این مقاله را یکی از دوستان و طرفداران فضول محله نوشته است و خواهشمندیم تا آن را با دفت تمام مطالعه فرمایید:
باید از خود پرسید اسلام چه مکتبی است که کودکان قرآن را از بر می خوانند، و کلماتی را طوطی وار بر زبان می آورند بدون آن که معنا و مفهوم آن را درک کنند؟. آنان همواره مورد تقدیر و احترام این جمع به اصطلاح عالم و حجت اسلام قرار گرفته و با احسنت گفتن و ماشالله ماشاالله های پیاپی کودک خردسال را تحسین و تشویق میکنند؟. کودکی که نه تنها هنوز از قدرت تفکر برخوردار نیست، بلکه از انجام کارهای شخصی خود در بسیاری موارد نیز درمانده و ناتوان است.
مملکت ما، پس از حمله اعراب که تنها به منظور غارت اموال و به بردگی جنسی، با بردن مادران و خواهران ما همراه بود، شوربختانه با این مکتب انسان ستیز روبرو شدیم. از این روی، بزرگان بسیار گاه با قلم و خرد و گاه با شمشیر به مقابله با این بلای خانمان سوز پرداختند. بسیار کسان بودند و هستند که در کودکی در محضر حجت الاسلام ها به تحقیق و تعلیم این مکتب پرداختند و چون به سن خرد رسیدند از این مکتب دوری گزیده و در صدد نقد این خرافات برآمدند که در نتیجه از سوی احسنت گویان و ماشالله گویان دیروز ملقب به القابی چون ملحد ،مرتد،کافر،زندیق،محارب،باغی و طاغی گردیده، و سرانجام در بسیاری موارد عاقبت خونباری داشتند و یا دست کم آنچنان از جامه ترد شدند که مرگ برایشان هزاران بار از زندگی زیر سایه خفقان اسلامی گوارا تر بود.
در باب کسانی که در این کشور، دست به نقد اسلام زدند و عاقبت و زندگی های دردناکی داشتند، می توان از بزرگانی چون ابومحمد عبدالله ابن مقفع ( روزبه پسر دادویه) نام برد که عربی را بسیار شیواتر و فصیحتر از اعراب روزگار خود می نوشت.نحوه کشتن او به عنوان زندیق که خود از میزان جنایت و خونخواری دین مبین اسلام حکایت می کند، تنها گوشه ای از کشتارهای این آیین خانمان سوز است.
همچنین می توان از پزشکان بزرگ این سرزمین، چون زکریای رازی نام برد که کتابی در رد ادای پیامبران نوشت و به گفته تاریخ آنقدر این کتاب را بر سرش کوبیدند تا قدرت بینایی خود را از دست داد و بعد از اندک زمانی از دنیا رفت و اما مسلمانان خردباخته به آن اندازه جنایت هم بسنده نکردند و تمام کتابهای آن انسان بزرگ و دانشمند فرزانه را در آتش سوزاندند.
ابوعلی سینا پزشک نامدار دیگریست که کتاب قانون و شفای او ماخذ و منبع بسیاری از کتابهای گذشته است و مورد تدریس در جامعه پزشکان قدیم بوده و هم از جمله بزرگانیست که با رد معاد مورد تکفیر و دشمنی خردباختگان مسلمان قرار گرفت و از جانب علمای دین اسلام، بسیار توهین ها و بی حرمتی ها به وی روا شد.
خیام و فردوسی نیز هرکدام به نحوی مورد آزار و اذیت بزرگان اسلام قرار گرفتند؛ به خیام با آن همه بزرگی و دانش در ریاضیات و نجوم، لقب زن باره و می پرست دادند در حالی که دیوان رباعیات این بزرگمرد یک قرن پس از مرگ او منتشر شد.
زنده کننده زبان شیرین پارسی حکیم فردوسی را حقارت ها دادند و از خاک سپاری این مرد فرزانه در گورستان شهر جلو گیری کردند و حتی خلخالی، آن آخوند دیوانه، به آرامگاه امروزی آن پیر خردمند نیز رحم نکرده و قصد داشت تا مقبره فردوسی بزرگ را بتون بکشد و نابود کند که با مخالفت و اعتراض شدید مردمی مواجه شد.
دیگر این که عده ای خردباخته مسلمان، اشعار فردوسی گرانمایه را تحریف کرده و چندین بیت در مدح و ثنای پیامبر اسلام و اهل بیتش، از زبان فردوسی پاکزاد، درون شاهنامه گنجاندند، چندی پیش نیز نقاشی های دیواری مشهد را که در ارتباط با فردوسی و شاهنامه بود، از بین بردند.
بسیار از میهن دوستان از رشادت های مردی چون بابک خرمدین گفته اند که به راستی می بایست مادران، برای درس شجاعت دادن به فرزندان شان، داستان مبارزات این مرد بزرگ را برای کودکان خود نقل کنند؛ نه به این منظور که دشمنی بین عرب و ایرانی افکنند که خود ریشه زشتیها در آینده شود، بلکه بدین منظور که فرزندان ایران بدانند که گذشتگان شان، چه با استفاده از قلم و شعر و هنر و چه با به کار بردن زور و شمشیر و گلوله، برای به آزادی رسیدن سرزمین پدری شان، چه جان فشانی هایی کرده اند.
یک نگاه گذرا به این مکتب انسان ستیز که کلمه “قتل” در کتاب به اصطلاح آسمانی آن ۱۷۰ مرتبه تکرار شده است نشان میدهد که کمتر کسی بوده و هست که خطی و کلامی در رد و انتقاد آن بنویسد و به شکلی مورد حمله آخوند ها و مسلمانان قرار نگیرد و کشته نشود. از جمله کسانی که در راه روشنگری میهنمان گام برداشتند و مورد تهدید و تمسخر جامعه اسلام زده قرار گرفتند می توان از علی دشتی نویسنده کتاب ۲۳ سال نام برد که در میان ایرانیان اهل ادب و دانش از مشهور کسانی است که ریشه این مکتب را با تبر نقد منطقی در عصر حاضر زد. مردی که خود در حوزه های آخوندی و اسلامی پرورش یافته بود و یا استاد احمد کسروی تبریزی شیر مرد خطه آذربایجان تعلیم یافته حوزهای آخوندی، مقالات شیعه گری و صوفی گری را منتشر کرد و در پایان به دست گروهک تروریستی فداییان اسلام و به دستور علمای دین، به مرگ دلخراشی دچار شد.
و یا انسانی میهن پرست و فرهیخته دیگری به نام صادق هدایت که کمتر کسی وجود دارد که او را بشناسد و نوشتار آن روشنفکر به نام “آنچه اسلام به ما داد” را نخوانده باشد و از شرایط سخت زندگی اش در جامعه خرافاتی و روشنفکر ستیز اسلامی ایران آن روز، بی خبر باشد. و یا آن آزاد مرد لُر؛ فرود فولادوند که ترجمه ای از قران و نقدهای فراوان در قالب فیلمهای ویدئویی را برای ایرانیان بر جای گذاشت، از دیگر رفتگان این راه بی بازگشت است.
در اینجا نگارنده لازم می داند تا اعلام نماید که اگر تنها کوچکترین حقیقتی در مورد خدا در این مکتب بود، پیروان اسلام هیچگاه نیازی به ریختن خون حتی یک حیوان نداشت چرا که خداوند عالم میبایست چنان گفتار و کرداری داشته باشد که موجودات زنده در او ذوب شوند. اگر کوچکترین حقیقتی در این مکتب بود میبایست به فرزندان شان اجازه میدادند تا به سن عقل رسیده و با تحقیق و تفکر دین خود را انتخاب کنند.
عبید زاکانی اسلام را اینگونه تعریف میکند: اسلام دینی است که با ورود به آن سر آلتت را میبرند، و با خروج از آن، سر خودت را و در این رابطه چه زیبا شاعر عرب زبان معری شعری سروده است که می گوید:
ما دان الفتی بحجی و لکل / یعلمه التدین اقربوه / وینشا ناشی الفتیان منا / علی ما کان عوده ابوه : دینداری جوانان از روی عقل و درایت نیست / دینداری را نزدیکانش به او می آموزند / جوان بی تجربه ما رشد میکند / طبق آنچه که پدرانش به او عادت دادند.
هم وطن ایرانی که پس افکند هزار و چهارصد سال حضور آیین و مسلک پلشت و انسان ستیزی به نام اسلام در جامعه میهن است، امروز منتظر خردورزی من و شماست تا با پا نهادن در راه بزرگان این مرز و بوم ، به منظور گشودن پنجره های حقیقت ابتدا بر روی خودمان و سپس بر مردمان این خاک زر خیز، از افتادن آنان به دام این مکتب آلوده جلوگیری کنیم.
اینست که ضرورت آگاهی در این باره بر تک تک ایرانیان در مورد اسلام لازم است که البته هرکس میتواند با یافتن و مطالعه چند کتاب در مورد نقد دین که شمار آنها از صدها جلد فراتر میرود و بیشترشان به منظور تعالی جوانان ایران به وسیله نویسنده بصورت رایگان در اینترنت قرار داده شده اند، در این راه به ابتدا به خود و سپس به اطرافیان خود آگاهی رساند که در نتیجه جامه ای آگاه و پرسشگر را به ارمغان می آورد.
هم وطن شریعت سازان با منابع ملی که در اختیار دارند ماهیانه هزاران بلکه میلیونها دلار خرج به دام انداختن و بردگی جسمی و فکری انسانها میکنند و ما تنها با اندک نوشتار خود در مقابل این هجمه بزرگ همچنان پیروزیم چرا که انسان به ذات خود جستجوگر حقیقت است، چرا که با کشتن هر منتقد در این مکتب، صدها منتقد دیگر پا با میدان میگذراند.
اگر نوشتار کوتاه نگارنده را بر حق میدانید از رساندن آن با دوستان خود کوتاهی نکنید تا شاید در کمترین حالت باعث رهایی یک نفر از دام این مکتب شویم ، مکتبی که سرزمین و تمدنهای بزرگ دنیا را بر باد داد، مکتبی که زندگی های بیشماری را به فنا کشاند و مکتبی که خون هزاران هزار انسان بی گناه را به زمین ریخته است و همچنان چون خون آشامی تشنه به دنبال طعمه میگردد.
در پایان، در حد قدرت حافظه و دانش خود نام چند تن از بزرگانی که با قلم از اسلام انتقاد کردند را مینویسم، باشد که شما نیز بر آن بیافزایید:
بشارابن برد ،رضا فاضلی، استاد بهرام مشیری، سعیدی سیرجانی، پرفسور مسعود انصاری، پروفسور رضا ایرم لو، میرزا آقاخان کرمانی، شجاع الدین شفا، مکرم اصفهانی، معجز شبستری، عبدالحسن زرین کوب، نادره افشار، بهرام چوبینه، میرزا فتحلی آخوند زاده، دکتر احمد ایرانی، دکتر لطف اله روزبهانی، دکتر کورش آریامنش، هوشنگ معین زاده، ناصر انقطاع و ذبیح بهرو.