مفهوم حکومتهای توتالیتر، تمامیت خواه یا اقتدارگر، همزمان با پیدایش نازیسم در آلمان ، فاشیسم در ایتالیا و استالینیسم در شوروی زاده شد، و بعدها حکومتهای توتالیتر دیگری از این نوع بر سر کار آمدند که جمهوری اسلامی در ایران یکی از آنها بود. در این نوشتار برخی از ویژگیهای حکومتهای توتالیتر ذکر شده و ساختار حکومت نازی و جمهوری اسلامی با این ویژگیها تطبیق داده خواهد شد. در ادامه خصوصیات مشترک دیگری بین خمینی و هیتلر جدای از ساختار مشترک حکومتی بررسی خواهد شد:
۱ – اقتدارگرایی از یک ایدئولوژی تغذیه می شود. و همه افراد جامعه به تبعیت از این ایدئولوژی ملزم می شوند. اسلام شیعی در ایران و حاکمیت نژاد برتر و خالص آریایی در آلمان ، ایدئولوژیهای شکل دهنده این دو حکومت بودند.
۲ – حکومتهای توتالیتر بر اساس ایدئولوژیهایشان تعریفی از انسان ایده آل ارائه می دهند و همه انسانها را به این شکل می خواهند. افراد متفاوت یا حذف فیزیکی شده یا در رده پست تری از ساختار اجتماعی قرار می گیرند.
“شیعه پیرو ولایت فقیه” در ایران و انسان موبور چشم آبی با نژاد خالص آریایی” در آلمان تعریفهای انسان ایده آل این حکومتها بودند و با اقلیت های مذهبی ، فکری و نژادی در این جوامع به عنوان شهروندان درجه دوم رفتار می شد و حتی برای برخی از این اقلیتها، حق شهروندی هم به رسمیت شناخنه نمی شد. بلایی که در ایران بر سر بهاییان و در آلمان نازی بر سر یهودیان آمد به بهترین شکل واقعیت را بیان می کند.
۴ – حکومت توتالیتر، عرصه خصوصی زندگی انسان را به رسمیت نمیشناسد و خود را محق و مکلف میداند که بر تمامی لحظات زندگی تکتک انسانها نظارت کند. حکومت تعیین می کند که فرد چه نوع موسیقی گوش دهد، چه فیلمهایی ببیند و به سختی می توان در این حکومت ها چهارچوبی به دور فرد رسم کرد و آن را حیطه شخصی او نامید.
۵ – ساده انگاری بیش از حد مسایل، متولیان این حکومتها معمولا بدنبال راه حل نمی گردند و ایدئولوژی این راه حل را در اختیار آنها قرار می دهد. اگر هیتلر فکر می کرد که با حاکمیت نژاد خالص آریایی بر دیگر نژادها تمام مشکلات آلمان حل خواهد شد و یا خمینی راه حل همه مسایل را در بازگشت به اسلام ناب محمدی می دید. از ساده انگاری ذهن آنان نشأت می گیرد.
خیمینی و هیتلر شباهتهای دیگری نیز داشتند که لزوما به شکل حکومت بستگی نداشته و از شخصیت آنها ناشی می شود. که در ادامه به ذکر این شباهتها پرداخته می شود:
۱ – افرادی که نردبان بالا رفتن از قدرت توسط هیتلر و خیمینی بودند بعد از به قدرت رسیدن از صحنه کنار گذاشته شده ، یا به قتل رسیدند، قتل عام رهبران SS به دستور هیتلر و رفتار خیمینی با بنی صدر، یزدی و قطب زاده گویای این واقعیت است. و جالبتر اینکه این کار توسط سایر حکومتهای توتالیتر مثل مائو در چین و استالین در شوروی نیز دیده می شود.
۲ – شدت بی رحمی در هر دو نفر قابل توجه است. باید توجه داشت که اگر خمینی به اندازه هیتلر آدم نکشت از این روست که به اندازه هیتلر قدرت نداشت. میزان کشتار در دادگاههای انقلاب به اندازه ای بود که به قول مکارم شیرازی امام جمعه قم: به این آسانی که در دادگاههای انقلاب آدم میکشند گوسفند هم سر نمی برند، دکتر شفاء در کتاب تولدی دیگر می نویسد:
“در تحلیلی که چندین روانشناس آمریکایی و اروپایی بر اساس بررسی های متعدد روانشانسی از وی کردند و گزارشی از آن را در نشریه US New and World Reports بچاپ رساندند، خمینی چنبن توصیف شده است: انتقامجو، لجوج، یکدنده، بدگمان، لبریز از حس کینه توزی در حدی که این حس در او جای همه عواطف دیگر را گرفته است.”
نقل قول زیر از خمینی که شفاء در کتابش آورده است شاهد گویای دیگری بر شدت قساوت خمینی است:
“ما خلیفه می خواهیم که دست ببرد، حد بزند، رجم کند،همانطور که رسول الله صلی اله علیه دست می برید،حد می زد، رجم می کرد، و همانطور که یهود بنی قریظه را که چون جماعتی ناراضی بودند قتل عام کرد. اگر رسول الله فرمان داد که فلان محل را بگیرید، فلان خانه را آتش بزنید، فلان طایفه را از بین ببرید، حکم به عدل کرده است.”
۴. هر دو به مبارزه با اشکال هنر موجود پرداختند هیتلر هنری را ستایش می کرد که در خدمت نظریه نازی باشد و خمینی هنر اسلامی را می خواست. به همین دلیل خمینی از موسیقی فقط آهنگی را که به مناسبت شهادت آخوند مطهری مرتجع ساخته شده بود جایز می دانست! در آلمان نازی هیتلر هنر مدرن را کار ”غارنشینان فرهنگی،کوتوله های زیبایی شناسی و الکن های هنری” می دانست و برای همین آثار هنرمندانی چون پیکاسو و ونگوگ جمع اوری شد. و کتابهایی نویسندگانی چون آلبرت انیشتین،زیگموند فروید،جک لندن و ارنست همینگوی سوزانده شد.
۵ – دروغ اساس کار هر دو حکومت را تشکیل می داد . گوبلز وزیر تبلیغات نازی ها اعتقاد داشت که دروغ هر چه بزرگتر باشد مردم بیشتری آن را باور خواهند کرد. در مورد خمینی ، دکتر شفاء موارد زیادی از دروغگویی حاکمان ولایت فقیه و به خصوص خمینی را می شمارد و اعتقاد دارد دروغهایی که در این حکومت به خورد مردم داده شد در کمتر حکومتی می توان سراغ داشت.و باید گفت که احمدی نژاد از این حیث واقعا فرزند خلفی برای خمینی است.
۶ – اسطوره سازی برای حاکم مستبد: اینکه به خمینی لقب امام داده شده است با توجه به بار معنایی امام در تشیع به خوبی نشان دهنده اغراض کسانی است که چنین القابی را برای خمینی به کار می برند، ذکر سه صلوات بعد از نام خمینی و شایعه دیدن عکس خمینی در ماه از جمله این اسطوره سازیهاست در حال حاضر نیز چنین اسطوره هایی برای خامنه ای ساخته می شود. برای مثال سعیدی امام جمعه قم ادعا کرده است که خامنه ای موقع تولد یا علی گفته است. در آلمان نازی گفته می شد سگی وجود دارد که عاشق هیتلر است و هر وقت از او بپرسی هیتلر کیست می گوید پیشوای من!
۷ – دیدگاه به زن: دیدگاه حقارت آمیز خمینی نسبت به زنان و مخالفت با حق رای زنان مطمئنا برای مخاطبین این مقاله آشنا است، آنکه جالب است این است که در حکومت نازی هم دیدگاه مشابهی در خصوص زن وجود داشت. از نظر رهبران رایش، زن ایده آل “دختر دهقان تپل، با باسن پهن ، چهره شاداب بدون آرایش، موی بور جمع شده به صورت یک گوجه فرنگی بافته” بود و عالی ترین هدف زن تامین فرزندان سالم برای آلمان بود.
۸ – مخالفت با علم و دانش روز: خمینی با صراحت می گوید که “همه گرفتاری ما از این دانشگاه و دانش دیده هاست،هر چه می کشیم از این طبقه ای است که می گویند روشنفکریم و دانشگاه رفته ایم و حقوق دانیم. هر چه می کشیم از اینهاست” و البته یک نگاه اجمالی به کتاب کشف الاسرار خمینی نشان می دهد که چقدر به دیده تحقیر آمیز به دانش روز می نگرد. و هیتلر تاکید داشت که “هیچ آموزش فکری نخواهم داشت. دانش سبب تباهی جوانان من است”
۹ – رفتار ددمنشانه با اقلیتهای خاص: یهودیان، همجنسگراها و کولیها در آلمان و جامعه بهایی در ایران از اقلیتهایی بودند که به اندازه اقلیتهای دیگر خوش شانس نیودند. کلا رفتار با بهاییان در قبل از انقلاب، با استاندارهای حقوق بشری فاصله بسیار داشت ولی بعد از انقلاب تمام حقوق شهروندی از آنان سلب شد. نگارنده گفتگویش را با یکی از افسران سپاه به خاطر می آورد که به دلیل انجام موفقیت آمیز ماموریتش در پراکنده ساختن اعضای روستایی که بهایی بودند ترفیع گرفت. و البته رفتار با یهودیان در آلمان نیاز به توضیح ندارد.
۱۰ – جاسوسی مردم بر علیه مردم: هر دو حکومت برای تسلط بیشتر بر ارکان زندگی مردم، مردم را تشویق می کردند که جاسوسی همدیگر را بکنند. خمینی در پاییز ۶۱ از دانش اموزان می خواهد که معلمان خود را زیر نظر بگیرند و انحرافات آنها را به مسئولان امنیتی گزارش کنند و از معلمان نیز می خواهد که رفتار مشکوک دانش اموزان یا اولیای آنها را به همین مسئولان گزارش کنند.
در آلمان این کار صورت سیستماتیک داشت به طوری که راینهارد هایدریش رییس گشتاپو بیش از صد هزار خبرچین نیمه وقت را اجیر و تربیت کرده بود که وظیفه شان نوشتن نام هر کسی بود در باره دولت یا پیشوا نظر انتقادی ابراز می کرد.
البته خصوصیات دیگری هست که در ان تفاوتهایی بین دو دیکتاتور دیده می شود. هیتلر اگر چه به آموزش دانش علاقه ای نداشت ولی سطح دانش خود وی کم و بیش به روز بود ولی خمینی هنوز در صدر اسلام و یونان باستان سیر می کرد.
در نهایت از لحاظ سخنوری هیتلر قدرت فوق العاده ای داشت و اصولا نگاه تئاتریک به این موضوع داشت به طوری که قبل از سخنرانی بررسی زیادی در خصوص فضا، نور و وضعیت صوتی محل سخنرانی می کرد. در انتخاب جملاتی که مخاطبان را جذب کند وسواس داشت ولی خمینی در سخنرانی هایش حتی ترتیب کلمات را در فعل درست به کار نمی برد. و سخنوری اش با هیتلر به هیچ وجه قابل مقایسه نبود.