد رژیم درسرکوب نیروهای مخالف، اعدامها، برچیدن تمامی ارگانها و سازمانهای مردمی،سیاسی و غیره، به تاراج دادن سرمایه های ملی و رشوه دادن، دههاو دهها عامل دیگر این بحران مقبولیت را هر چقدر بیشتر و بیشتر می ساخت.
اگر چه در دوران جنگ به لحاظ شرایط جنگی و بسیاری عوامل دیگر این مسأ له خیلی نمیتوانست تا خودی نشان دهد اما از فردای پس از جنگ به صورتی عریان تر اشکار گردید، این مسئله همراه با ناکارامدی رژیم در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی و…، بر افتادن نقاب ریا وتزویر از چهره رژیم که طی این سالها با هزینه کردن ازاعتقادات مردم به جنایات زیادی دست زده بود، کم کم بحران مشروعیت را به بحران مقبولیت اضافه نمود و در نتیجه رژیم با توجه به خاصیت ایدئولوژی پراگماتیستی اش (که در مقاله ای جداگانه بدان خواهیم پرداخت) مرتبا با بحران سازیهای مداوم داخلی و خارجی و اتخاذ رویکردهای مختلف به حیات خود ادامه داد.
دوران سازندگی، دوران اصلاحات، دوران بازگشت به اصولگرایی در کنار بسیاری از طرحها و شیوه های دیگر همه وهمه در همین راستا قابل توجیهند.اما اکنون رژیم در دایره تنگ خویش که تنها بر سه محور (پول، اسلحه و مزدورانش) متکی است، با علم به ناتوانی و عدم پاسخگویی به مطالبات ملت باز هم سعی در ایجاد بازیهای جدید و پوستین اندازی مجددی برای بقاء و دوام خویش گردیده تا مفری برای برون رفت خود ار این بحرانها پیدا نماید .این مقاله تا حدودی به چرایی این مسئله و ضرورتهای ان برای رژیم خواهد پرداخت.
جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگر در طول حیات خود با بحرانهای بسیار، خاصه بحران مشروعیت روبروست و علائم متعدد وشواهد بسیار نشان میدهد که زنگ خطر سقوط برای رژیم به صدا درامده است. آنچنان که خودشان نیز صدای این ناقوس وحشتناک مرگ را شنیده اند و پیامش را بیش از هر زمان دیگر دریافته اند. حتی امتیاز دهی و امتیاز گیری با دنیای غرب نیز نمیتواند مفر حکومت از بن بست فعلی باشد.بحران سازیها، سفسطه گری با ملت،هزینه کرد از اعتقادات مذهبی، و آمار دروغین نیز کارایی خود را از دست داده است.
شاید هیچ ملتی به اندازء ملت ایران چنین فرصتهای عظیمی را برای چنین حکومتی مهیا نساخت تا شاید در پروسه حیات خویش، خود را همگام با مطالبات به حق مردمی بازسازی نماید و در ورطه ای که هم هزینه های خود و هم هزینه های کشور را دو صد چندان می نماید، نیفتد. اما ذات و هنر این نوع حکومتها و خصوصأ جمهوری اسلامی در فرصت سوزی بوده و به همین علت فرصتهای تاریخی بسیاری را از دست داد.
اکنون جمهوری اسلامی به سرگیجه ای عمیق از نظر سیاسی دچار شده به شدت در گرداب خودساخته خویش دست و پا میزند.تضاد بین جناحهای مختلف رژیم هم تضادی ساختگی نیست.این تضاد محصول تاریخ است و ذاتی این نوع حکومتها. خامنه ای هم اگر چه در تلاش است تا با اتخاذ شیوه های مخصوص خود این تضادها را به نفع خویش سامان دهد اما نیک میداند که دیگر این امر هم امکان پذیر نخواهد بود و در نهایت باید با برگزیدن یکی و حذف دیگری هزینه های مترتب بر ان را نیز بپردازد.
بحث تغییر سیستم نیز صرفأ به دلیل ترس از احمدی نژاد نبوده و نیست .تغییر سیستم در شرایط کنونی که دست رژیم از هرگونه آلترناتیوی تهی شده است یگانه راهی است که نظام برای پوستین اندازی خود میبیند،تا شاید از قبل این، زمان خریده و به نوعی قوام خویش را دوام بخشد. اینکه ایا این کار تا چه اندازه به انان کمک خواهد کرد یا نه، میتوان گفت در کوتاه مدت اری ،اما در دراز مدت خیر. البته به نظر نگارنده فاصله بین کوتاه مدت و دراز مدت رژیم از یک دهه فراتر نخواهد رفت.
میتوان گفت اکنون پایان تاریخ است پایان تاریخ جمهوری اسلامی .مشکل نظام از جریانات اصلاح طلبی و اصواگرایی نیست و گرنه کیست که نداند این هر دو جریان همیشه به مثابه بالهای رژیم جمهوری اسلامی بوده و هستند. و اگر از معدود افراد صادق در جریانات اصلاح طلبی بگذریم و مرزی قایل باشیم بین سردمداران به اصطلاح اصلاح طلب بابرخی از این نیروها و توده مردم صادقی که به این جریان دلخوش بسته بودند، بقیه انها در خدمت تام و تمام رژیم بوده و هستند. و اما این روزها بعضی از این اصلاح طلبان حکومتی مکرر مینالند که این طرح جمهوریت نظام راخدشه دار ساخته و به زیر سئوال میبرد. گویی نمیدانند که اصولاپیوند این رژیم با جمهوریت معجونی ناسرشتنی است وچنین سیستمی هیچ گاه بویی از جمهوریت نبرده و یااینکه نمیدانند که در یک نظام سلطانی ولایت فقیهی این واژه خود یک طنز دردناک تاریخ است.
اینکه بسیاری از عناصر رژیم در گذر زمان طرد شده اندهرگز به معنای تنگتر شدن دایره جمهوریت نظام نیست بل این ذات حکومتهایی این چنین است و آنان که از این مسئله میگویند یا تاریخ را نخوانده اند یا اگر خوانده اند، نفهمیده اند و یا اینکه در بدترین حالت خود مزدورانی هستند که مزورانه بر سر میزان نفوذ و قدرتشان با حاکمیت چانه زنی میکنند. به هر رو ی، جدای از این هدف اصلی مقاله بررسی تغییر سیستمی است که استارت ان از چند ماه پیش با زمزمه هایی از طرف نمایندگان رژیم زده شد و در سفر کرمانشاه از جانب خامنه ای رو نمایی گردید وهمچنین بررسی علل و عوامل چرایی این مسئله.
در نگاه اول با گذری به پیشینه رژیم در طول دوران حیاتش و عوامل متعددی که منجر به دوام رژیمی تا این حد سفاکانه و به تعبیری بی بندوبار در همه زمینه ها گردید و اگر چه پس از آخرین انتخابات، رژیم با هزینه کرد تمام داشته های خود در کنار سرکوب وحشیانه ای که انجام داد نیروی مورد نظر خود را بر خلاف انتخاب مردم که یک نوع دهن کجی به جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای بود بر کرسی نشاند. اما این امر تیر خلاصی بود به اخرین ته مانده های مشروعیت رژیم در درون طیف وابسته به خود و گرنه این مشروعیت از مدتها پیش در بین توده اکثریت مردم از میان رفته بود.
شایدنکته ای که کمتر بدان پرداخته شده این است که این تغییر ناگریز سیستم از طرف رژیم در این مسئله نهفته است که رژیم به خوبی دریافته که دیگر واقعا قادر به ادامه انتخابات ریاست جمهوری به هر شکلی نخواهد بود زیرا در یک نگاه کلی حداقل از دو جهت نسبت به این مسئله وحشت داشته و دارد:
اول اینکه در انتخابات گذشته متوجه گردید که حتی نمیتواند بر روی نیروهای خود که عمری به درازای حکومت اسلامی هم دارند حساب باز کند.
دوم اینکه انتخابات ریاست جمهوری چنانچه برگزار شود این به معنای اتمام عمر حکومت خواهد بود چه با درسی که مردم از حرکتهای قبلی گرفته اند این بار ازچنین فرصتی به راحتی نخواهند گذشت و بااستفاده از چنین موقعیتی کار را یکسره خواهند نمود و لذاحکومت با توجه به این نکته و با با تغییر سیستم هم نیازی به هزینه های گزاف رهبری نخواهد داشت تا بحران مشروعیتش را هر چه بیشتر دامن نزند و هم تا حدودی خیالش از یک حرکت ملی مردمی راحت خواهد شد حرکتی که این بار بنیان برافکن خواهد بود و هم حتی نیازی به مماشات با ریاست جمهوری دست نشانده ای چون احمدی نژاد نخواهد داشت و هم همراهی با بله قربان گویانی چون لاریجانی ها عوارض و خطرات کمتری در پی خواهد داشت و هم در نهایت قدرت را به معنای واقعی مطلقه خواهد کرد.
جمهوری اسلامی خوب واقف است که مردم ایران از سر ناچاری و نبود فضا های تشکیلاتی برای به چالش کشیدن رژیم در راستای حرکت های پیش بینی نشده و تنها به مدد خرد جمعی ممکن است همچون انتخابات قبلی با قرار گرفتن ظاهری پشت یکی از عناصر رژیم انقدر از این منفذ فشار وارد سازد تا انجا که به ترکیدن نظام منجر گردد و لذا طبیعی مینماید که حکومت مجبور به اتخاذ چنین سیستمی باشد.اما از سو ی دیگر، رژیم فکر میکند که به مدد انتخابات مجلس که پتانسیل تبدیل شدن به یک مسئله ملی را نداشته با توجه به اینکه انتخابات مجلس یک مسئله منطقه ای و استانی است در ان میدان هم مشروعیت پشتوانه ای جمع می نماید و هم از شر این بحران خلاصی خواهد یافت. این مسئله اگر چه تاکنون اینگونه بوده اما اینکه آیا باز هم اینچنین خواهد بودیا نه، در آینده روشن خواهد شد،
به هر روی، میتوان نتیجه گرفت که این راهکار رژیم بیشتر از آنچه اتخاذ سیستمی از طرف رژیم باشد جام زهری است که مردم با حرکتهای منطقی و آرام خود که ناشی از آگاهی عمیق مردمی میباشد به حلق خامنه ای میریزند تا نشانه ای باشد از سقوط و درماندگی رژیم .پراکندگی هر روزه نیروهای رژیم از آن و جدایی بساری از این نیروها و تنگتر و تنگتر شدن نیروهای حامی حکومت خود، بهترین نشانه این فروپاشی هاست.
مسئله تغییر سیستم بیش از انکه نشانی از تقویت و اراده نظام باشد علائمی روشن از درماندگی رژیم برای برون رفت از بحرانهای ناکارامدی خویش است.شوربختانه تاریخ نشان داده که این نوع حکومتها یا نمیخواهند یا نمیتوانند به مسیر درست راه یابند و درست از همین منظر است که باعث میشوند تا در نهایت هزینه های گزافی هم به خودشان هم به جامعه تحمیل نمایند.هزینه هایی که میوه چین ان دنیای بیرحم سرمایه داری خواهد بود و سرمایه های یک ملت را بر باد خواهد داد و در نهایت حرکت این جوامع را کند و کندتر خواهد نمود و متاسفانه تاریخ در این ممالک تکرار دور باطل خواهد شد.