دوسال پیش مردم کشورمان به شمار میلیونی به خیابان ها آمدند، و جهانی را از خیزش و غرش خود به شگفتی درآوردند. این به خیابان آمدن ها، با وجود نیروی سرکش و خشونت بار رژیم کشتارگر بارها و بارها تکرار شد، ولی ناگهان مانند یخ ذوب شدند و در جویبارها، و گودال ها ناپدید گردیدند.
اجازه فرمایید با دیدی روشن و دور از هر تعصبی که وجود آن همواره موجب شکست ما بوده است، به بررسی و موی شکافی پردازیم. به روشنی می توان سه عامل اصلی زیر را اساس این دلسردی و فروکش انقلاب مردمی دانست:
۱ – دور شدن از هدف ها و خواسته های مردم- مردم ایران در هنگام قیام خود سه دهه ظلم و جور این رژیم را تجربه کرده بودند. برای آنان دیگر، قیافه و هیکل یک آخوند با عزرائیل ساخته و پرداخته بیابان گردان عربستان تفاوتی نداشت. از این روی کلیه قوانین، راه، و روش آنان برای مردم شکنجه آور و زجر دهنده بود. مردم ایران می خواستند که آخوند و همه راه، روش، و خواسته آنان به کلی از جامعه زدوده شود و به جای همه آن ها قوانیی که در آن کرامت انسانی، آزادی سیاسی و اجتماعی، و برابری زن و مرد، همچنین همه گروهها از هرملیت، هرزبان، و یا هرباور دینی بر اساس منشور کوروش بزرگ، و قوانین جهانی سازمان ملل متحد باشد، اجراء گردد،
این خواسته ها نادیده گرفته شد. منشور اسلامی آقای موسوی دنباله قانون ضد انسانی رژیم کنونی بود. یادآوری و نامیدن دوران جنایت بار خمینی به نام دوران طلایی، ضربه دیگری بر قلب و وجدان هر ایرانی پاک نژاد بود.
به بازی نگرفتن و در خواست همکاری نکردن از مردم غیور آذربایجان، دلاوران زجر کشیده بلوچ، و کردان سلحشور و مصیبت دیده کردستان، ته تنها از شمار قیام کنندگان به شدت می کاست، بلکه این تبعیض و نادیده گرفتن حقوق انسانی و ملی این گروهها، موجب دلسردی و بدبینی دیگر مردم ایران گردید.
حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی نیز یک نمایش فانتزی دیگر است. اگر هدف آقایان بر اندازی رژیم بود، رفتار رژیم در دستگیری آنان می توانست کاملاً متفاوت باشد. آیت الله کاظمینی بروجردی تنها خواسته ای که داشته است، جدا شدن دین از سیاست، و بازگشت روحانیون به مسجدها می باشد. رژیم تا کنون تا توانسته به اذیت و آزار این روحانی پرداخته، او را شکنجه داده، و از هرگونه دارو و درمان کوتاهی نموده است. حال، باید دید که آقایان موسوی و کروبی تا چه اندازه رژیم را به خطر انداخته اند که کمترین شکنجه و آزاری در مورد آنان به کار نرفته است.
ملت ایران به خوبی می داند که خط فکری آقایان موسوی و کروبی جدا از رژیم کنونی و یا هرآخوند دیگر نیست. بر این پایه ملت ایران کمترین تلاشی در اعتراض به این حبس خانگی نداشته است. از این روی باید گفت که روز گردهم آمدن خودباختگان به این رژیم درلندن برای تصویب منشور اسلامی، در حقیقت پایان کار جنبش سبز و روز خاک سپاری آن بود.
۲ – قطع امید از پشتیبانی و یاری آمریکا و دولت های غربی- مردم ایران بسیار خوشبین بودند که آمدن برک اوباما از خانوده و نسل زجر کشیده آفریقا و آمریکا، می تواند دریچه امیدی برای آزادی آنان از چنگال خون آشام این رژیم باشد. ولی در همان هفته های اول، آقای اوباما با بوسیدن دست ملک عبدالله یک جنایت کار اسلامی، رفتن به قاهره و نشست و برخاست با حسنی مبارک و تأیید او، و آنگاه تلاش بی حد و حصر برای آشتی بارژیم جنایتکار ایران، به مردم ایران ثابت شد که از بیگانگان سوای دشمنی و سنگ اندازی در راه آزادی ایران چیز دیگری ساخته نیست.
این ویدیو گزارش گر مصیبت ها و دردهایی است که این رژیم بر مردم کشورمان وارد ساخته. ولی آقای موسوی و شرکای همراه ایشان، همه چیز را نادیده گرفتند و به انقلاب مقدس خمینی جنایت کار چسبیدند. ما گفتیم و باز هم تکرار می کنیم نشست خائنانی از جنبش سبز در لندن و تنظیم منشور اسلامی در حقیقت پایان عمر جنبش سبز بود.
۳ – نداشتن نیروی پدافند، اوپوزیسیون در بیرون کشور- در انقلاب و رستاخیز ملی کشورهای دیگر، شماری از میهن پرستان که کاملاً در خط مردمی بوده اند، و خواسته های ملت خود را دنبال می نمودند، وجود داشته است که توانستند نیروهای درون کشور را به جنبش و هم آهنگی در آورند. بدبختانه، از کشور ما تا کنون چنین افرادی دیده نشده اند. آنهایی که وجود دارند، هرکدام نمایندگی گروه کمی از مردم ایران را بر عهده دارند و خط فکری خاصی را دنبال می کنند که عموماً با خواسته بیشترین مردم همگون و همآهنگ نیست، در نتیجه نمی توانند چرخ انقلاب مردم را به حرکت در آورند. سلطنت طلبان، مجاهدین، طرفداران پادشاهی، فداییان از این گونه اند.
بنابراین، رستاخیز سرنوشت ساز میهنمان باید تزی را دنبال کند که بر اساس آن آزادی و دموکراسی برابر با قوانین سازمان ملل، و برابری همه گروههای مردمی باهر برداشت سیاسی، باور مذهبی، دگر گونی زبان و خواسته های قومی در راستای یک ملت متحد و استوار باشد. دور بودن و نداشتن هریک از این فاکتورها، دلسردی و گوشه گیری شماری از مردم ایران را به دنبال خواهد داشت. در پایان، پرسش ما از خوانندگان اینست: نظر شما چیست؟ آیا با دیدگاههای ما موافقید، و یا طور دیگری می اندیشید؟.