عبدالکریم سروش مانند تنی چند از سودجویان دیگر، با پوشاندن پرونده سیاه گذشته، و تبلیغات و صحنه سازی تلاش می کند تا خود را فردی میهن دوست و مردمی نشان دهد، و اعتبار سیاسی کسب کند. تلاشی که شاید برای گروهی نا آگاه، و ساده اندیش پذیرفته باشد ولی بی تردید عده زیادی در جامعه هستند که این زرنگی، فرصت طلبی، و نقش بازی ها را به درستی در می یابند و به نقش مخرب این بازیگر افکار عمومی آگاهی دارند.
ما هنوز یادمان نرفته و فراموش نمی کنیم که چگونه این فرد همراه با همکارانی چند، بی رحمانه با داس و تبر به جان دانشگاههای کشورافتادند، استادان و فرهنگ کشورمان را از دم درو کردند، و چه سهم به سزایی در جایگزینی این انقلاب ضد مردمی و تخریب جامعه ایرانی داشتند؟. آخر آخوند که نمی تواند در محیط علم و دانش رشد و فعالیت کند. بلکه او به محیط هایی گسترده و پر از انسان های ناآگاه و ساده دل نیازمندست تا کورکورانه و بدون اندیشیدن، گفته های خرافاتی و زهرآگینی به آنان بخوراند.
به همین دلیل، خامنه ای تاکنون بارها به نوکران خود مانند کامران دانشجو وزیر به اصطلاح علوم دستور داده است که علوم فرنگی را از دانشگاهها حذف نموده، و به جای آنها بساط روضه خوانی، دعا نویسی، رمالی، و جادوگری برپا کنند، و در این راه از استادان فوق تخصص حوضچه علمیه قم و علمای اعلامی چون احمد خاتمی، مصباح یزدی، و مانند آن ها مدد و یاری بطلبند.
آقای سروش که خود را متفکر دینی می نامد، مانند گذشته با بازی کلمات و ردیف کردن واژه های مترادف و فریبنده، خامنه ای را از فروپاشی اسلام عزیز و دور ماندن از سرشت پاک پیامبران آگاهی می دهد و به او توصیه می کند که دیگران را هم که یقیناً منظور خود ایشان است، در قدرت شرکت دهد.
نخستین پرسش ما از این عالم ربانی که به راستی نقش جادوگری خود را در میان ناآگاهان به خوبی بازی می کند، اینست که متفکر دینی یعنی چه؟!.دینی که میان دو قبیله صحرانشین ۱۴۰۰ سال پیش به وسیله فردی به نام محمدابن عبدالله، که از کودکی با یتیمی و دربدری بزرگ شده بود، و به دلیل تحقیر شدن و سرکوب در اجتماع، خودکامه و زنباره بار آمده بود، ابداع و اختراع گردیده، دیگر کجای آن جای تفکر و اندیشیدن است که القاب کریه و زننده ای به نام «متفکر اسلامی»، به دنبال داشته باشد.
آخر کلاه برداری و تحمیر مردم بینوا تا چه اندازه؟. چرا عده ای از بی وطن های ایرانی نما این چنین برای خود قداست و اندیشمندی به وجود می آورند، تا مانند همیشه بر جامعه سوار باشند؟. کسی که متفکر باشد هرگز خود را پای بند دین بی محتوا و بی اساس ننموده، و به ریسمان میان پیامبر و آسمان آویزان نمی شود. عنوان هایی چون آیت الله، آیت الله عظمی، و یا فوق تخصص، و مانند آن، سوای حقه بازی، و گمراه کردن مردم چیز دیگری نیست.
عنوان «متفکر دینی»، یک نوع حقه بازی و مردم فریبی است. بنابراین، باید گفت ایشان «معتقد دینی» است، نه متفکر دینی. دیگر این که آن چه بلا و مصیبت است از این اسلام و همان پیامبر عزیز بر ما وارد شده. این رژیم نماینده راستین همان پیامبر و امامی است که آقای سروش سنگ آن را به سینه می زند. پس هرگونه کوششی برای بقای رژیم اسلامی و یا تبلیغ به اسلام به وسیله ایشان و هم قطارانشان، خیانت به مردم کشورمان است.
نکته قابل توجه این است که خامنه ای مانند دیگر جنایتکاران، از کردار و رفتار خود به خوبی آگاه بوده، و از زورگویی و برسر قدرت بودن شادمان است و لذت می برد. حال، چگونه ممکن است با دریافت و خواندن چند نامه، حاضر بشود دیگران مانند سروش را در این دیکتاتوری و زورگویی شرکت دهد؟. وانگهی، زورگویان و خودکامگان عادت ندارند که نصیحت شوند. از این روی، آنان نامه های رسیده را نخوانده روانه سطل خاکروبه می کنند.
نکته دیگر این که سروش خامنه ای را نصیحت می کند تا نقدپذیری را شروع کند زیرا به گفته او؛ «این کار مقدمه آشتی ملی و نقطه آغاز ورود به عرصه مدنیت و مدرنیت خواهد بود.». با این کار او به خود اجازه می دهد تا به نمایندگی ملت ایران از یک جنایت کار و کسی که سر تا پایش غرق در خون زنان و مردان کشورمان است، دعوت به آشتی ملی کند. گرچه طبیعت و سرشت ذاتی یک دیکتاتور به او اجازه نمی دهد که دست از خودکامگی خود برداشته، و با مردم همراه باشد، ولی حتی عنوان این مطلب و پیشنهاد آشتی ملی یک نوع دهن کجی و نادیده گرفتن حقوق پایمال شده یک ملت است.
از آن چه گفته شد این پرسش پیش می آید که به چه دلیل سروش هرچندگاه نامه ای پندآمیز و فدایت شوم برای خامنه ای می فرستد؟. آنچه بدیهی و مسلم است، سروش هم مانند بسیاری از فرصت طلبان دیگر دلش برای مردم نمی سوزد. به گفته ای گربه محض رضای خدا موش نمی گیرد.
نگارنده بر این باور است سروش که در آغاز انقلاب همراه و همتای خامنه ای به پیاده کردن اسلام ناب محمدی می پرداخت، ناگهان از دایره قدرت و سهیم بودن درعملکرد رژیم آخوندی به کنار زده شد. این بدان دلیل بود که آخوند نمی تواند کسی را همراه و همتای خود بداند. آخوند همیشه به بالای منبر می رود، و دوست دارد که مردم در زیر پای او نشسته، و بدون آن که بتوانند از گفتار او پرسش ویا انتقادی داشته باشند، به موعظه و نصیحت کردن او گوش فرا دهند.
بر این اساس، سروش جاه طلب و خود بزرگ بین، از رده آخوندها به کنار زده شد، و راهی فرنگ گردید. اکنون، نیز با نوشتن نامه هایی وانمود می کند که می خواهد خامنه ای را بر سر عقل در آورد، و خود نیز در آن آبشخورملی مانند گذشته
سهمی داشته باشد.
از سوی دیگر، این نامه ها تبلیغات، صندوق پس اندازی است که نشان می دهد تا چه اندازه این آقا دلش به حال اسلام عزیز می سوزد، و دوست دارد با یک آشتی ملی روی همه چیز سرپوش گذاشته شود، و در آینده نیز باوجود این رژیم و یا در نبودن آن، شرکت و سهم ایشان محفوظ و پا برجای بماند. این همان روشی است که دولت آمریکا نیز به دنبال ارتباط با این رژیم و شرکت در منافع و در آمد ملی ما است.