برای زنده نگاه داشتن آیین کهن اجدادی مان، شب یلدا را جشن خواهیم گرفت ۳

شب یلدا  یعنی بلند ترین شب سال، برابر با شب پایان سی ام آدر و شب اول زمستان نزدیک است. این شب در  تاریخ  مسیحی با شب ۲۱ دسامبر.برابر می شود.
شوربختانه خبرهای غم بار و تلخ، سراسر زندگی های مان را پر کرده اند. از طرفی شب یلدایی که باید تمامی ایرانیان آن را جشن بگیرند، مصادف با روزهای ماه آزار دهنده محرم شده است و برخی از هم میهنان متعصب که خیلی وقت است، خردگرایی را کنار گذاشته و خرافه پرست گشته اند، یا زودتر از شب یلدا مراسمی را برگزار کرده اند و یا برای احترام گذاشتن به حسین ابن علی که هزار و چند صد سال پیش به خاطر رسیدن به قدرت و خلافت کشته شده است، قصد ندارند که این شب تاریخی را جشن بگیرند.

در ویدیو هم میهنان و جوانان پر شور و عشق و دانشجوی نازنین مان را در شهر میلان، در حال تدارک دیدن مراسم جشن شب یلدا مشاهده می کنید. باید گفت درود به شرف یکایک ایرانیانی که آداب و سنت های اجداد شان را به بهترین شکل ممکن زنده و پوینده نگاه می دارند.

یلدا یکی از زیباترین جشن های ملی و شادی بخش ایرانی است، جشنی که آوازه اش به گوش جهانیان رسیده و هزاران سال پیش، از ایران ما، به روم باستان و اروپا نیز صادر شده است و گوشه هایی از این آیین زیبا، در مراسم کریسمس و جشن زادروز مسیح قابل لمس و مشاهده است. یلدا سبب گرمی خانواده و بهبود روابط میان دوستان و آشنایان و یادی از گذشته ها و خاطرات زیبا می گردد.

یلدا مایه نشاط و سبب خرسندی تمامی ایران می شود چرا که همگان دور هم جمع شده و شب را با مسرت و دلخوشی به صبح می رسانند. یلدا به غم ها و تلخی ها پایانی شیرین داده و به اعضای یک خانواده، یک فرصت دوباره برای بهتر کنار هم بودن و درک کردن یکدیگر را می دهد.

جشن شب یلدا یکی از کهن ترین جشن های ملی ایرانیان است و قدمتش را به هفت هزار سال تخمین زده اند، در شب یلدا اعضای خانواده به دور یکدیگر جمع شده و از روزها و خاطرات خوش برای یکدیگر تعریف کرده و یاد اسطوره های میهن را زنده نگاه می دارند.

جشن شب یلدا یکی از کهن ترین جشن های ملی ایرانیان است و قدمتش را حدود هفت هزار سال تخمین زده اند، در شب یلدا اعضای خانواده به دور یکدیگر جمع شده و از روزها و خاطرات خوش برای یکدیگر تعریف کرده و یاد اسطوره های میهن را زنده نگاه می دارند.

یلدا، جشن عشق و مهرورزی است، در شب یلدا از بزرگان و مشاهیر ایران زمین یاد می گردد، سخنی از حسن و حسین و علی و دیگر بیگانگان نیست، همه می خواهند از بابک و کوروش و آرش بشنوند.

بزرگ فامیل، قصه هایی از شاهنامه می گوید و سری هم به حضرت حافظ و غزلیات دلنشین شان می زنند. یلدا شب تمدید پیمان های دوستی و انسان دوستی است، یلدا که می آید، همه عاشق یکدیگر می شوند، گویی که رازی نهان در پس این آیین و فرهنگ هفت هزار ساله، چون سحری دل فریب وجود دارد که در آن شب همه لبخند می زنند و می رقصند و فارغ از غم های دنیا، تلاش می کنند تا مراسم به زیبایی هر چه تمام تر به پایان برسد.

شب یلدا که می آید، سری هم به مادرهای داغدار بزنیم، سراغ ندا و سهراب و محمد و صانع و کیانوش ها را بگیریم و کارت پستالی، نامه ای و یا دسته گلی برای خانواده آن نازنین جوانان وطن و همچنین خانواده زندانیان سیاسی – عقیدتی بفرستیم و پیمان مقدس مان با ایشان، که همانا آزادی بی چون و چرای مام میهن باشد را، رنگ و رویی تازه و پر قدرت ببخشیم و به مادران سهراب و دیگر کشته شدگان راه وطن بگوییم که نخواهیم گذاشت تا خون سهراب و همراهاناش، پایمال شده و برای هیچ روی زمین را سرخ کرده باشد.

راستی شب یلدا که از راه می رسد، فکری نیز به حال کودکان کار کنیم، بیایید آن ها را نیز در جشن یلدای خود شریک کنیم، مگر چه می شود که آن ها نیز یک شب خوشحال و خندان باشند؟. کودکان بی سرپناه و درمانده را که حق شان را آخوندهای شکم گنده خورده اند، دریابیم و در آغوش شان بکشیم و به آنان محبت کنیم، نه فقط در شب یلدا بلکه در تمامی روزها و ماه های سال، یلدا یک بهانه برای ایجاد روابط دوستانه و انسانی با دیگران است.

کودک بینوای ایرانی در کنار ترازویی که قرار است خرجش را درآورد، مشغول انجام تکالیف درسی اش می باشد. آیا کار نیکویی نیست که در شب یلدا سراغ این کودک و میلیون ها کودک دیگر چون او رفته و با کمک مالی در حد توانمان و همچنین دادن مواد غذایی، آن ها را نیز شاد کنیم؟ آیا این درماندگان هم میهنان ما نیستند؟

کودک بینوای ایرانی در کنار ترازویی که قرار است خرجش را درآورد، مشغول انجام تکالیف درسی اش می باشد. آیا کار نیکویی نیست که در شب یلدا سراغ این کودک و میلیون ها کودک دیگر چون او رفته و با کمک مالی در حد توانمان و همچنین دادن مواد غذایی، آن ها را نیز شاد کنیم؟. آیا این درماندگان هم میهنان ما نیستند؟

یلدا که می آید سراغی از پدران و مادران کارگری بگیریم که چندین ماه است بیکار شده اند و محتاج نان شب اند و شرمنده روی بچه های شان گشته اند که آرزوی چند کیلو آجیل و میوه را دارند، یک شب، هزار شب نمی شود ولی این دوستی ها و فرهنگ مهروزی است که سینه به سینه و نسل به نسل، به آیندگان این مرز و بوم منتقل خواهد شد و یلدای مان چه زیباتر خواهد شد وقتی به دیگر هم میهنان نیازمند مان یاری رسانیم و کمک کنیم تا ایشان نیز، یلدایی خوش و دست کم یک شب با نشاط داشته باشند.

یلدا می آید و هنوز خیلی ها، هر لحظه از زندگی شان با سختی و تلخی می گذرد و مدام چشم های شان گریان است، بیایید برای یک شب هم که شده، همه در کنار یکدیگر، تلاش کنیم تا دیگران را شاد کنیم، هر کس که گمان می کنیم غمی دارد را، به شادی و نشاط دعوت کنید و دست نیازمندان را بگیریم. بیایید طوری یلدا را بگذارنیم که وقتی رفت، تا آمدن سال دیگرش، خاطرات خوشی که برای دیگران و به خصوص تهی دستان ساخته ایم را، هر لحظه همراه داشته باشیم.

  • Arman

    Drud bar shoma o site khoob o efshagaranetan, motmaen bashid zahamatetan bisamar nakhahad man o besiary ra bidar khahad kard. Be omide piruzy o azadie IRAN/ 

  • Hg2

    az key tahala shabe yalda sharab mikhordan ?!!!

  • ایرانزاد خنیاگر

    درود بر شما «سرپرستان و دست اندرکاران و گرداننده گان ارجمند و گرامی» این تارنما (فضول محله)!

    برای روشن و آگاه شدن ِ پاره یی از «اندیشه های ناآگاه و تاریک»:

    «ایرانیان
    راستین و نژاده و میهن پرست و آزاده»، همواره و همیشه، در کنار ِ گستردن ِ
    «خوان ِ زیبا و سپند ِ جشن های باستانی ایرانی» و به ویژه در هنگام برگزاری «جشن های باستانی ماهیانه ی ایرانی» – که در هر ماه،
    هنگام برابری نام ِ «روز» با نام ِ «ماه» که در هر ماه، یک «جشن» را پدید می آورد، و تنها در «دی» ماه است که چهار بار و در روزهای نخست
    هر هفته برگزار می شود و این ماه، تنها ماهی ست که «چهار جشن» به نام «دیگان» که نخستین ِ آن ها «خرم روز» نام دارد، در آن برگزار می شود – از گونه های گونه گون ِ «میوه های ایرانی» و «آجیل و خشکبار
    ایرانی»، و نیز از «نمادها و نشانه های باروری و بارآوری» مانند «گندم» و «برنج» و
    «جو» و شماری از «بنشن ها»، که هم به گونه ی «سبزه» [سبز شده] و هم به گونه ی
    «دانه» بر روی «خوان ِ جشن»، خودنمایی می نمایند، و نیز از نمادهای زیبای دیگری مانند
    «آینه» و «روشنان» (چراغدان و شمع و شمعدان)، و «گل» و «نان» و «نمک» و گونه های گونه گون
    «شیرینی های ایرانی» و هر آن چه که بدان دلبسته گی دارند و برای همه ی «ایرانیان» و برای ایشان «گرامی» و
    «سپند» و «مینوی» ست، مانند «نسک ارجمند و گرامی و بی همتای سروده های حافظ شیرازی بزرگ» و «نسک ارجمند و گرامی و بی همتای سروده های خیام نیشاپوری بزرگ» و «نسک ارجمند و گرامی و بی همتای شاهنامه ی فردوسی توسی بزرگ» و … بهره می برند.

    برای آن دسته از «ایرانیان» که با «جشن های ایرانی» و به ویژه با این «جشن های باستانی ماهیانه» آشنایی راست و درست و چندانی ندارند، و یا شاید به شوند ِ گرایش به «آیین های ناپاک و پلید و پلشت و زشت و گجسته ی پادفرهنگ گجسته ی تازی» به جای «آیین ها و جشن های زیبا و راستین ایرانی»، و نیز به شوند ِ ناآگاهی و بی خردی شان، و از آن جا که آموخته اند درباره ی هر چیزی، سخن بگویند و دیدگاه های شان را – هر چه هم گزاف و یاوه و نادرست و بی راه و بی سر و ته، بیان نمایند – باید بگویم که «ایرانیان راستین و نژاده» در «جشن های شان» و به ویژه در جشن های بزرگ تر و شناخته شده تری همچون «نوروز» و «مهرگان» و «سده» و «تیرگان»، و نیز در هنگامه های فرخنده و خجسته یی مانند «شب چله» [شب یلدا] که جشن شب ِ پایانی «آذر» ماه و فرا رسیدن ِ همان نخستین روز «دی» ماه و نخستین جشن «دیگان» یا همان «خرم روز» است، در کنار همه ی نماد ها و نشانه ها و خوراکی های دیگر، از «باده» یا «مِی ِ انگوری» در جشن های شان سود می برند و کام شان را تر و تازه و روان شان را آرام می
    نمایند.

    اگر پیکر ِ کسی با «می» [باده] سازگاری ندارد، می تواند از
    خوردن آن خودداری نماید. ولی این که بدون ِ کم ترین «خرد» و «دانش» و با
    بیانی بستانکارانه، نادانسته های خود را فریاد بزنیم، کاری بسوده و شایسته و
    درخور جایگاه یک «ایرانی راستین و نژاده و میهن پرست و آزاده» نیست.

    تنها «تازی زاده گان» هستند که با «جشن ها و آیین های باستانی و کهن ایرانی» ناآشنا، و از آن ها گریزان یا بیزارند.

    نخستین «جشن دیگان» و «خرم روز» بر همه ی «ایرانیان راستین و میهن پرست و نژاده» فرخنده و خجسته باد و این «شب چله» [شب یلدا] برای شان به شادی و شادمانی و خرمی، شادباد.

    تندرست و آزاد و سرفراز و آرام و آسوده و  شاد و خرم و کامیاب و پیروز و پاینده باشید.
    ——————————————————————————————————————
    پ.ن: به شوند دگرگون شدن ِ «گاهشماری و گاهنمای راستین و نخستین ایرانی»،  که همانا «گاهشماری باستانی زرتشتی»ست و جایگزینی «گاهشماری کهن خیامی» به جای آن، و شوربختانه دستکاری شدن «گاهشماری کهن خیامی» برای هم آهنگ نمودن آن با «گاهشماری پلید و پلشت و گجسته ی مهی یا مهشیدی تازیان» – برای آن که «تازی پرستان و تازی دوستان ِ ناپاک پلید پلشت گجسته» بتوانند سالگرد «خونریزی ها» و «کشت و کشتار» و دیگر «ناپاکی ها و پلیدی ها و پلشتی های پادفرهنگ گجسته شان» را به جای بیاورند -، روزهای در پیوند با «جشن های ایرانی» جابه جا و دگرگون شده اند.
    ماه های «گاهشماری باستانی زرتشتی» – که پیش از «گاهشماری کهن خیامی»، والاترین و ارجمندترین و درست ترین و کم نادرستی ترین (کم خطاترین) «گاهشماری ایران و جهان» بوده است و هم اکنون نیز هست – سی روز بوده اند و پس از جایگزینی «گاهشماری کهن خیامی» به جای «گاهشماری باستانی زرتشتی»، روزهای جشن با «گاهشماری تازه» همخوانی ندارند و باید از روی همان «گاهنمای زرتشتی» – امسال «سال ۳۷۵۰ باستانی زرتشتی» و «سال ۱۳۹۱ کهن خیامی»ست و گاهنمای زرتشتی نیز در همه ی فروشگاه های در پیوند با «زرتشتیان» و نیز در بسیاری از «نسک (کتاب) فروشی ها» هست و فروخته می شود – این «جشن ها» را برگزار کنیم و به جای بیاوریم.
    برای نمونه، برپایی و برگزار نمودن «آیین و جشن شب چله»، با نگرش به «گاهشماری باستانی زرتشتی»، چند روز پیش تر از روز و شبی ست که هم اکنون به جشن می نشینیم، و نخستین روز «دی» ماه «باستانی زرتشتی» برابر است با بیست و پنج ام «آذر» ماه «کهن خیامی» که شب اش می شود: بیست و چهارم «آذر» ماه «کهن خیامی» که در  «گاهشماری و گاهنمای باستانی زرتشتی» روز «انارام» از «آذر» ماه باستانی زرتشتی»ست.
    به بیان روشن تر، اکنون این جشن «شب چله ی کنونی» در هنگامه یی دیرتر از هنگامه ی نخستین و راستین و باستانی خود و در پنجمین روز از «دی» ماه «باستانی زرتشتی» که برابر است با سی امین روز «آذر» ماه «کهن خیامی» جشن گرفته می شود.